سوره سینما – مریم اکبرلو : در سال های گذشته هر چقدر سینما و تلویزیون ما در گریه گرفتن از خانواده ها موفق عمل کرده بودند در خنداندن یک خانواده در کنار هم شکست خورده بودند. همه ما خانوادگی با «شیار ۱۴۳» گریستیم، خانوادگی و نگران در انتظار پایان « ابد و یک روز» نشستیم، خانوادگی و اشکبار آرزوی آزادی پدر خانواده «دهلیز» را کردیم، خانوادگی با «فیلم ها و سریال ها» گریستیم. اما کی بود آخرین باری که همگی دور هم و با هم فیلم کمدی سالم و تمیز دیدیم…
«شوخی یا مِزاح به تمایل اشخاص به ارائه تجربیات شخصی که موجب خنده و تفریح میگردد، میگویند. مردم در اکثر سنین مایل به انجام شوخی هستند و اکثریت آنها پس از شنیدن شوخی لبخند زده و خوشحال میشوند.» این ساده ترین تعریف آکادمیک شوخی به معنی عام و فراگیر و بین المللی است ، اما با کمی تعمق بیشتر کاملا متوجه خواهیم شد که شوخی یکی از از آن مواردی است که با عرف و فرهنگ هر جامعه ای ارتباط تنگاتنگ دارد و میزان و نوع و حد و اندازه شوخی هر جامعه را تفکر مردم آن، فضای حاکمیتی، حتی نوع آب و هوای آن اقلیم و بسیاری المان های دیگر تعیین می کند. به همین دلیل است که یک شوخی مشابه در نقطه ای جهان بسیار خنده دار است، در نقطه دیگری بی مزه؛ در جایی زشت و زننده و در جایی حتی منع و پیگیرد قانونی دارد.
شوخی را می توان در قالب های گوناگون از جوک ها و لطیفه های محاوره و معمولی که روزمره بین افراد رد و بدل می شود تا انواع کمدی های سینمایی، تلویزیونی، تئاتر، استندآپ (که این روزها در ایران هم خیلی رواج پیدا کرده و در ادامه به آن خواهیم پرداخت) و … دسته بندی کرد. که البته ما در این گزارش سعی می کنیم بیشتر تمرکزمان را روی سینما و بعد تلویزیون بگذاریم.
اگر در برهه ای از زمان، مثلا زمان حال جامعه ما، به طور ناگهانی ببینیم طی کمتر از یک دهه و یا حتی کمتر از ۵ سال لحن و مدل و مرز شوخی ها چنان تغییر کرده که متولدین دهه ۶۰ به قبل، نیمی از آن را متوجه نمی شوند، علت آن را باید چگونه کشف کنیم؟ آیا واقعا ارگانی یا سازمانی یا مرکزی وجود دارد که یک خط صاف بکشد و تعیین کند شوخی نباید پایش را از این خط فراتر بگذارد؟ نه واقعا چنین نیست. نه در ایران، بلکه در هیچ دوره تاریخی و هیچ کجای دنیا تعیین خطوط به اصطلاح قرمز به این شکل مرسوم نیست و در عمل اصلا نمی توان چنین محدودیت های قاطعی برای هنرمندان هیچ کجای دنیا تعیین کرد. پس راهکار چیست؟
خانواده؛ مرز شوخی را تعیین می کند
اولین قدم برای حل هر مسئله ای ارائه تعریفی جامع و مانع از موضوع مورد بحث است. به فرض اگر ما احساس می کنیم شوخی های امروز رسانه ها از حدی که باید گذشته و از خطی که نباید عبور کرده باید بتوانیم آن خط را تعریف و تعیین کنیم. حتما این جمله را از قدیمی ترها زیاد شنیده ایم که «ما هم سن شما بودیم پایمان را جلوی بزرگ تر دراز نمی کردیم» و یا جملاتی از این دست، متعلق به نسلی است که با طنزهای «لورل، هاردی» و «جری لوئیس» می خندیدند، آنها طنز غمگین و فاخر «چارلی چاپلین» را دوست داشتند و در مدرن ترین حالت به طنزهای تلویزیونی«ساعت خوش» رسیده بودند و با آن از ته دل می خندیدند. طنزهایی که امروزه نسل های جدید بسیاری از آیتم های آن را بی مزه می دانند و برایشان سوال است بزرگترها به چی می خندیدند! پس همین شکاف نسل ها و تغییر حال و هوای جامعه یکی از موانع تعیین دقیق خط قرمز و مرز شوخی است .
