رضا درمیشیان، ابراهیم شیبانی و احسان عبدی پور سه فیلمساز جوان سینمای ایران در میزگردی درباره روند ورود فیلمسازان جوان صحبت کردند.
سوره سینما، محمد کارت: طی سالهای اخیر مسیر ورود فیلمسازان جوان و رسیدن به مسند کارگردانی سینما، روال و روند مشخصی نداشته است. گاه فیلمساز جوان بااستعداد در عرصه فیلمسازی فیلم کوتاه سالها تلاش میکند تا بتواند فیلم سینمایی بسازد اما به این هدف نایل نمیشود، از طرف دیگر هستند افرادی که یکباره شرایط ساخت فیلم سینمایی با بودجههای کلان برایشان فراهم میشود. این ابهام در ضابطهمند یا رابطهمند بودن ورود به سینما جای سوال و کنکاش برای رسیدن به یک معیار ایدهآل دارد. در میزگردی که با فیلمسازان جوان سینما داشتیم درباره نحوه ورود، شرایط کار و چالشهایی که در این حرفه داشتهاند صحبت کردیم.
رضا درمیشیان که با فیلم سینمایی «بغض» به عنوان اولین ساخته خود توانست نظر منتقدان و مخاطبان بسیاری را به خود جلب کند، احسان عبدی پور که در سی و یکمین جشنواره فیلم فجر با اولین ساخته خود فیلم سینمایی «تنهای تنهای تنها» مورد تحسین و توجه بسیار قرار گرفت و او را پدیده آن جشنواره نامیدند. ابراهیم شیبانی که به عنوان یکی از جوانترین کارگردانان تا کنون سه فیلم سینمایی با کیفیت و معیارهای قابل قبول سینمایی کارگردانی کرده و آخرین ساختهاش «هیچ کجا هیچکس» در نوبت اکران قرار دارد. همچنین فرید فرخندهکیش مدیر امور فرهنگی و تولید سازمان سینمایی حوزه هنری در این میزگرد حضور داشتند.
صحبت را با چگونگی فراهم شدن شرایط ساخت اولین فیلم سینمایی «تنهای تنهای تنها» شروع کنیم. آقای عبدی پور عضوی تازه وارد به فضای سینمای حرفه ای است.
احسان عبدیپور: من قبل از «تنهای تنهای تنها» چند تلهفیلم ساخته بودم. اینکه کدام راه برای ورود به کارگردانی سینما محکمتر است را دقیق نمیدانم. دنبال نکردهام که ببینم کارگردانان مختلف مسیر ورودشان به چه شکل بوده است.
درمیشیان: چطور صدا و سیمای بوشهر را متقاعد کردی برای ساخت «تنهای تنهای تنها» با دوربین ۳۵ کارکنی؟
عبدیپور: برای ساخت این فیلم سعی کردم همهجور پای کار بایستم. هیچ نگاه سودجویانه به فیلم نداشتیم. پروسه تولید هم خیلی پارتیزانی انجام شد.
فرخندهکیش: من سالها در مجموعهها و نهادهای سینمایی که وظیفه حمایت از نسل جوان را داشتهاند کار کردم. این جلسه مطمئنا برای من خیلی جذاب است که بتوانیم مطالبات نسل جوان فیلمسازی را با هم به چالش بکشیم. تمایل دارم بیشتر بشنوم. چگونگی حمایت از فیلمسازان جوان هماکنون دغدغه حوزه هنری نیز هست. حوزه هنری حمایت از فیلم اولیها و وارد کردن نیروی جوان به سینما را در دستور کار خود دارد.
روند ورود فیلم اولیها به پروسه تولید قبلا معیارهای مشخصتری نسبت به اکنون داشت. به طوری که اغلب یا سالها به عنوان دستیار کارگردان با کارگردانان مختلف کار کرده بودند یا در انجمن سینمای جوان تجربیاتی داشتند که بعد تجربیات موفق خود را به مرکز گسترش سینمای تجربی و مستند ارائه میکردند و آن نهاد برای ساخت فیلم اول سینمایی فیلمسازان جوان را حمایت میکرد، بعد بنیاد فارابی این روند حمایتی را برای فیلمهای بعدی کارگردان ادامه میداد.
در حال حاضر عملا این قضیه وجود ندارد یا تغییر کرده یا به شکل وظیفهمداری از طرف نهادها انجام نمیشود. به هرحال تصور میکنم نگاه شما به سینما و تجزیه و تحلیل روند تولید میتواند برای جوانان دیگری که دغدغه ورود به کارگردانی سینما دارند ملاک و معیاری مناسب باشد.
