سوره سینما – محیا رضایی کلانتری : ترکیب واژه مستند با سینما در واقع نمایش هنرمندانه حقایقی است که از زاویه دید کارگردان شکل می گیرد و تماشاگر می تواند به اطلاعاتی که از اثر دریافت می کند، استناد کند. در این میان اما قابل تامل ترین نکته بینش و نگاه مستندساز است که با چه پیشینه و تفکری وارد جامعه شده و چگونه قرار است حقایق تلخ و شیرین محیط خود را روایت و نقد کند. چرا که او به عنوان عضوی از یک جامعه دغدغه ای دارد و می خواهد به منصفانه ترین شکل ممکن با مردم سخن بگوید تا با مستند خود بر افرادی که بعضا اگر موافقند بر نظرشان صحه گذاشته و اگر مخالفند آنها را به تفکر وادارد.
بر این اساس به نظر می رسد قبل از اینکه وارد بحث «نقد اجتماعی» شویم لازم است بدانیم مستندساز چه درکی از این عبارت دارد و دغدغه های پیرامون خود را از کدام منظر به چالش می کشد. به این بهانه سوره سینما گپ و گفتی با دو مستندساز جوان لقمان خالدی و مهدی فارسی انجام داده است که به مصاحبتی فراتر از مصاحبه انجامید. لقمان خالدی خالق آثاری چون «فوکوس»، «زندگی من»، «مشترک مورد نظر» و «فصل هرس» ؛ از زوایای مختلفی هر بار آدم های پیرامون خود را روایت کرده است. مهدی فارسی نیز به واسطه آثاری چون مستند سینمایی «خاطرات خانه متروک» و مجموعه مستند «رضاخان» کندوکاو فراوانی در تاریخ داشته و نکات قابل ذکری درباره شکل گیری تفکر مردم بیان کرده است که خواندن بخش اول نظرات شان خالی از لطف نیست.
اصول اولیه نقد اجتماعی
* قبل از اینکه به تعریف نقد اجتماعی بپردازیم بفرمایید مستندساز چگونه راه ورود به نقد یک مساله را انتخاب می کند؟
مهدی فارسی: نگاه باورمند شرقی من در ورود به عرصه مستند تاثیرگذار بوده است. شاید اگر من یک بلژیکی یا فرانسوی بودم تفکر و نگاه متفاوتی به یک موضوع داشتم اما من ایرانی ام و خاستگاهم شرق اسلامی است. به عنوان مثال در خاستگاه غرب؛ نگاه غربی در مسایل اجتماعی همه چیز را قراردادهایی می بیند که تاریخ مصرف دارند و در نتیجه ارزش ها در هر برهه ای تغییر می کنند. به همین خاطر گاهی قابل دفاع و گاهی مورد نقد قرار می گیرند.
این متفاوت است با نگاه شرقی ما که به یک سری اصول حَقه باور داریم که برای مان تاریخ انقضا ندارد و متناسب با شرایط زمان خودمان آنها را ترجمه می کنیم. مثلا حقوق زن در اسلام اصلش تغییر نمی کند بلکه بررسی می کنیم در زمانه ما واجد چه ویژگی هایی می تواند باشد. اگر اینگونه نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که شکل داستان در خاستگاه های مختلف؛ متفاوت هستند.
لقمان خالدی: من فکر می کنم یک هنرمند یا مستندساز باید مثل فشارسنج یک جامعه عمل کند و بر اساس این ویژگی به مسائلی که در جامعه اتفاق می افتد عکس العمل نشان دهد. مثلا جامعه ای اگر تحت تاثیر شرایط جغرافیایی؛ دچار بحران آب شود ناخودآگاه بازتاب رفتار مردم در مستندساز تاثیر می گذارد و اثری درباره کویر خلق می شود. کار هنرمند این است که صدای جامعه اش باشد. اگر کار فیلمسازان امروز با گذشته فرق می کند به این دلیل است که نظام ارزشی جامعه در حال تغییر است و همانطور که مهدی فارسی به درستی بیان کرد مستندساز باید این ارزش ها را هدف گیری کرده و مطابق روز ترجمه اش کند. اولین قاعده هنرمند این است که کاشف هویت خود و جامعه اش باشد و آن را بتواند ساطع کند. البته در بیشتر وقت ها کاملا ناخودآگاه اتفاق می افتد ولی هنرمند باید خودآگاه آن را کشف کند.
