سیستمی بزرگتر، از سیستمی کوچکتر انتقاد میکند تا اقتدارِ خود را به رخ بکشد و فیلمسازِ سادهی از همه جا بیخبر در دامِ پروپاگاندا و استراتژی اسیر میشود.
اکنون دورهای است که مردم، فیلمِ اسپیلبرگ را نگاه میکنند، امّا جدی نمیگیرند. جدی گرفتن، یعنی: به خاطر سپردن؛ و نه تقدیر شدن.
آغاز و پایان «دختر» در یک کافه شلوغ میگذرد، هرچه در شروع فیلم سخن از ازدواج است در پایان فیلم حرف از مهاجرت است و پاسخ ستاره به مهاجرت همان پاسخی است که «ترمه» در «جدایی نادر از سیمین» داده بود.
«دختر» نه آن وسواس «یه حبه قند» را در اجرا دارد و نه از آن فرم رادیکالی «امروز» در تعربف داستانش بهره میبرد.
می توان با سخاوت تمام، صفت تفضیلی «ابلهانه» را به عناصر مختلف فیلم و در بسترهای متفاوت به «آبنبات چوبی» بخشید.
کارگردان نه تعریفی برای تهران میکند و گزارهای پیرامون انقلاب و جنگ بیان میکند، نه مشخصاتی از آدمهای قصه رو میکند و نه شخصیت مینا و دلیل سُر خوردنش به سمت منافقین را دراماتیزه میکند.
مشکل اصلی «من» اینجاست که به همین عجیب بودن شخصیت اکتفا میکند و از این شخصیت متمایزش استفاده چندانی نمیبرد.
«بادیگارد» حس قهرمان بودن و قهرمان داشتن را کامل به مخاطب می چشاند و سرافراز و سربلند او را بدرقه میکند.
فیلم «هفت ماهگی» به جای تعریفکردن قصه، به ترسیم روابط میپردازد و هیچ عامل محدودکننده یا ارتباطدهندهای هم ندارد.
مشکل چیزی مثل «جشن تولد» این است که اصلا موضوعی در آن محوریت ندارد و اصلا معلوم نیست که فیلم در پی چه هدفی است و از ما انتظار دارد چه چیزی را دنبال کنیم.
قصه، قصهی تکراری دختر مظلومی است که حرف پشت سرش زیاد است اما او در اوج بی گناهی دچار تعصبات خشک مذهبی/سنتی خانواده/مردم شده است.
فیلم «شکاف»، در برهوت اکران این روزها شاید «قابل دیدن» باشد، اما بعید است که «قابل دفاع» هم محسوب شود.
… اما همه اینها روی کاغذ است. «تصورات»ی است که از فیلم داریم نه «خود» فیلم. هیچکدام نتیجهگیری مشخصی از تماشای فیلم نیست. صرفا تعدادی دودوتا چهارتاست؛ حساب و کتابهایی ملالآور که باعث میشود ناشیانه دست فیلمساز را از هر نوع برگ برندهای خالی بدانیم.
«مریخی» نه مخاطب را به چالش فرا میخواند و نه، فیلمهای علمی-تخیلی را به جلو سوق میدهد. تنها اتفاقی که میافتد، آزمون و خطایی برای فیلمهای سالهای بعدِ هالیوود در این زمینه است تا به راهی اینچنین نروند.
«در مدت معلوم» میتواند مکررا ثابت کند که دغدغههای متعالی و ارزشمند، شاید حسن نیت کسی را نشان دهد و او را به عنوان «آدم خوب»ی بشناساند، ولی برای تبدیل شدن این «آدم خوب» به «فیلمساز خوب» ظرایف دیگری هم لازم است.