عبدیپور: در وضعیت کنونی با وجود تمام انتقاداتی که به تلویزیون وارد است، خارج از تمام حب و بغضها، تلویزیون با فراهم کردن امکان ساخت تلهفیلم برای برخی از فیلمسازان جوان دروازه ورود به کارگردانی سینما را بازتر کرده است و محدودیتهای قبلی را کم کرده، کما اینکه در حال حاضر فیلمسازان جوان میتوانند در مراکز استانها یک تلهفیلم تصویب کنند و با دریافت حداقل بودجه، اثری را تولید کنند. در این صورت توانایی آنها محک میخورد. فکر نمیکنم مسیر ورود برای جوانان راهی صعبالعبور باشد. توانایی و استعداد روی زمین نمیماند. برای یک جوان کارگردان، فیلمنامهنویس، تدوینگر و تصویربردار خوب و بااستعداد، هزار راه شکوفایی و رشد وجود دارد. گاهی با ساخت یک تیزر تبلیغاتی میتوان توانایی خود را ثابت کرد. به نظرم هماکنون ورود به سینما مسئله نیست چگونه ماندن و درست بودن ملاک است.
درمیشیان: در این چند سال ورود به عرصه فیلمسازی خیلی راحتتر نشده، شکلش عوض شده است. قبلا ورود به این شکل نبود و مجوز کارگردانی مراحلی داشت. صلاحیت متقاضی ساخت فیلم اول در شوراهای مختلف بررسی و نمره داده میشد و تعداد مشخصی پروانه ساخت فیلم اولی در سال بیشتر صادر نمیشد. یک جور نسبت بین فیلمسازان اول و فیلم سازان حرفه ای مشخص کرده بودند و بر اساس آن جلو میرفتند. مثلا من برای ساخت فیلم «بغض» خانهای مختلفی را گذراندم . پروانه ساخت «بغض» حدود ۵ سال پیش صادر شد و من از چند سال قبلش برای گرفتن پروانه میدویدم و می دویدم.
قبل از هر چیز باید بگویم موافق باز شدن فضا و فیلم ساختن و ورود فیلمساز جدید هستم و با بگیر و ببند در هر شکلی مخالفم. چون هر کسی با ساخت فیلم جای خودش را پیدا خواهد کرد و کسی جای دیگری را تنگ نمیکند اما من سوال دارم، آیا در این چند سال که میگویید فضا باز شده واقعا همه فیلمسازان اول ما همینها بودند که فیلم ساختند؟ آیا شرایط ساخت فیلم برای همه جوانان به طور مساوی است؟ آیا سقف استعدادهای جوانان ما همینها بودند که فیلم هایشان را دیدیم؟ مطابق آمار ، صدور پروانه ساخت برای فیلم سازان اول خیلی بیشتر از سالهای گذشته است اما چه ویژگی مشترکی میان این کارگردانان اول مجوز گرفته که فیلم هایشان را با بودجههای دولتی میسازند، وجود دارد؟
چند نفرشان را میشناسیم؟ مثلا سابقه دستیاری، ساخت فیلم کوتاه، نوشتن فیلم نامه و حضور در جریان سینما داشتهاند؟ متر و معیار این حمایتها چه بوده است؟ صرف صدور تعدادی پروانه ساخت برای فیلم سازان اول به این معنی نیست که فضا برای فیلم اول ساختن سادهتر شده است. بلکه فقط میشود گفت در این دوره تعداد زیادی فیلم سازان اول داشتیم که با بودجه دولت فیلمساز شدند. در کنار اینها البته فیلم سازان اول شاخصی هم بودهاند که با دویدن همیشگی فیلم اولشان را ساختهاند که هیچ ربطی به دولت ندارند. استعدادهایی هم بودهاند که هیچ راهی پیدا نکردهاند. به گمانم در این بحث حلقه گمشده ما ، بسترسازی برای ورود استعداد تازه است. چقدر این بسترسازی و حمایت از جوانان مستعد درست بوده است؟
نکته دیگری که میخواهم به آن اشاره کنم تداوم فیلمسازی این فیلم سازان اول شاخص است. فیلمسازان بودجهای، که مسیرشان مشخص است. از همان راه فیلم اولی فیلم دومی وسومی را هم میسازند تا آخر ، اما برای فیلم سازان اول دونده که با هزارجان کندن فیلم اولشان را ساختهاند و خودشان را اثبات کردهاند، چه فضایی وجود دارد که فیلم دومشان را بسازند؟ نظر من را بخواهید میگویم هیچ. هیچ تضمینی وجود ندارد که فیلمساز جوان با استعداد بتواند با فراغ بال استعدادش را ادامه دهد و باید از صفر شروع کند. تازه به نظرم سختتر هم میشود چون دیگران نسبت به کار او ذهنیتی پیدا کردهاند و در این فضای امنیتی وقتی کسی از بودجه دولتی فیلم نسازد همه به او مشکوک هستند که اصلا با چه نیتی و برای چه فیلم میسازد!