در نقد اجتماعی فیلمساز دقیقا باید بداند چه می خواهد و چه ارزش هایی را در فیلمش می خواهد به تصویر بکشد. وقتی بداند چه می خواهد نتایج بهتری هم دریافت می کند. اما این روزها فیلم هایی در جشنواره ها دیده می شود که بیشتر از اینکه تحت تاثیر ارزش های فیلمساز ساخته شده باشد بیشتر ناشی از این است که فیلمساز با این نوع ایده ها می تواند بیشتر امکانات به دست بیاورد و فیلم در لایه اولش با ریا ساخته می شود از طرفی متاسفانه فیلمسازهایی داریم که بعضا ارزش هایی که در فیلم های شان مطرح می شود اصلا برایشان مهم نیست اما در اینباره فیلم ساخته و سخن می گویند. قطعا این تناقض و ریا در میزان تاثیرگذاری اثر نیز خودش را نشان می دهد و مردم آنطور که باید در مقابل چنین فیلمی عکس العمل نشان نمی دهند چون فیلمساز به کاری که انجام داده اعتقادی نداشته است.
* خیلی موافق سخن آخرتان نیستم. بارها اتفاق افتاده فیلمساز بر خلاف عقایدش و شاید به خاطر پول فیلم ساخته و مردم هم استقبال کرده اند. شاید من و شما به واسطه شناختی که از او داشتیم می دانستیم به حرفی که می زند اعتقادی ندارد اما اتفاقا مخاطب بسیار تاثیر گرفته است.
خالدی: تبلیغات و تصویر سازی از اثر استقبال شده دست همان کسانی است که پول و امکانات دارند. ما می توانیم این تصویرسازی و استقبال را در یک مقطع زمانی ایجاد کنیم ولی چقدر آن فیلم در جان جامعه تاثیر می گذرد را تاریخ نشان می دهد. البته اگر جامعه ما امروز به این شکل متزلزل شده یکی از دلایلش این است که ما فیلمسازان و مستندسازان درست به وظایف مان عمل نکردیم. هنرمند باید راهی را که فکر می کند باعث نجات جامعه می شود به تصویر بکشد و این اتفاق وقتی می افتد که جامعه اش را درست رصد کرده باشد. ولی برخی از ما فقط تا نوک بینی مان را می بینیم. متاسفانه دلیلش این است که هنرنما بیشتر از هنرمند داریم. ما در جامعه ای هستیم که انقدر دیده نشدیم دست به کارهای عجیب و غریب می زنیم. یکی از آن کارها فیلمساز شدن است این افرادی که شما مثال می زنید از جنس هنرنما ها هستند. به هر حال در هر بازاری یک سری جنس اصل و یک سری جنس تقلبی به وجود می آید باید تلاش کنیم جنس اصل باشیم.
فارسی: در یک بحث مفصل با لقمان خالدی هم عقیده ام شما تا به چیزی باور نداشته باشید نمی توانید درباره اش حرف بزنید. به اعتقاد من آدم ها نمی توانند پشت فیلم شان قایم شوند. به هر میزان که به حرف فیلمم باور داشته باشم اثربخش تر است. اما نکته اینکه در هنر دو بحث وجود دارد که طرح آن چنین تناقض هایی را به جواب می رساند. دو وجه چه بگویم و چگونه بگویم مطرح است که اولی محتوا و دومی فرم نامیده می شود و در شکل گیری یک اثر نقش سازنده دارند. برخی فیلمسازان پولساز هستند. اینها شاید به نقدی که می کنند یا حرفی که می زنند باور نداشته باشند اما بلدند خوب بسازند. مخاطب عام هم باور می کند اما اگر کمی دقیق شود پی می برد که جای صداقت خالی است.
ارجحیت جایزه بر نقد درست
* اما همه مخاطب حرفه ای نیستند.
فارسی: بله قبول دارم و این بحث بسیار جدی است. در بستری که ما صحبت می کنیم سینما برای مخاطب عام به تعریف نازل چیزی است که غربی ها می گویند. یعنی سینما برای تفریح و سرگرمی است . مستند و نقد اجتماعی و … خیلی در اولویت این هنر قرار نمی گیرد اما مخاطب حرفه ای کمی که دقیق تر نگاه می کند می گوید چنین فیلمی چرا باید بفروشد؟ بنابراین می توان چنین نتیجه گرفت که لزوما پرفروش بودن یک اثر به معنای کار خوب بودن نیست.
خالدی: از طرفی متاسفانه در رسانه ها منتقد خوب کم داریم. منتقدی که مخاطب را آگاه کند کدام کار اصل است و کدام کار تقلبی. بیشتر منتقدان و رسانه های ما پولکی شده اند و بارها پیش آمده از فیلمی که اعتقادی به آن نداشتند دفاع کرده اند. دقیقا مثل همان فیلمسازی که به خاطر امکانات نه اعتقاد؛ فیلم ساخته و این چرخه ریا در ریا همچنان ادامه خواهد یافت و حالا می فهمیم بزرگترین معضل ما این است که در رسانه های ما کمتر منتقد نکته بین دیده می شود.
