سوره سینما – «ادوارد» مستندی جسورانه و افشاگرانه از پشت پرده فرقه انحرافی منافقین است. این مستند که به همت مرکز مستند حوزه هنری تهیه و تولید شده با ساختاری متفاوت لایه ها و زوایای تازه ایی را از مناسبات هولناک و مخوف این گروهک آشکار می کند. در شرایطی که آمریکا به تازگی با علم کردن دوباره این فرقه مدفون در مجامع عمومی و نمایش دست و پا زدن های مذبوحانه آن ها در زباله دان های کشورهای اروپایی در صدد جوسازی است، اقدام انقلابی و به موقع «مرکز مستند سوره» در رونمایی و عرضه این اثر قابل تمجید است. برای بررسی و ارزیابی ابعاد این مستند نقطه نظرات چند تن از کارشناسان را جویا شدیم:
وحید یامین پور معتقد است «ادوارد» دریچه یی متفاوت برای کشف ماهیت منافقین باز می کند.
وی می گوید: مستند ادوارد دریچه ی جدید و متفاوتی بود برای کشف ماهیت غیر انسانی سازمان منافقین؛ انتخاب ادوارد به عنوان یک هموطن ارمنی و قصه پرغصه او ضمن بیان متفاوت او در نقد سازمان منافقین این مستند را از نمونه های دیگر متمایز کرده است. به خصوص دیدن این مستند برای کسانی که فرصت آشنایی با این مجموعه ی شیطانی را از طریق مطالعه اسناد نداشته اند، می تواند جذاب تر باشد.
محسن اسلام زاده بر این باور است «ادوارد» همانی بود که منتظرش بودیم.
وی می افزاید: «ادوارد» یکی از هم وطنان مسیحی مان است که زندگی پر فراز و نشیبی داشته که بخشی از آن در اردوگاه اشرف و تحت سلطه سازمان تروریستی منافقین بوده. اولین نکته درست فیلم انتخاب بجای شخصیت اصلی است. روایت زندگی ادوارد، نه در زندان اوین یا اتاق های وزارت اطلاعات یا حتی داخل ایران که در یکی از کشورهای اروپای غربی روایت می شود. روایتی دردناک از شخصیتی که با کابوس های زیادی دست به گریبان است؛ از خاطرات تلخ دوران زندگی در اشرف تا تهدید علنی به ترور توسط سازمان تروریستی منافقین در قلب اروپا. دومین نکته مثبت فیلم نزدیکی به شخصیت اصلی و به تصویر کشیدن این کابوسها با کمک عنصر صدا در مقاطع مختلف فیلم است، آنجایی که فضایی وهم آلود ساخته می شود و سخنرانی های سرکرده منافقین پخش می شود. به طور حتم عهد مستندساز مبنی بر استفاده نکردن از آرشیو، او را به چنین خلاقیتی رسانده است.
به گفته وی، مستند «ادوارد» با تیم کاملا حرفه ای و با دقت و حساسیت بالای کارگردان ساخته شده،است.
جلیل سامان از سینماگران کشور «ادوارد» را شمعی در ظلمات می داند و معتقد است سازمان منافقین شجره خبیثه ای است که جز ننگ و پشیمانی و فنای نفوس ثمره دیگری نداشته است به تعداد تک تک اعضای این سازمان داستان های عبرت آموزی وجود دارد که می توان تمام رذیلت های انسان را در آنها دید منشأ این انحرافات بزرگ و گرایش به سمت آن جز هوای نفس و بی خردی نیست.
وی ادامه می دهد: امروز کمترین تردیدی در ارتباط با جنایت های این سازمان کثیف وجود ندارد؛ اما چگونه است که مدعیان حقوق بشر آن را به عنوان سازمانی غیرتروریستی به رسمیت می شناسند؟ این نشانه حاکمیت جهل در جهان است، حاکمیتی که به مدد پول های کثیف و رسانه ها تثبیت شده است.
به اعتقاد وی ساختن آثاری نظیر مستند «ادوارد» میتواند نظیر برافروختن شمعی باشد در این ظلمات… امیدوارم کارهایی از این دست برای روشنگری بیشتر و ثبت در تاریخ همچنان تولید شود.