متاسفانه در این چند سال سینما به شدت به دو دسته خودی و ناخودی تقسیم شده است. تا زمانی که نگرش امنیتی سینما را هدایت کند، همواره شاهد یکسری موج در سینما خواهیم بود که خروش میکنند و بالا میآیند، اما سریعا خاموش میشوند و به یک باره از آن استعدادها خبری نمیشود تا زمان دیگری که آن موج بتواند قدرت خروش پیدا کند.
یکی از مشکلات ما در خصوص نهادهای متولی حمایت از فیلم سازان اول در همه دورههای مدیریتی سینما این بوده که میخواهند به فیلم ساز خط دهند. اگر هم خط ندهند میخواهند فیلم نامهاش به سلیقهشان نزدیک باشد. اگر قراراست همه فیلمها در راستای یک سلیقه باشد که سلیقه و نگاه جدید بوجود نمیآید و فیلم ساز اول بدون نگاه جدید چه فایده دارد؟ آن وقت میشود حکایت سینمای ما که یک نگاه در دهها فیلم تکثیر میشود و دلمان خوش است که فلان تعداد فیلم با فلان موضوع داریم. فیلمهایی که نه مخاطب داخلی دارند و نه جهانی فقط بودجهای بوده که باید هزینه میشده.
وقتی یک نهاد متولی حمایت از همه فیلم سازان میشود و شعار داده میشود و مدعی میشود از همه فیلم سازان اول دارای پروانه حمایت میکند، میتواند میزان حمایتش را اولویت بندی کند اما این که بگوید فلان نگاه را قبول ندارم من نمیفهمم این یعنی چه؟ اگر این نگاه غلط است پس چطور پروانه ساخت گرفته؟ البته این مشکل در شوراهای پروانه ساخت هم هست. شوراهای پروانه ساخت هم سلیقه خودشان را با قوانین اشتباه می یرند و منجر به حذف میشوند. حذف فیلم نامه یعنی حذف تعدادی کاراکتر و حذف تعدادی آدم.
فرخندهکیش: البته در همین فضا فیلمسازان مطرح زیادی رشد کردهاند و اثرشان با مخاطب ارتباط برقرار کرده است. اغلب فیلمسازان معتبر نیز خواستگاهشان از بخش دولتی است. ضمن اینکه ایراداتی هم به نوع مدیریت کلی سینما و بخش دولتی وارد است. هر ساله حجم زیادی پیشنهاد و درخواست حمایت توسط فیلمسازان جوان به نهادهای دولتی ارائه میشود که آن نهاد مجبور است دستچین کند. این گزینش مطمئنا نسبت به موضوع و فرد پیشنهاددهنده بستگی دارد، اما در روند معمول، فیلمسازان جوانی که دارای سابقه قابل قبولی اعم از دستیاری یا ساخت فیلمهای کوتاهِ توانمند هستند در اولویت قرار میگیرند.
شیبانی: ببینید من خودم از دستیاری در سینما کارم را شروع کردم و تحصیلاتم در راستای سینما و تئاتر بوده است.
فرخندهکیش: که به نظر من بهترین روش برای ورود همین راه است.
شیبانی: بعد از حدود ۲۰ فیلم که به عنوان دستیار کارگردان حضور داشتم، با سرمایه شخصی خودم فیلم کوتاه ساختم. به واسطه آن فیلم کوتاه دعوت شدم برای ساخت فیلم بلند. سال ۷۵ وارد سینما شدم، سال ۸۱ اولین فیلم بلندم را ساختم. همواره تعداد زیادی از طریق مختلف وارد سینما میشوند و بعد از ساخت فیلم اولشان دیگر نمیتوانند ادامه دهند و شرایط برایشان فراهم نمیشود. تداوم کار و چگونگی حضور تاثیرگذار ، مهم است.