البته سوال این است اگر منتقد نکته بینی هم باشد آیا رسانه ای هست که نقدش را چاپ و منتشر کند؟ چرا که مجله ها نیاز به ورودی مالی دارند پس باید به نفع کسانی صحبت کنند که امکانات در دست آنها است و در چنین شرایطی رسانه ها منتقد نکته بین را نمی خواهند. غالبا خبرنگاران کار نابلدی را دعوت می کنند که فقط می خواهند صفحه ها را پر کنند. این افراد گاهی به ما زنگ می زنند بدون اینکه من فیلمساز یا اثرم را بشناسند. فقط در جهت پر کردن صفحه شان و دریافت حق التحریر متنی را آماده می کنند و این چرخه همچنان ادامه خواهد یافت.
بنابراین وقتی انتقاد درست در جامعه هنری نباشد هنرمند هر کاری دلش بخواهد می سازد. در چنین شرایطی مستندهای حوزه نقد اجتماعی نیز از نظر کمی و کیفی خیلی چشمگیر نخواهند بود چون برخی مستندسازان تحت تاثیر وضع موجود بیشتر به فکر جایزه گرفتن و دیده شدن هستند تا نقد درسته جامعه. ما اگر نقاد و منتقد آگاه و بدون حب و بغض داشتیم بسیاری از مشکلات مان حل می شد. البته در کنار چنین منتقدی باید گوشی برای شنیدن هم باشد و علاقه داشته باشد خودش را تصحیح کند. بدون یکی از این دو، اتفاق ویژه ای نخواهد افتاد.
با تصور اینکه مستندساز بر اساس آنچه باور دارد دست به تولید اثر می زند؛ نقد اجتماعی را چگونه می بیند؟
فارسی: نگاه من ایرانی شرقی می گوید بر اساس اصول، اول باید خودت را بشناسی بعد محیطت را و اگر این دو حاصل شد وارد مستندسازی شوی. من ۴ سال است که وارد حوزه تاریخ شده ام و اولین درگیری با خودم این بود که تاریخ را بی طرفانه قضاوت کنم. هرچه چلوتر رفتم دیدم خیلی حرف درستی نیست و اصلا نمی توان سوگیری نداشت اما به هر میزان که پیش خود به پالایش درونی برسید؛ می توانید سوگیری منصفانه نیز داشته باشید و نقد را در لایه های درونی تری مطرح کنید.
خالدی: البته در چنین شرایطی سوال این است که تهیه کننده به تو اجازه منصفانه دیدن را می دهد؟
فارسی: این بحث دیگری است که به آن هم می رسیم اول می خواهم منشا اثر را بگویم. وقتی آدم خود را قاعده مند کند و هر چه به ذهنش می رسد را نگوید؛ تازه می تواند به ساخت اثر فکر کند با علم به اینکه هیچ تضمینی وجود ندارد آنچه من فکر می کنم و به نقد می کشم درست باشد. اگر همه ما اینگونه نگاه کنیم و قاعده مند پیش برویم نسبت خود را با دیگران و اثر نیز پیدا خواهیم کرد. حالا اینجا اگر تهیه کننده ای بیاید سراغ من از وجناتم خواهد فهمید که جنس تفکرش با من یکی هست که روی کار من سرمایه گذاری کند یا نه. فیلمساز هم به مرور اعتماد به نفسی پیدا می کند که بتواند روی اعتقاداتش بایستند و حرفش را در هر شرایطی بزند. حال در نقد اجتماعی از مستندساز این حوزه انتظار می رود با شناخت از یک سری اصول که درباره آن صحبت شد؛ جامعه اش را ببیند. همانطور که خودسازی اصول دارد؛ نقد اجتماعی هم اصول دارد و خیلی سلیقه ای نیست.
تاریخچه واکنش های جمعی
* این اصول چگونه در اجرا پیاده می شوند؟
– اصل اول اینکه شرایط را نگاه کند و بر اساس آن به دنبال راهکار برود. یعنی موضوع را شفاف نشان دهد. خیلی وقت ها بیان مساله باعث حل آن می شود. فیلمساز دلسوز اگر مسیر انتقاد را درست نشان دهد به جواب می رسد گاهی حل مساله در طرح همان مساله است. به نظر من همه آنچه امروز در جامعه درگیرش هستیم و نیاز به نقد دارند ریشه های تاریخی خیلی روشنی دارند کافی است شما سر نخ را بگیرید تا منشا برسید.
به عنوان مثال اتفاقی که گهگاه و حتی این روزها هم شاهدش هستیم اینکه وقتی جنسی کم می شود همه برای تهیه و خریدش بیش از روزهای معمول هجوم می برند. ریشه این مساله به زمانی برمی گردد که قحطی اپیدمی بوده و در دوره ای همه چیز از بین می رفت. تاثیر رفتار مردم آن روز و انتقال آن به نسل های بعد این واکنش را در ناخودآگاه اجتماعی ایرانیان نهادینه کرده که جنسی اگر کم می شود ممکن است دیگر وجود نداشته باشد.
