فیلم سینمایی «گذشته» به کارگردانی اصغر فرهادی تصویری تکان دهنده از جامعه اروپایی، زوال اخلاق و قحطی محبت مقابل چشم مخاطب قرار میدهد.
سوره سینما- علی رضایی: قصه فیلم تازه اصغر فرهادی در پاریس می گذرد، پاریسی باران خورده و خسته که حتی یک نما از برج ایفل ندارد، آنچه از پاریس در ذهن ما است و در «گذشته» به وضوح میبینیم، تفاوت های فراوان دارد و شاید اگر چند کافه کوچکی که در فیلم می بینیم، نبود می شد حس کرد قصه در هر جای جهان می گذرد. قصه ای که یک بخشش را مردی ایرانی (احمد- علی مصفا) تشکیل می دهد، بخش دیگرش را ماری آرژانتینی تبار (برنیس بژو)، قطعههایی را سمیر عرب (طاهر رحیم)، تکه هایی را همسر فرانسوی سمیر و … هر کدام از شخصیت ها به گوشه ای از جهان تعلق دارند و در این درام تلخ و تکان دهنده هریک جایگاهی را به خود اختصاص داده اند.
«گذشته» تم مورد علاقه فرهادی را دارد، تغییر فضای قصه از ایران به شهری پرزرق و برق در اروپا باعث نشده جهان بینی فیلمساز تغییر کند، او در پاریس هم از زوال اخلاق و سست شدن ارزش های خانوادگی صحبت می کند، از پیوندهایی که گسسته شده، ریشه هایی که بریده شده و هویتی که دیگر نیست. تلاش احمد برای دوباره وصل شدن به پاریس به گفته دوستش شهریار (بابک کریمی) قطعا به سرانجام نمیرسد چرا که احمد متعلق به جایی دیگراست، همیشه مسافری که تنها می تواند در سرزمین مادری آرامش بیابد.
شاید یکی از دلایل مشکلات آدمهای فیلم را بتوان همین دوری از اصل و هویت دانست. جدا از گسستی که این شخصیت ها از خانواده دارند، از کشورشان هم دورند و کشور تنها یک محدود جغرافیایی نیست که گذشته، هویت و ریشه های یک انسان است.
در برزخی که ماری، سمیر، احمد، لوسی و حتی فواد در آن گرفتارند، در این قحطی محبت و عشق هر کس به دنبال پناهگاه میگردد، لوسی برای آنکه خانواده و مادرش را داشته باشد می کوشد آرامش ظاهری زندگی سمیر و همسرش را بهم بزند. حضور احمد برای زندگی ماری و سمیر تهدید است و سمیر و ماری پیشتر برای رسیدن به آرامش رابطه ای را شروع کرده اند که به نقطه پایان رسیده است.
رجعت مرد به سوی همسری که در کما است و تلاش برای احیای عشق از دست رفته، تنهایی آدم ها در جهان مدرن را موکد می کند. جهانی که در آن با وجود همه آنچه برای زندگی آرام وجود دارد، هیچ کس خوشبخت نیست. فراموش کردن گذشته، رد شدن از خاطره ها، اشتباهها، دست شستن از رویاها و تن دادن به تقدیر و سرنوشت هم تلخی این تنهایی و تیرگی روز افزون را بیشتر می کند.
«گذشته» شباهت هایی آشکار با «جدایی نادر از سیمین»، «درباره الی» و «چهارشنبه سوری» دارد، فرهادی تماشاگر را بازی می دهد و او را درگیر روابط و شخصیتهایی می کند که هر یک قابلیت پنهان کردن بخشی از واقعیت اطراف خود را دارند، احمد تنها شخصیت فیلم است که اشتباه نمیکند، به عنوان مسافری که از شرق آمده روی خانواده از هم پاشیده ماری تاثیر می گذارد، تلاش می کند با منطق و آرامش بحران را کمرنگ کند و البته در نهایت حضور او ناخواسته ماجرای زندگی ماری و سمیر را به نقطه غریبی می رساند.
«گذشته» با وجود طولانی بودن تماشاگر را خسته نمی کند، ضرباهنگی که فرهادی انتخاب کرده با ریتم درونی قصه همسو است. با سردی و رکودی که بر زندگی شخصیت ها حاکم است، بر زندگی رو به زوالی که بر خانه آشفته ماری جاری است و مگر می شود در این جهان تاریک و برزخ آزاردهنده از امید و شور صحبت کرد. هیچ یک از روابط فیلم، جز رابطه احمد و لوسی، فواد و لئا گرم، توام با محبت و عاطفی نیست.
بعضی از منتقدان اصغر فرهادی را پیش از این به سیاهنمایی متهم میکردند، به این که سینمای او و بعضی دیگر از فیلمسازان همنسلش دروغ و خیانت را ترویج می کند و از فرهنگ ایرانی تصویری توهینآمیز و همراه با اغراق برای مخاطب غربی میسازد. با این بهانهها و با این نگاه می توان فرهادی را متهم کرد که حالا و در قلب اروپا درباره زندگی غربی سیاهنمایی کرده و از پاریس زیبا فقط ساختمانهای کهنه و آدمهای شکست خورده نشانمان داده. به گواهی «گذشته» دیگر می شود مطمئن شد که فرهادی فیلمسازی است با امضای خودش، با جهان بینی خاصی که متاثر از دیگران، حمایت جشنوارهها یا جایزههای داخلی نیست. می توان این جهان را دوست داشت، میتوان با آن ارتباط برقرار نکرد، اما نمی توان به سادگی از پیچیدگیها و نمایش حقایق آشکار و پنهانی که فرهادی برایمان عیان می کند چشم پوشید.