درمیشیان: اگر بخواهیم نگاه آسیبشناسانه داشته باشیم، باید بگویم شرایط برای این که فیلم ساز بتواند بر اساس دغدغه خودش فیلم بسازد وجود ندارد. بیشتر دوست دارند تو سلیقه آنها را بسازی تا دغدغه خودت را، و دنبال این هستند که تو را به جریانی بچسبانند که مثلا کارگزار فلانی هستی. این نگاه غلطی است که بر سینما حاکم شده که سینماگران را به چشم کارگزاران جریانهای سیاسی میبینند و این بدترین توهینی است که به سینما و سینماگران ما میشود.
عبدیپور: برای من همچنین اتفاقی نیفتاده است. ولی برای ساخت فیلم دوم کارم شده پس زدن افرادی که میخواهند من برایشان فیلم بسازم. واقعا از پیشنهادها هراس دارم. گاهی احساس میکنی قصد مصادره تو را دارند. اما با وجود همه اینها فکر میکنم در هر جای دنیا هر نهاد یا ارگان یا جای دیگری اگر بخواهد سرمایهگذار کار تو باشد این اتفاق میافتد. مگر اینکه کاملا به شکل مستقل و پارتیزانی عمل کنی که واقعا فیلمساز تا کجا میتواند چنین عمل کند. من در حال حاضر یک فیلمنامه دارم که بخشی از آن در خارج از کشور میگذرد با این گران شدن ارز بودجه سنگین سرمایه کار را چطور جور کنم جز اینکه جذب سرمایه کنم یا با بخش دولتی کار کنم؟ گاهی از خواسته سرمایهگذاران راه گریزی نیست.
شیبانی: من درست یا غلط، اینقدر فضا را پیچیده نمیبینم. نه اینکه نباشد ولی به نظر به این شدت نیست. ضمن اینکه فکر میکنم اگر کسی یا جایی تو را مصادره کند و تا همیشه در مسیری تو را حمایت کند اتفاق خوبی است. به شرط اینکه تو را در ادامه مسیر فیلمسازیات حمایت کند نه اینکه همه چیز در حد شعار باقی بماند.
درمیشیان: ببینید، در دوره فعلی کلا دغدغه گرامری سینما و زبان اصیل این هنر از بین رفته است. مدیریت سینما قصد دارد همه مفاهیم و دغدغههای شخصی خود را با ابزار سینما بیان کند. بودجههای کلان صرف فیلمهایی میشود که کوچکترین ارزشی را برای جامعه و سازندگانشان ندارد و گاهی به شکل ضد ارزش عمل میکنند، چون کسانی این آثار را میسازند که خودشان هم اعتقادی به آنها ندارند. در این شرایط بسیاری از فیلمسازان کاربلد خانهنشین میشوند یا فیلم ایدهآل خود را نمیتوانند بسازند.
فیلمسازان ما آن قدر درگیر شوراها و مسیرهای مختلف مجوز ساخت و غیره هستند که دیگر ذهنشان به بنبست میرسد و باید به سمت فیلمسازی خنثی بروند. این چیزی است که هماکنون بر شرایط کلی سینما حاکم است. آثار ساخته شده اغلب مطلوب مدیران هستند نه مردم.
عبدیپور: با تمام این شرایط که گفتید فیلمسازی از ایران جایزه اسکار را میگیرد.
درمیشیان: فراموش نکن که آقای فرهادی با چه جان کندن و چه مخالفتهایی فیلمش را ساخت. اتفاقا جایزه آقای فرهادی نشان میدهند که تو هر چقدر فشار بیاوری و فضا را ببندی نمیتوانی جلوی تفکر را بگیری و رودخانه مسیرش را پیدا میکند.
عبدیپور: همه اینها برمیگردد به اینکه ما همواره میخواهیم با کوپن دیگران فیلم بسازیم. وظیفه هنرمند این است که در همه شرایطی رسالت خود را انجام دهد و بالاخره خود را ثابت کند.
درمیشیان: در شرایط فعلی فضا به سمت عدم امنیت مالی برای سرمایهگذاری و اعتماد نداشتن سرمایهگذاران به سینما رفته است و خب این یعنی رغبت نداشتن بخش خصوصی به تولید، و نهایتا فیلمسازی خنثی.