امروز مردم بدون اینکه دلیلش را بدانند به سمت جنس کمیاب حمله می برند در صورتی که با وجود رسانه و وسایل ارتباطات جمعی دیگر نباید شاهد چنین موضوعی باشیم. چنین مشکلاتی اگر در رسانه باز شود و مخاطب در جریان تحلیل های درست قرار بگیرد نه تنها دیگر آن واکنش تکراری را انجام نخواهد داد بلکه برای عکس العمل درست به فکر فرو خواهد رفت. شاید اگر فیلمساز، تاریخ و پیشینه اتفاق مورد نقد را نداند کل جریان به سمت دیگری هدایت شود و این موضوعی است که در مورد همه سوژه های نقد اجتماعی صدق می کند.
* به مثال درستی اشاره کردید. اما دقیقا در همین اتفاقات روزمره نگاه هایی وجود دارد که به برخی مستندسازان اجازه تولید نمی دهد. چرا تفاوت های فکری در طرح نقد اجتماعی مانع اجازه کار بعضی مستندسازان می شود؟
خالدی: شاید به این خاطر است که مسئولان و تصمیم گیرندگان خوب توجیه نشده اند همه ما گوشه ای از حقیقت هستیم. مشکل از آنجایی شروع می شود که آدم ها فکر می کنند تمام حقیقت پیش خودشان است. در صورتی که هر کدام فقط مبین بخشی از آن هستیم و اینجاست که تناقض ها شروع می شود. مسئولان ابتدا باید باور کنند هر کس بخشی از حقیقت را می داند و می تواند بیان کند. هر زمان به این مرحله رسیدیم می توان امید داشت اگر مستندسازی با یک مسئول مخالفت کرد لزوما اشتباه فکر نمی کند. اینجا بار دیگر نقش رسانه ها پررنگ می شود.
رسانه ها اگر دلسوزانه عمل کنند می توانند رابطه بین مسئول و هنرمند را بهبود ببخشند اما متاسفانه کمتر دیده ام روزنامه نگاری از مستند قابل دفاعی بنویسد که از چشم جشنواره ها پنهان مانده است و از طرفی دیگر جلوی اثری که فقط با پروپاگاندا مطرح می شود را بگیرد. یادتان نرود سینماگران هم بازتاب فعالیت های شان به صورت ناخودآگاه در رسانه ها می بینند و جریان سازی های درست و غلط از همین جا شکل می گیرد. ما هیچوقت توسط رسانه ها، منتقدان و داوران ریزبینانه به چالش کشیده نشدیم. در این میان خیلی ها مبارزه می کنند که بمانند اما گاهی کم می آورند.
فارسی: به اعتقاد من فضا باید به قدری گسترده باشد که نقد اجتماعی در تمامی جوانب ساخته شود و مخاطب هم آنچه را که دغدغه اش دارد ببیند. لزومی ندارد همه مستندها را ببیند و دوست داشته باشد.
* آقای خالدی «فصل هرس» از جمله آثاری بود که مورد توجه اکثر داوران و همین رسانه ها قرار گرفت. این شکل از توجه برای شما چه نتیجه ای داشت؟
خالدی: منظورتان از نتیجه چیست؟ من به عنوان فیلمساز سعی کردم سوژه ام را بدون هیچ جانب داری معرفی کنم. در واقع آینه ای به تماشاچی داده ام تا خودش را ببیند. شاید بهتر است نتیجه را از آنها بپرسید.اما آنچه برای من حاصل شد اینکه بعد از «فصل هرس» حوزه هنری و تهیه کننده های دیگری پیشنهاد کار جدید دادند که ترجیح دادم در این فاصله کم؛ کار بعدی را شروع نکنم چون باید خودم و جامعه ام را رصد می کردم. البته یک اتفاق ناراحت کننده بعد از این فیلم رخ داد ، در واقع پایان «فصل هرس» تقریبا با زلزله کرمانشاه و اعتماد نداشتن مردم به رساندن کمک های لازم به منطقه همزمان شد. از آنجا که من در این فیلم از بی اعتمادی صحبت کرده بودم؛ مردمی که کار را دیده بودند این اثر یادشان مانده بود در مورد آن صحبت می کردند و این موضوع من را خوشحال کرد. چرا که دست به انتخابی زده بود که حرف مردم بود. شاید همین هم باعث شد فیلم بین مردم و محافل مختلف دیده شد و مطمئنا تندیس ها به معرفی بیشتر آن کمک کرد. تاثیرش بر من این شد که جامعه ام را درست تر رصد کنم و در مورد کار بعدی دقیق تر شوم.
ادامه دارد…