سوره سینما – عبدالله علیخانی از جمله تهیه کنندگان فعال در سینمای بعد از انقلاب اسلامی است که فعالیت خود را از اواخر دهه چهل و به عنوان ناظر مالی پروژههای سینمایی آغاز کرد. علیخانی بعد از انقلاب اسلامی ابتدا درگیر دوبله و عرضه فیلمهای انقلابی سینمای جهان شد و مدتی بعد با راه اندازی پویا فیلم فعالیت خود را به عنوان تهیه کننده و پخش کننده امتداد داد. علیخانی جزو معدود تهیه کنندگان سینمای ایران است که طی سالهای طولانی فعالیتش در سینما همواره کمترین عایدی دولتی را داشته و کوشیده با تولید فیلمهایی متعلق به بدنه سینما، شرایط دخل و خرج خویش را فراهم آورد. علیخانی در گفتگو با سوره سینما درباره چرایی به تکرار افتادن سینمای تجاری آن و به خصوص کمدیهای تجاری سخن گفته است.
*به عنوان تهیه کنندهای که در دهه های مختلف کوشیدهاید محصولاتی پرفروش در گونههای مختلف از اکشنهایی مانند «قافله» و «نیش» تا فیلمهایی ماجراجویانه مانند «عطش» و «آواز قو» و در نهایت کمدیهایی مانند «کما» و «آقای هفت رنگ» را تولید کنید چرا سینمای تجاری ایران به تکرار افتاده است؟
اگر منظورتان تکرار ساختار و پرهیز از بازیهای فرمی در آثار بدنه است که دلیلش واضح است؛ در سینمای بدنه بریز و بپاش پروژه ها یا پولشوییهای اخیرا متداول شده در برخی فیلمها و سریالها را نداریم و وقتی با بودجه محدود کار میکنیم باید همه چیز با حساب و کتاب پیش برود. ریسک بالا در چنین ساختاری جواب نمیدهد بنابراین طبیعی است که تهیه کننده به سمت ساختارهای تجربه شده ای برود که امتحان خود را هم پس داده است.
*از منظر محتوایی چرا سینمای تجاری ایران درجا زده؟ آیا نمیشود در همان ساختارهای تجربه شده، بر روی مضامین تازه تر کار کرد؟
نه فقط در سینما که در تمام هنرهای نمایشی از تئاتر تا سینما و تلویزیون فقر متن داریم. فکر میکنید چرا تئاترهای ما پر شده از متنهای خارجی چون واقعا متن خوب بومی تولید نمیشود. چرایی عدم تولید متن خوب هم بی بروبرگرد به ممیزی بازمیگردد. ببینید، سینمای کنشمند است که مخاطب دارد و وقتی کنش را از سینما بگیرید میشود محصولی بی بو و بی خاصیت. متأسفانه مدیران ممیز ما در این سالها به جای آن که فضا را باز بگذارند تا فیلمنامه نویسان حیطه های اجتماعی بهروز را نقد کنند، مدام دست و پایش را می بندند. نه از پزشکان میشود در سینما انتقاد کرد و نه از مهندسان! نه از اصفهانی میشود انتقاد کرد و نه از اهوازیها!! به هر حال این محدودیتها موجب شکلگیری فیلمنامههایی بی بو و بی خاصیت میشود.
*ولی به هر حال در همین سینمای بعد از انقلاب یکی مثل شما فیلمهایی مثل «خصوصی» و «آواز قو» را هم تولید کرده که سراسر انتقادی است.
همین حالا هم محصول انتقادی تولید میشود. مگر فیلم اخیر حوزه هنری «دیدن این فیلم جرم است» یک محصول انتقادی نیست! چرا؟ محصولی قابل اعتناست! ولی نگاه کنید که علیرغم شایستگی حتی به بخش مسابقه سودای سیمرغ جشنواره هم راهش ندادهاند و معلوم نیست در اکران چه سرنوشتی داشته باشد. بر سر همان «خصوصی» و «آواز قو» هم کم دردسر نکشیدیم تا آقایان را قانع کنیم فیلم باید فرزند زمانه خودش باشد نه فرزند گذشته!! تولید کردن فیلم برونریزانه انتقادی روزبروز سخت تر میشود و خودمان در سالهای اخیر کم طرح ملتهب نداشته ایم که جرأت تولیدش پیدا نشد.
*آیا همین روند نیست که به ریزش مخاطب منجر میشود؟
البته آمارهایی که مدیران میدهند حکایت دارد از افزایش فروشی که در نتیجه افزایش قیمت بلیت است ولی کمتر کسی است که بیاید و بپرسد چرا در فضای انتهای دهه هفتاد مخاطبان بیشتری به سینما میآمدند. جز این بود که فضا باز شده بود برای اینکه فیلمسازان راحتتر حرف بزنند. حتی در اواخر دهه هشتاد و به دلیل حضور یک مدیریت قدرتمند سینمایی باز همین راحتی تولید را میدیدیم. محدود کردن فیلمساز و نویسنده در حصارهای تکراری باعث میشود سینماگران به سمت سوژه های تکراری بروند و مخاطب از سینماها زده شود و برود به سمت سینمای خانگی و فیلمهای خارجی که الحمدلله دیگر نسخههای دوبله شده شان هم به کرات در دسترس همه است.