شیبانی: البته رضا تو خودت فیلم اولت را خنثی نساختی. من مخالفم که بگویم الان همه فیلمها خنثی هستند. فیلم آقای عبدیپور با اینکه هنوز آن را ندیدهام، اما شنیدهام که فیلمی قابل تأمل است و خنثی نیست. شاید یک بخش از حرفهای ما این است که نهادهایی که وظیفه حمایت از فیلمسازان جوان را دارند این کار را نمیکنند. یا مثلا بنیاد فارابی چرا باید یک بودجه ۸ میلیاردی را به کسی بدهد تا فیلم بسازد که نه سابقه آنچنانی دارد نه اثرش به درد سینمای ایران میخورد. در صورتی که با آن ۸ میلیارد حداقل بسیاری از فیلمسازان جوان بااستعداد مثل آقای عبدیپور میتوانند چندین اثر درخشان را تولید کنند. مدیریت اشتباه در حمایتها باعث میشود سیاست کلی به نفع فیلمسازان جوان یا باسابقه نباشد.
درمیشیان: بخش زیادی از فیلمهای دولتی ما به گونهای هستند، که کاملا تماشاگران را از سینما زده میکنند. آیا آن خانوادهای که در شرایط اقتصادی فعلی به سینما میآید و فیلمهای ضعیف و شعارزده دولتی را میبیند، دیگر تا آخر عمر پایش را به سالن سینما میگذارند؟ یا برای همیشه قید سینما را میزنند و نسبت به کلیت سینما بدبین میشوند ؟
فرخندهکیش: البته بحث سلیقه اجتماعی واقعا معیار مشخصی ندارد چراکه گاهی فیلمهای نازل مورد استقبال قرار میگیرند و از آن طرف گاهی فیلمهای فرهنگی با اقبال روبهرو میشوند. پس سلیقه اجتماعی متغیر و متفاوت است.
درمیشیان: به نظرم در همین شرایط هم اگر فیلمساز با دغدغه و زبان سینما فارغ از مسائل جناحی و غیره اثر خودش را تولید کند میتواند با مخاطب خود ارتباط نزدیکی برقرار کند.
فرخندهکیش: در نظر داشته باشید، چه در بخش خصوصی و چه در بخش دولتی سرمایهگذار برای فیلمساز محدودهای را ترسیم میکند. مهم این است که چقدر دایره موضوعات و این محدوده تنگتر و بازتر باشد. من هم به بخشی از محدودیتهای ناکارآمد و سلیقهای بخش دولتی انتقاد دارم اما بخش خصوصی ناسالم هم وجود دارد که مانع از رشد سینما میشود.
درمیشیان: طبیعی است در این شرایط بخش خصوصی جسارت خودش را از دست داده و عقیم شده است. غیر از یکی دو دفتر که آن هم فیلم کمدی تولید میکنند مگر بخش خصوصیای وجود دارد؟ تنها چاره ما هم برای بقا فیلمسازیِ چریکی و مستقل و کم هزینه با گرو های کوچک است، مثل همین «بغض».
فرخندهکیش: در عرصه حمایت از فیلمسازان جوان شاید بخش خصوصی وظیفه چندانی نداشته باشد، بخش دولتی وظیفه دارد شرایط ورود برای فیلمسازان جوان را فراهم کند تا آنها بتوانند به اندازه عیار و کیفیت اثر اولشان اعتماد سرمایهگذاران بخش خصوصی را جلب کنند.
بحثی که برای آقای عبدیپور اتفاق افتاده است حمایت تلویزیون از فیلمسازان جوان است تا بتوانند در زمینه کارگردانی سینما ورود پیدا کنند. البته این امکان حمایت تلویزیون در تهران تقریبا وجود ندارد. شرایط همکاری با تلویزیون برای جوانان در شهرستانها بهتر فراهم میشود. در تهران فیلمساز جوان حتی با رزومه چند اثر موفق فیلم کوتاه، نمیتواند با سیمافیلم کوچکترین ارتباط را برقرار کند.
شیبانی: بحث نداشتن مدیریت مناسب در حوزههای مختلف فرهنگی وجود دارد که تلویزیون هم از این قضیه مستثنی نیست. معتقدم تلویزیون یکی از وظایفش این است که یک سری جوان بااستعداد در زمینههای مختلف اعم از کارگردانی، بازیگری، تصویربرداری و غیره را که در دورهای تجربیاتی انجام دادهاند تزریق کند به بخش فرهنگی. این یکی از وظایف دولت و تلویزیون است.
عبدیپور: البته این تعبیر شماست. در صورتی که من فکر میکنم تلویزیون به واسطه انجام کارهای حرفهای وظیفه جلب مخاطب و تغذیه فرهنگی مردم را دارد نه پرورش نیروهای جوان.