از بزرگترها که بگذریم نسل بعد یا همان دهه شصتی ها در کودکی شان با فیلم سینمایی های«کلاه قرمزی» و «دزد عروسک ها» و درخشان ترین فیلم های سینمای کودک در ایران خندیدند و در جوانی با «لیلی با من است »، «دروغ ممنوع»، «مرد عوضی»، «مومیایی ۳» و مجموعه های تلویزیونی «زیر آسمان شهر» و «پاورچین» و «خانه به دوش» و غیره. این نسل آرام و ماخوذ به حیا از کودکی یاد گرفته بود که باید با خانواده به سینما برود و شب ها در کانون گرم خانواده دور سفره شام یا افطار سریال طنز ببیند و واقعا بخندد. کمی که جلوتر آمدیم هر روز حال و هوای جامعه بیشتر تغییر کرد و با پیشرفت تکنولوژی و ارتباطات جهانی و مجازی همه چیز خیلی زود به زود رنگ عوض می کرد و شکاف نسل ها از چند دهه به کمتر از یک دهه رسید. تا جایی که متولدین ۷۰ و ۸۰ با ادبیاتی حرف می زدند که متولدین قبلی متوجه نمی شدند، جوری لباس می پوشیدند که بزرگ تر ها نمی پسندیدند و در ادامه همه تغییرها به چیزهایی می خندیدند که بزرگ تر ها اصلا نمی فهمیدند.
حالا در مقطعی قرار دادیم که این نسل خاص و پیچیده مخاطب اصلی سینما و تلویزیون است و ناخودآگاه جمعی جامعه به سمت آنها متمایل شده و برای جذب کردن شان مجبور است با زبان خودشان صحبت کند. زبانی که اگر کمی از فضاهای مجازی دور باشیم و نشانه ها و ارجاعات برون متنی بسیاری از شوخی ها را ندانیم، به راحتی نصفی از خنده های این نسل در سینما یا پای تلویزیون را نمی فهمیم و بعد از اینکه برایمان رمزگشایی کنند و توضیح دهند که این شوخی کنایه به چه مسئله ای بود که ما را به خنده انداخت، نه تنها نمی خندیم بلکه عصبانی و ناراحت هم می شویم، زیرا برای گوش های ما عجیب و زشت به نظر می رسد.
حلقه مفقوده این نسل و شوخی های مورد پسندشان، عنصر مهم«خانواده » است و همین وجه ممیز خانواده مرز خوبی برای تفکیک شوخی سالم و ناسالم است . شوخی های نسل جدید جامعه که متاسفانه کل فضای جامعه را تحت تاثیر قرار داده و همان طور که گفتیم ناخودآگاه هنرمندان بزرگسال را هم به طمع جذب مخاطب به این سمت کشانده است ، همین «خانواده» است . خانواده ای که عرف آن برنمی تابد که همگی دور هم به این شوخی های سطح پایین و اغلب با ارجاعات جنسی بخندد و به همین دلیل جوان و نوجوان امروز (مخاطبان اصلی رسانه) ترجیح می دهد جدا از خانواده و به همراه دوستان و همسالان خودش به سینما برود یا جنگ های شادی و استندآپ (عموما غیر اخلاقی) را با پرداخت هزینه بلیت نسبتا زیادی در جایی خارج از خانه ببیند. زیرا اگر نگوییم برای توضیح و تشریح معنی این شوخی ها برای خانواده اش خجالت می کشد ، در بهترین حالت این است که می خواهد بدون دغدغه و سرزنش به مطالبی هرچند پوچ و گذرا برای یک ساعت بخندد و بعد به خانواده برود.
مردم باهوش ایران سخت می خندند، به چه قیمتی آنها را خنداندند
از سالیان قبل تر تحقیقات زیادی روی نوع نگرش مردم به جهان و سخت و راحت خنده گرفتن از آنها انجام شده بود که به اذعان همگی این تحقیقات ، مردم ایران به دلیل هوش جمعی بالا و پشتوانه های ادبی و طنزنویسی غنی بسیار دیر و سخت میخندند و کمدین های بزرگ ما همیشه می گفتند شوخی ساختن برای مردم ایران یکی از سخت ترین کارهای دنیاست. آن زمان در کنار این مسئله، یکی از بزرگ ترین مشکلات کمدین ها حد و مرز اخلاقی جامعه ما بود که به لحاظ کشوری ایرانی، اسلامی از زوایای مختلف محدودیت های فرهنگی خاصی بر آن اعمال می شد و تیغ تیز سانسور همیشه روی آثار نمایشی ما اعم از سینما، تلویزیون، تئاتر، رادیو و ادبیات نوشتاری و غیره سایه می انداخت تا اینکه در چند سال گذشته به ناگاه دایره جسارت و تظاهر به مدرن بودن و با فرهنگ بودن و به اصطلاح روشنفکرنمایی چنان گسترده شد که ابتدا از کنترل تصمیم گیران رسانه خارج گردید و سپس، خنداندن مردم به هر قیمتی، یکی از سرفصل های مهم کاری هر مدیر و هنرمند و تصمیم گیر برای ذائقه مردم شد .
