سوره سینما – سارا کنعانی : «قصر شیرین» قصهاش را از وسط شروع میکند و جایی در میانه هم به پایان میرساند، درست مثل جادهای که اصل ماجرا در آن روایت میشود؛ سر ندارد، ته ندارد اما کسی هم درباره مبدأ و مقصد آن سوال نمیپرسد چرا که اساسا جاده برای عبور است و رسیدن به یک نقطه ثابت، به کل مبحث دیگریست و اگر میخواستیم به آن برسیم میرکریمی باید فیلم دیگری میساخت. فیلم امروز ما «قصر شیرین» است که یک شیوه سخت (سهل ممتنع) داستانگویی دارد و میرکریمی از عهده آن برآمده است.
او موقعیت مرد تنهای داستانش را برای ما شرح میدهد و این تشریح را به گونهای به انجام میرساند که ما نخواهیم بدانیم جلال چرا شیرین را ترک کرده، خانوم جدید آذریاش را چطور پیدا کرده و حالا میخواهد با دو تا بچه بی مادر چه کار بکند. حتی اصل ایده فیلمنامه یعنی فروش قلب زن محتضر به جای اهدای آن (خواسته خود بیمار) به گوشهای کشانده میشود. آنچه فیلم شده و اتفاقا فیلم خوبی هم شده است، چند ساعت از زندگی مردِ زنمردهای با بالاترین حد ممکن برانگیزانندگی حس در سینماست که بعد از سه سال با دختر و پسر کوچکش مواجه شده و دخترکش آنقدر شیرینزبان است که ما میپذیریم عنوان پر طمطراق بازیگر نقش اول یا دوم زن روی شانههای کوچکش خوش بنشیند.
فیلم، شرح حسرتهای یک مرد وامانده در زندگی امروز و پشیمان از تصمیمات دیروز است که دیالوگهای زیادی ندارد اما پر از اکتهای درست و به جاست که ناگفتههای قلبش را به ما حالی میکند؛ به همین دلیل فیلم پر از نشانهگذاریهاییست که کشف آن مخاطب را به وجد میآورد، برای مثال سیلی به صورت مرد شریک شیرین، ما را مطمئن میکند که پرونده یک عشق بسته نبوده و بعد، خطوط محو داستان فیلمنامه برایمان پررنگ میشود. حتی تعبیرهای به کار رفته در فیلم هم عجیب به دلمان میچسبد، مثل شرکت بودن ماشین یا قصر بودن خانه پدر یا حتی وقتی بعد از پایان فیلم یادمان میآید که جلال به باجناقش مرد مزاحم را خریدار ماشین معرفی کرد (در حالی که واسطه فروش قلب زن بود) با خود میگوییم بیراه هم نگفت، او خریدار چیزی بود که حرکت میکرد (میتپید) و منبع زندگی بود.
میرکریمی مثل همیشه از مظاهر تکنولوژیک زندگی امروزی مثل تبلت یا امکان لوکیشن فرستادن در اپلیکیشنهای چت، درستترین استفاده را برده و حتی گوشی قدیمی غیرهوشمند شخصیت اصلی فیلم (حامد بهداد) هم کارکرد ویژه خودش را دارد. اصلا همه چیز در «قصر شیرین» اندازه است، از میزان حضور برادرهای داغدار زن درگذشته بگیر تا جنس و نوع دیالوگها، حتی حامد بهدادِ همیشه عصیانگر هم در جایی که اتفاقا منتظر آن عصبانیت همیشگیاش هستیم، درست و به اندازه فریاد میکشد، اخم میکند و حتی کودکانه در رانندگی با همسر غرغروی خود لجبازی میکند.
گل فیلم، انتخاب بازیگر نقش همسر جدید جلال است. ژیلا شاهی با چهرهای که شبیه مردم بطن جامه (و نه ستارههای سینما) است پیوند ما را با فیلم چنان محکم میکند که حتی از ریتم نیفتادن اثر را تا حدی مرهون اشتیاق برای شنیدن لهجه او و دیدن زنانگیهایش بدانیم. میرکریمی حتی برای مأمورهای پلیس وسط جاده هم داستان چیده و شخصیت طراحی کرده تا بار دیگر با شاخصی تحت عنوان «قابل حذف نبودن هیچ چیز از فیلم» کاملترین نمره را به «قصر شیرین» بدهیم.