شیبانی: من شکل ایدهآلش را مدنظر دارم وگرنه اتفاقی که هماکنون متداول است، در تلویزیون اغلب به دنبال استفاده از افراد بهنام هستند و آنها را ملزم میکنند تا در کارهایشان از بازیگران سرشناس استفاده کنند تا بتوانند برای بودجههای که صرف میکنند توجیه داشته باشند. در این شرایط مثلا آقای x که در سینما دستمزدش ۳۰ میلیون تومان است برای یک تلهفیلم بیست روزه ۸۰ میلیون درخواست میکند و به یکباره بیشتر هزینههای یک تلهفیلم به فلان بازیگر تعلق میگیرد و برای دیگر عوامل از آماتورها استفاده میشود.
سازوکار و پروسه تولید یک اثر حرفهای به هم ریخته است کارگردانانی که به دلایل مختلف نمیتوانند در سینما کار کنند به تلویزیون میروند. دستمزد کلان میگیرند و فلان بازیگر مطرح نیز به واسطه آن کارگردان میآید. در این صورت نهادهای دولتی یا خصوصی متولی سینما اغلب کارهایشان را به ناچار به افرادی میسپارند که تجربه کافی ندارند و سینما روز به روز به لحاظ کیفی دچار رکود میشود.
عبدیپور: در جشنواره سال گذشته تمرکز بر ورود تعداد زیاد فیلمساز جوان بود که باعث شد آثار سینماگران حرفهای کیفیت لازم را نداشته باشند. به قولی اگر کاری نمود پیدا میکرد حکایت شهر کورها و آدم یک چشم بود.
درمیشیان: وقتی سینماگران طرد و دلزده میشوند نتیجهای جز این نخواهیم داشت. در این شرایط باید پرسید چرا سینماگران اجتماعی چون رخشان بنیاعتماد فیلم نمیسازند؟ جعفر پناهی، ناصر تقوایی، بهرام بیضایی کجا هستند یا چرا امثال داریوش مهرجویی نمیتوانند فیلم مطلوبش را بسازند. چرا جلوی کار برخی بازیگران و عوامل گرفته میشود آن وقت فلان آقا را به همه پروژه سنجاق میکنند؟
عبدیپور: من بحث دیگری دارم. میگوییم شعاع فیلمسازی یک متر است. همه این محدودیتها وجود دارد اما به عنوان هنرمند جامعه که من خودم حلقه آخر این زنجیر هستم. باید اثری را تولید کنیم یا کلا کار را تعطیل کنیم؟ و بگوییم تا شرایط درست نشود فیلم نمیسازیم. به هرحال ما سرباز فرهنگی این کشور هستیم. همه این ایرادات هست ما که اکنون ۳۰ سال سن داریم و میتوانیم روند سینما را عوض کنیم وظیفهمان چه میشود. تنها نمیتوان نشست و نق زد. باید یک راه و چشمانداز مناسب پیدا کرد. من معتقدم توپ را کمی در زمین خودمان بیندازیم تا به نتیجه برسیم. من فکر میکنم سالیانه سه فیلم هم که دارای قابلیت مناسب باشند نداریم. آیا در طول سال سه فیلم شاخص تولید میشود که بتواند با تمام این محدودیتها حائز اهمیت باشند؟ شخصا فکر میکنیم ما هم کاری نمیکنیم که بتوانیم در همه این کش و قوسها فیلمی سالم بسازیم.