آخرین باری که با خانواده فیلم کمدی دیدیم چه حسی داشتیم؟
سال هاست فیلم های کمدی در صدر جدول فروش سینماها قرار دارند و با همه مشکلات خارج از این بحث سینما و عدم بازگشت سرمایه و کمبود سالن سینما و … معدود فیلم های کمدی هستند که چراغ سینمای عامه پسند را روشن نگه داشته اند و مردم را به سینما می کشانند. اما این مردم واقعا چه کسانی هستند؟ این مردم در چه رنج سنی قرار دارند؟ شاید خیلی از ما که البته، اتهام عقب افتاده بودن بهمان می زنند، یادمان نیاید آخرین فیلم طنزی که با خانواده به تماشای آن نشستیم چه فیلمی بود؟ یا اگر اسمش را یادمان بیاید قطعا خاطره خوشی از آن نداریم و یاد لحظه هایی می افتادیم که با عنوان کردن فلان کلمه یا فلان حرکت، چقدر دلمان می خواست مقابل پدر و مادرمان، یا فرزندمان نباشیم. یا مدام در هول و تکان این بودیم که اگر فرزندمان معنی این ارجاع برون متنی را نداند و از ما بپرسد باید چه پاسخی بدهیم؟
بله؛ حقیقت این است که حفظ کانون صمیمی و سالم خانواده دیگر با تماشای فیلم سینمایی چه در سینما چه در منزل محقق نمی شود و تعداد انگشت شماری از فیلم های ساخته شده در سال هستند که می توان با خیال راحت در کنار خانواده آن را دید و اتفاقا، سینمای مورد بحث ما یعنی سینمای کمدی در عین سهم بالایش از گیشه ، سهم بسیار بسیار کمی از این فیلم های خانوادگی دارد.
شاید بشود سینما نرفت ، اما می شود تلویزیون هم ندید؟
همان طور که گفتیم خانواده هایی که حرمت و ارزش روابط بین افراد در درون خانواده برایشان مهم بود کم کم فهمیدند که باید کمتر به سینما رفتن فکر کنند و تفریحات فرهنگی دیگری را جایگزین آن کنند ، البته آنها خیلی زود فهمیدند این تفریحات فرهنگی باید چیزی غیر از شبه تئاترهای طنز و جنگ های شادی سیار در سالن های آمفی تئاتر مختلف در سطح شهر باشد زیرا وضعیت سلامت و کنترل اخلاقی آن جنگ ها به مراتب بدتر از سینما است و انگار چون نسخه ضبط شده ای ندارد ، شورای پروانه و ساخت و بازبینی و اکرانی هم ندارد و کلا با چاشنی موزیک زنده و حرکات موزون اجازه دارند هر حرفی با هر گروه از کلماتی که دلشان می خواهد بیان کنند و هیچ حرمتی برای رنج سنی مخاطبی که روی صندلی به تماشایشان نشسته و رابطه بین افرادی که مخاطبانشان را تشکیل می دهند، قائل نیستند.
آخرین دستاویز مردم رسانه ملی بود، سریال ها و جنگ های طنز تلویزیون که ساعت ها سرگرمشان می کرد و با خیال راحت در کنار اعضای خانواده پای آن می نشستند. این طنازی و فرهنگ خنده و خنداندن با خلاقیت رامبد جوان و گروه «خندوانه» داشت همه خواسته های مردم از یک برنامه شاد تلویزیونی را برآورده می کرد و برای اولین بار اتفاقی را رقم زد که در تلویزیون بعد از انقلاب واقعا سابقه نداشت. همه اقشار مردم در همه رنج های سنی کم کم به گروه مخاطبان این برنامه که انصافا با فرم و ایده های بکر و خلاقانه آغاز شد و درخشان ادامه داد ، پیوستند. «خنداونه» از دو فصل گذشته مسابقه های جالبی طراحی کرد که ابتدا سلبریتی ها و سپس مردم را به شیوه های معمول چنین برنامه هایی در سراسر دنیا طی روند اجرای برنامه با خود همراه کرد و با مشارکت خود مردم از مردم خنده گرفت. مسابقه هایی که از لباهنگ و ادابازی و خانواده شاد شروع شد و با «خنداننده شو» به اوج رسید.
طمع خنده گرفتن بیشتر، همه چیز را خراب کرد
«خنداننده شو» خوب شروع شد، عالی پیش رفت، هر روز آکادمیک تر و استاندارتر شد، فرهنگ شوخی را رواج داد، ظرفیت ها را بالاتر برد، برای معدود شرکت کننده هایش فرصت شغلی ایجاد کرد و غیره و غیره تا آنجا که طمع خنده گرفتن بیشتر از مردم همه چیز را خراب کرد. مردمی که به این برنامه اعتماد کرده بودند و به عنوان آخرین امیدهایشان برای دور هم بودن خانواده، پایش می نشستند و بی دغدغه لذت می بردند.
