برخلاف مردم که حماسه پُرشور ۹ دی را آفریدند گویی برخی از هنرمندان دورمانده از نگاه مردم و نیز مسئولان دلخوش به پست های مدیریتی نمی دانند که هنر را خواص و نشانه هایی است که از طریق آن می توان مرز دانایی و خوابزدگی را شناسایی کرد.
در شرایطی که دستگاههای مسئول فاقد ابزارهای کارآمد و موثر در زمینه درجهبندی فیلمها باشند، آیا وظیفه صیانت از اصول اخلاقی و سلامت نوجوانان و جوانان و امنیت و آرامش خانوادهها در سینماها از مراکز فرهنگی دلسوز و وظیفهمند سلب میشود؟
استقبال از فیلم «محمد رسول الله(ص)» ساخته مجید مجیدی در پخش بینالمللی در ماههای اخیر اتفاق خجستهای است که باید به فال نیک گرفت و آن را طلیعه ای قلمداد کرد برای شکلگیری و شروع خلق آثار شاخص و ماندگار دیگر در جهت تبیین و معرفی درست دین اسلام و چهره پیامبر راستی و مهربانی.
قابها و زوایای دوربین و انتخاب نماهای باز در لوکیشنهای متنوع فیلم «یتیم خانه ایران» باعث جذب مخاطبان شده و داستان محمد جواد بنکدار و شرح رشادتهایش می تواند بعد از مدتها قهرمانی ملی برای قاب سینمایی بیافریند.
تردیدی نیست که این حرکت و اقدام به موقع سازمان سینمایی حوزه هنری قابل ستایش و ارزشمند است و از این جنس کارها متاسفانه در کشور تاکنون کمتر صورت گرفته است.
«هفت» جسور است، از مخالف خود نمیترسد و حرفهای اساسی میزند که به مذاق جریان همیشه حاضر خوش نمیآید. بعید میدانم دعوا بر سر لحن فراستی یا افخمی یا چیزهایی شبیه این باشد ماجرا بزرگتر از این حرف هاست.
جای بسی تأسف است که برخی از مدیران با تفکرات ارزشی، بدون تأمل زبان به انتقاد از «ایستادهایم ۲» پرداختهاند، اثری که بعد از تقریباً چهار دهه از انقلاب اسلامی به فاجعه حمله آمریکا به هواپیمای ایرباس در خلیج فارس پرداخته است.
«سیانور» از آن رو ارزشمند است که انگشت روی حساس ترین و چالش برانگیزترین موضوع گروهک منافقین گذاشته است. خاستگاه و ریشههای انحراف فکری و لغزش های ایدئولوژیکی که سرآغاز نفاق، قدرت طلبی، خیانت، دروغ و تزویر رهبران این گروهک شبه سیاسی است که هنوز هم انقلاب اسلامی از این دمل چرکین هر از گاهی آزار میبیند.
پشت موضوعهای ملتهب اجتماعی و جنجال آفرین نمی توان سنگر گرفت و ژست روشنفکر زده اجتماعی گرا در دفاع از مظلوم و قربانی داشت؛ و نان خورد.
جشنواره فیلم مقاومت عرصهای است که فیلمسازان انقلابی دنیا از طریق آن میتوانند در جهان بدرخشند.
آخرین نمایی که از فیلم میبینیم، چهره سختگریمشده بازیگر است، به جای عکسی از چهره واقعی او. گویی فیلمساز میخواهد جعل را به جای واقعیت بنشاند و ناباوران هم عکس بازیگر را به جای اصل بگیرند؛ اما کپی برابر اصل نیست. واقعیت در غبار نمیماند. غبار کنار میرود و واقعیت عیانتر میشود.
«زاپاس» لزوما روابط افراد خانواده را در داد و فریاد زدن نمیبیند و سعی میکند با نشان دادن هم فراز و هم فرود این روابط، تصویر کاملتری از خانواده فیلمش ترسیم کند؛ ضمن اینکه ادعایی هم درباره تعمیم دادن این خانواده و ریشهیابی مشکلات جامعهشناسانه ندارد.
مشکل اصلی عدم یافتن مخاطب برای «امکان مینا» نوعی تشتت در روایت فیلم است که این تشتت همراه با ضعفهای مفرط در شخصیت پردازی کاملا متأثر از سردستی گرفتن تولید چنین درامی از سوی کارگردان و فیلمنامه نویسان است.
چه چیز بهتر از اینکه با به رسمیت شناختن ظاهری «حق قصاص» و پرهیز از الصاق برچسب «ضد انسانی» به این کار، هم بتوان فیلم را از گذرگاه سانسور و حساسیتهای نظارتی عبور داد، هم پیرامون مسأله اسیدپاشی دغدغه ورزی کرد، و هم فیلم را محملی برای صدور بیانیههای شبه روشنفکرانه، تحقیر یک جناح سیاسی و… قرار داد و با یک تیر چندین و چند نشان زد؟!
متکی بودن به سوژه ای ملتهب و سوار شدن بر جذابیت ایده و شکل دادن به فضایی آنتریک، موج نمی سازد بلکه ماهی گیری از آب گل آلود است. اساسا چنین دستمایه هایی مناسب کارهای از قبیل رپرتاژ و شبه مستندهای خبری اند.