درمیشیان: این اسمش نق نیست. تلاش برای دست یافتن به حداقل حقوق شهروندی است.(خنده) آدم دلش میگیرد وقتی میبیند فیلمهای خوب سینمای ایران داخل مملکت خود فیلم ساز طرد میشوند. مثلا همین فیلم «پرویز» که بدون شک بهترین فیلم جشنواره پارسال بود، کاملا مهجور به نمایش درآمد. من شاهد بودم که تماشاگر جدی سینما از صبح تا شب برای این فیلم در صف ایستاده بود و وقتی شب بلیط تمام شد تماشاگران آن قدر اعتراض و تحصن، کردندکه مدیر سینما مجبور به سانس فوق العاده شد. خب چرا تماشاگر تشنه سینما طرد میشود؟ من نمیگویم «پرویز » اگر به نمایش عمومی بیاید همین صف را دارد اما معتقدم این فیلم مخاطب خودش را دارد و باید دیده شود. یا چرا من باید منتظر باشم تا بروم در فلان جشنواره فیلم «لرززاننده چربی» را ببینم؟ اصلا شما نگاه نجیبتر از کیانوش عیاری سراغ دارید؟ سرنوشت «خانه پدری» چه شد؟
شیبانی: محدودیتهایی که در حوزه فرهنگ، مخصوصا سینما و مخصوصا برای نسل جوان وجود دارد. محدودیتها در همه بخشهاست. حتی بخش خصوصی هم این محدودیتها را اعمال میکند. من خودم برای فیلم اولم در بخش خصوصی نتوانستم آن کاری که مطلوب خودم است را انجام دهم. فیلمی که در ۳۵ روز قرار بود ساخته شود را با فشار در ۲۵ روز ساختیم. مثلا احسان عبدیپور که فیلمش را در تلویزیون بوشهر ساخته است مطمئنا درگیر محدودیتهایی شده است. شما با آقای موسوی «بغض» را کار کردی مطمئنا محدودیتهایی داشتید. این فشارها بر روی فیلمساز نسل جوان وجود دارد. در فضای فرهنگ و خصوصا سینما محدودیت وجود دارد و به دلیل اینکه سینما رساترین زبان است شرایط برای آن سختتر خواهد بود. چرایی این بحث، از حوصله نشست کنونی خارج است و بحث وسیعتری را میطلبد. اما در کل اینکه چرا تقوایی و بنیاعتماد فیلم نمیسازند یا مهرجویی و کیمیایی نمیتوانند فیلم مطلوبشان را بسازند جای سوال از مدیریت سینمایی وجود دارد.
درمیشیان: من و شما میتوانیم برویم و برای دریافت مجوز که حق طبیعیمان هم است، پشت در اتاق مدیران بنشینیم اما آیا آقای مهرجویی و آقای تقوایی باید بروند ساعتها پشت در اتاقها بنشینند؟ من ۲۶ روز فیلم ساختم ۲۶۰ روز رفتم اداره ارشاد و برگشتم. سر تکتک پلانهایم جنگیدم تا مجوز نمایش گرفتم.
شیبانی: همین فیلم آخر من «هیچکس هیچکس» پروانه ساخت در چند دوره مدیریتی گرفته شد و باطل شد و در نهایت ۲۰ روز مانده به فیلمبرداری برای تمدید اعتبار به ارشاد رفتم. دوباره میخواستند مجوز را باطل کنند. من هم دقیقا برای دریافت پروانه ساخت سختی فراوان کشیدم. این مسیر به هیچ عنوان برای افرادی مانند خانم بنیاعتماد و آقای تقوایی و مهرجویی و … قابل درک نیست. مگر میشود گفت آقای تقوایی یا آقای بیضایی توان ساخت فیلم ندارند. جاهایی که امکان دارند و میتوانند هزینه زیادی به یک فیلم اختصاص دهند باید از آقای تقوایی یا دیگر کارگردانان کاربلد و توانمند دعوت به همکاری کنند. مگر میشود گفت آقای تقوایی یا مهرجویی نمیتوانند فیلم خوب بسازند؟ تا حدی مقصر خود این فیلمسازان هستند و تا حد زیادی مقصر مدیران سینمایی هستند. در این شرایط میدان خالی میشود و امثال ما وارد میشویم آن وقت فکر میکنیم رقیبی نداریم و رقابت پویایی صورت نمیگیرد. اینکه امثال رضا میرکریمی دو سال است که فیلم نساخته جای سوال دارد. باز دست میرکریمی را باید فشرد که دو فیلم خوب با دو فیلمساز خوب ساخته است. جای خالی امثال میرکریمی که تهیهکننده مؤلف در سینمای ما هستند خالیست. نداشتن خط مشی درست و کار نکردن فیلمسازان مؤلف سینما را به بیراهه میرود. استعداد فیلمسازان جوان و شکوفایی آن بستگی به شرایط کلی سینما دارد.
درمیشیان: باز تأکید میکنم بحث ما به معنای عبور خط قرمزها نیست بلکه ما دنبال حداقل آزادی هستیم. حداقل آزادی و حقوق شهروندی برای ساخت فیلم یعنی این که اگر قصهمان مورد سلیقهشان نبود سریع انگ سیاهنمایی، دگراندیشی و غیره را به ما نزنند. به سینماگر باید اجازه داده شود از اجتماع پیرامون خودش حرف بزند، از آن چه ادارک میکند.