همین که مدل چنین اجراهایی برای مردم تازگی داشت، اینکه چنین برنامه هایی خانم ها را وارد عرصه اجرای طنز کرده بود، اینکه برنامه به سبک نمونه های بین المللی اش ضبط و تدوین و پخش می شد همگی کافی بود تا مردم ساعاتی شاد و سالم داشته باشند اما به ناگاه طمعی که از آن حرف زدیم گریبان سیاست گذاران برنامه را گرفت. سختی های نوشتن و اجرای یک متن سالم و بی حاشیه و سوءاستفاده از موج سواری مردم باعث شد تا متن ها و حرکات بدن و روال کلی برنامه به سمتی برود که نباید می رفت و حالا این آخرین دستاویز خانواده ها هم تبدیل شد به دو ساعت خوانش ریتمیک جک های فضای مجازی، جک هایی با از بین بردن حرمت خانواده، تبلیغ برای ریختن قبح رابطه بین دختر و پسر بدون هیچ پشتوانه و برنامه ای برای آینده، ارجاعات برون متنی غالبا جنسی، به کارگیری زبان بدن در نمایش المان های غربی خارج از ادب و عرف ما (مانند لایک) و…
که البته «خنداننده شو» اگر بخواهد استندآپ های غیر تلویزیونی را سرمشق خود قرار دهد و به سبک آنها به همان میزان خنده از مردم بگیرد حالا حالاها برای افزایش وقاحت و درجه حرارت شوخی های به اصطلاح بالای ۱۸ سال جای دارد. متین نصیری و ابوطالب حسینی حالا حالاها راه دارند تا به حامد آهنگی یا گروه تانیش برسند که با اوج شوخی های غیر متعارفشان در پردیس کوروش هرشب میلیون ها درآمد و ساعت ها خنده بی وقفه از مردم می گیرند. خنده هایی که واقعا جا دارد از خودمان بپرسیم به چه قیمت؟! با شوخی هایی که اینقدر خارج از عرف و فرهنگ ماست که همین حامد آهنگی میلیونی در همین برنامه «خندوانه» که بازترین و راحت ترین برنامه طنز تلویزیونی است نتوانست از مردم خنده بگیرد و به راحتی فراموش شد.
خنده یا خانواده
در سال های گذشته هر چقدر سینما و تلویزیون ما در گریه گرفتن از خانواده ها موفق بوده و عملکرد قابل ارائه ای داشته در خنداندن یک خانواده در کنار هم شکست خورده است . همه ما خانوادگی با «شیار ۱۴۳» گریستیم، خانوادگی و نگران در انتظار پایان « ابد و یک روز» نشستیم ، خانوادگی و اشکبار آرزوی آزادی پدر خانواده «دهلیز» را کردیم، خانوادگی با «فیلم ها و سریال ها» گریستیم. اما کی بود آخرین باری که همه باهم فیلم کمدی سالم و تمیز دیدیم…
بله سال هاست سینمای طنز شده «۵۰کیلو آلبالو» ، «پا تو کفش من نکن» ، «آس و پاس» ، «من و شارمین» و… ، تئاتر طنز شده «فیسپوک» ، «ازدواج اینستاجرامی»، «خواستگار بابام» ، «باجناق های کله پوک»،«میخوام بیام زنم شی» و … سینمای خانگی شانه تخم مرغی طنز شده «ازدواج در وقت اضافه» ، «گدایان تهران» ، «مردها فرشته نیستند» ، «شیر یا خط» ، «رجب آرتیست می شود» و… برنامه های طنز تلویزیونی هم شده مسابقه «خنداننده شو» که شوخی هایش به جایی رسیده پای بعضی از آنها حتی تنها مربی خانم این مسابقه (پانته آ بهرام) مجبور می شود سرش را پایین بیندازد و آرام بخندد.
آخرین راه
و آخرین چیزی که به ذهنمان می رسد این است که تا اطلاع ثانوی خانوادگی به سینما نرویم ، خانوادگی DVD فیلم طنز نخریم و این عضو آسیب رسان را در منزل نگه نداریم، خانوادگی تلویزیون نبینیم و همین که این الفاظ چه در ظاهر و چه در باطن رکیک و زننده، هنوز پایش را به کتاب های درسی بچه ها باز نکرده خدا را شاکر باشیم و فعلا تا تغییر رویه و روحیه حاکم بر رسانه های نمایشی، از این ورطه رخت خویش را بیرون بکشیم و پی کار خودمان برویم.