محمدمهدی شیخ صراف از منتقدان و نویسندگان سینمایی موفقیت کارگردان «ادوارد» را در پوشاندن نقاط ضعفی می داند که می توانست مستند را به یک اثر بدون کشش تبدیل کند اما حالا نقطه قوت اوست.
وی می گوید: مستندساز با یک مرد بازگشته از طوفان سهمگین زندگی مواجه است کسی که فقط و فقط زندگی فعلی اش در کلن آلمان جلوی چشم ماست و خاطراتی که تصاویر آن فقط در ذهن او موجود است. نبود حتی یک فریم تصویر آرشیوی از زندگی پر فراز و نشیب سوژه، کار را برای کارگردان بسیار دشوار می کند. در ایران از نوجوانی تا رفتن به جبهه، در عراق از زمان اسارت تا اردوگاه اشرف و ابوغریب و حتی دوران پس از آزادی هیچ قرینه ای در دسترس نیست؛ حتی از چهره مادر ادوارد که سالها چشم به راه فرزندش بوده. کار وقتی دشوارتر می شود که کارگردان قصد کرده یک مستند پرتره بسازد، نه مثلا یک مستند درباره اسرار درون پادگان مخوف اشرف از زبان یک شاهد عینی.
این منتقد سینما اضافه می کند: او برای این کار پیش از همه دیوار بین سوژه و کارگردان را شکسته. در مستند این را می بینیم که حرف زدن با دوربین برای ادوارد دشوار است. عصبی و بر آشفته می شود، از صندلی بر می خیزد، پیراهنش را در می آورد، سیگاری روشن می کند و لحظه طلایی شکل می گیرد. ادوارد از دیوار نامرئی لنز دوربین عبور می کند. با زیرپیراهن رکابی شاهین را خطاب قرار می دهد و از این به بعد به راحتی با او صحبت می کند. حتی جایی در گفتگو با همسرش، کارگردان را دست می اندازد و البته هوشمندی کارگردان در این مواقع همان ادامه ضبط تصویر است، گاهی بدون اینکه اصلاح کادر کند.
به گفته وی، مستند ادوارد با یک تلخی انباشته مواجه است. رخدادهایی که هریک به تنهایی می تواند زندگی یک نفر را تا پایان تحت تاثیر قرار دهد برای ادوارد افتاده است. تجربه جنگ و جراحت در میدان نبرد. اسارت و زندگی در اردوگاه اسرا با سخت ترین شرایط، پیوستن به یکی از عجیب ترین تشکیلات نظامی دنیا با ساختاری آهنین و غیرقابل خروج، تجربه زندان ابوغریب و استخبارات صدام، از دست دادن دختری که عاشق او بود و سالها برای بازگشت به انتظار نشست. همه اینها موجب می شود که ادوارد پس از گذر سالها هنوز دچار کابوسهایی باشد که بیشتر آنها به خاطراتی بر می گردد که از مجاهدین خلق دارد. مستندساز اما در ورود به این خاطرات زیاده روی نمی کند و حد نگه می دارد تا غلظت آن مخاطب را آزار ندهد. بلکه به نمایش اثر درونی و نتیجه آن بر سوژه اش بپردازد و این یکی از سخت ترین کارهاست.
شیخ صراف خاطرنشان می سازد: داستان ادوارد داستان آرزوهاست. داستان بلایی که جنگ، اسارت، بی وطن شدن بر سر یک مرد می آورد. داستان آرزوهای ذبح شده. کلیدی ترین نقطه فیلم جایی است که او می گوید تنها دلش می خواست ازدواج کند و فرزند دختری داشته باشد. چطور یک مرد به جایی می رسد که ساده ترین رخدادهای زندگی برایش به آرزویی دست نیافتنی تبدیل می شود؟ این اتفاق در جایی می افتد که ازدواج در آن جرم است و حتی در دوره ای فرزندان اعضایش را از آنها جدا کرد و به خانواده های اروپایی فروخت. چنین چیزی تنها در جایی مثل اردوگاه اشرف و تشکیلات منافقین می تواند اتفاق بیفتد. شبیه بلایی که آنها سالهاست می خواهند بر سر تمام مردم ایران بیاورند.