شیبانی: قطعا ما همه میدانیم که در چارچوب جمهوری اسلامی باید فیلم بسازیم و شکی در آن نیست. اما اینکه من جوان در حال حاضر تمام نقاط جامعه را روشن نمیبینم، چرا باید در اثرم همه چیز را تاریک را نشان ندهم تا برای رفع آن معضل نظر مسئولان و جامعه به آن جلب نشود؟ اگر فیلمساز نتواند با اثرش برای جامعه سوال ایجاد کند و در جهت رفع ناهنجاریها قدم بردارد که کاری انجام نداده است مشکل ما این است که تنها نیمه خالی آثارمان را میبینند نکته تاثیرگذار بر جامعه را در فیلم نادیده میگیرند.
شاید نسل جدید از فیلمسازانی مانند رخشانبنیاعتماد ، داریوش مهرجویی و غیره که نسبت به جامعه روزشان فیلم ساختهاند و جایگاه معنوی کسب کردهاند تاثیر گرفته باشند. این زبان روز جامعه سینما را به قلب جامعه میبرد و با مردم ارتباط برقرار میکند.
درمیشیان: ما بازتاب دهنده جامعه روز خودمان هستیم.
فرخندهکیش: اغلب نهادهای دولتی هم مطمئنا دغدغه این را دارند که آثارشان با جامعه امروز مطابقت داشته باشد. اما تعاریف متفاوت است. گاهی برخی از فیلمسازان از عنوان فیلم به روز اجتماعی سوءاستفاده میکنند و این سواستفاده آنها باعث بستهتر شدن موضوعات و برانگیختن حساسیتها میشود. در تولیدات سال گذشته حوزه هنری مثل «حوض نقاشی» یا «تاج محل» زبان امروز جامعه کاملا جاری است و موقعیتی از جامعه امروز را به ثبت رساندهاند.
شیبانی: من هم قبول دارم که مثلا «تاج محل» ثبت یک زمان از تاریخ معاصر و حال و هوای آدمهای امروز در شهر آبادان را به خوبی انجام داده ست.
فرخندهکیش: بیشک اگر اثر هم عصر زمانه خود نباشد با مخاطب امروز ارتباط برقرار نمیکند.
ابراهیم شیبانی: حوزه هنری با تمام انتقاداتی که در این مدت به این نهاد وارد شده توانسته پای اهداف خود بایستد و با چشمانداز پیش رود. رویکرد این نهاد در آثاری که در جشنواره سی ویکم فجر داشت مستتر بود.
درمیشیان: بر میگردم به همان حرف اول یعنی بسترسازی برای ساخت فیلم. من فیلم آقای عبدی پور را ندیدم ولی مطئنم همین آقای عبدیپور اگر برای پروانه ساخت «تنهای تنهای تنها» به ارشاد میرفت حتی سلامش را جواب نمیدادند.
شیبانی: اشکال اینجاست که وقتی یک فیلمساز تواناییاش را نشان میدهد شرایط برای ادامه کار برایش هیچ تغییری نمیکند. زمانی که من فیلم اولم را ساختم این طور بود که خانه سینما از ما میخواست که چند امتیاز را دارا باشیم. یک تحصیلات، دو فیلم کوتاه، سه سابقه دستیاری. اینها همه در شورایی میرفت و تصمیمگیری میشد. در سال به ۱۲ نفر مجوزه ساخت فیلم اول را میدادند. استثنا هم وجود دارد مثل بهرام توکلی، عبدالرضا کاهانی و غیره که دستیاری نکردند و به صورت تجربی و آکادمیک وارد، و موفق شدهاند.
حجم وسیعی از کارگردانان در حال حاضر وارد سینما شدهاند که بعضا نمیدانیم از کجا آمدند. هیچکس جای کسی را تنگ نمیکند. اما به دلیل اینکه باید مسیر درست باشد کمی حساسیت برای ورود بد نیست. سالی ۹۰ فیلم تولید میشود و همه هم مدعی اکران هستند مگر چقدر گنجایش اکران و سالن سینما داریم که پاسخگوی این تولیدات باشد که بعضا کیفیت سینمایی هم ندارند. اگر مسیر درست باشد کسی که وارد میشود میداند الان این ۱۰ نفر مثلا جلوتر هستند و مطمئنا او هم اگر تلاش کند در آینده جای این ۱۰ نفر را میگیرد این بحث من به معنای بستن مسیر ورود نیست بلکه سرمایهگذاری بر روی افراد بااستعداد و فراهم کردن شرایط تولید و نمایش برای آنها اهمیت دارد. وقتی که پول و رابطه برای ورود به سینما تصمیم بگیرد و سازوکار مشخص و سازماندهی نباشد. باید به فیلمسازانی جوان که با حساسیت کار میکنند اعتماد کرد و راه را برای آنها هموار کرد.