*این سوق پیدا کردن به سمت محصولات خارجی در درازمدت ریشه های سینمای ملی را از بین نمی برد؟
ببینید. ایرانیان ملتی هستند که حتی بعد از حمله مغول هم ریشه های خود را از دست ندادند. مگر رضا و محمدرضا پهلوی آن همه دین زدایی کردند، دین از این ملک رفت؟؟ نه! ریشه های ما عجین شده با اسلام و این را نمیشود به سادگی گرفت ولی نباید از یاد برد که به هر حال تماشای مداوم فیلمهای خارجی از سوی جوانان موجب جذب شدن آنها به فرهنگ غربی میشود و در نهایت سوءرفتارهایی شکل میگیرد که در فضای بی قید و بند مجازی نمود پیدا میکند و بدبختانه سینماگران حتی با نگاه آسیب شناسانه هم نمیتوانند به سمت نقدش بروند.
*نقش مدیران بالادستی در برون رفت از این تکرار چیست؟
ما یک حکومت ایدئولوژی داریم که در نگاه کلان همواره موافق آسیب شناسی و تلاش برای رفع آن بوده ولی بدسلیقگیهای مدیرانی که به فکر تثبیت ریاست هستند باعث شده نتوانیم این نگاه کلان را در سینما جاری کنیم. مدیران ترسوی محافظهکار چشمه خلاقیت نویسندگان را خشکاندهاند! ولی به هر حال باز هم باید تلاش کنیم. باید روی قصه ها بیشترمتمرکز شویم و چیزهایی را نسازیم که در فرهنگ ما جایی ندارد. شده است که فیلمی ساخته ایم و بعد از مدتی دیده ایم، سه تای دیگر از روی آن فیلم ساخته اند یعنی باز تکرار و تکرار و تکرار که واقعا کشنده است. البته این فقط مشکل سینما نیست و در تلویزیون هم نظیر آن را می بینیم؛اگر یک سریال خوب و مخاطب پسندی ساخته شود و مورد استقبال و قبول مردم قرار بگیرد، بعد از مدتی کوتاه می بینیم، باز می روند و دو تا دیگر از روی آن می سازند و تا حال مخاطب را به هم نزنند ولکن نیستند!!! در صورتی که باید بروند و یک کارجدید و نویی درست کنند که بیننده مجبور نباشد که باز سریال مشابهی را نگاه کند. مگر ما کم قصه داریم. بسیار آدمهایی هستند در این سرزمین که راجع به آن می توانیم قصه بنویسیم ومی توان در مورد آنها بحث کرد و صحبت کرد.
*با لحاظ نظرات شما بخشی از دلایل گرفتار شدن سینمای تجاری در بن بست تکرار را باید ناشی از محافظه کاری تولیدکنندگان دانست؟
من خودم کم فیلم پرفروش نساخته ام ولی هیچ گاه قسمت دوم هیچ فیلمی را تولید نکرده ام! مگر نمیشود قسمت دوم «کما» را ساخت؟ مگر نمیشود قسمت دوم «آواز قو» را ساخت؟؟ این کار را نمیکنم چون هرچقدر هم که داستانی تازه را درنظر گیری باز هم نمیتوانی از نگاه غالب در قسمتهای قبل رها شوی و این یعنی تکرار ولی آنها که نگاه کاسبکارانه دارند تا قسمت سوم را هم میسازند حتی اگر مخاطب نداشته باشد.
*این ماجرای دنباله سازی فارغ از سینما در شبکه خانگی و اخیرا تلویزیون هم وجود داشته!! انگار همه با هم در رقابتند برای یادآوری خاطرات خوش گذشته؟
شبکه خانگی تکلیفش مشخص است! آنجا پولهایی می آید که باید خرج شود و چه بهتر که به جای ۱۰ قسمت، ۳۰ قسمت بسازند و در سه فصل ارائه کنند ولی در تلویزیون نباید گرفتار کاسبی شد. تلویزیون ما نیازی ندارد که سی کانال با برنامههای تکراری و ضعیف داشته باشد. ما نهایت بیشتر از ۵ شبکه که خوراک نداریم. همینها را تقویت کنیم و بقیه شبکه ها را به بخش خصوصی دهیم. در این صورت دیگر مجبور نخواهند شد یک سریال ملودرام آبکی را سه فصل کش دهند بلکه بودجه بگیرند. نباید مدیریت تلویزیون طوری رفتار کند که مخاطب به سمت ماهواره برود؛ باید چنان مخاطب را جذب کرد که اصلا وقت نکند به سمت ماهواره برود. چرا در زمان پخش مسابقات فوتبال اغلب مخاطبان شبکه های داخلی را می بینند؟ چون به حداقلی از استانداردها رسیده ایم. در حیطه های دیگر هم همین استانداردسازی باید اعمال شود.