سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۲۵ اسفند ۱۳۹۷ در ۳:۰۰ ب.ظ چاپ مطلب

نگاهی به «دیدن این فیلم جرم است!»/ خط شکنِ یک ژانر فراموش‌شده در سینمای ایران

Jorm-Movie

«دیدن این فیلم جرم است!» را می‌بایست به عنوان خط شکنِ گونه سیاسی سینمای ایران در نظر گرفت. گونه‌ای که سالهاست مغفول واقع شده و امید که این خط شکنی ثمرات خوبی داشته باشد.

سوره سینما – نساء نیکو : «دیدن این فیلم جرم است!» نخستین ساخته رضا زهتابچیان کارگردانی است که پیش از ایت جربه ساخت چند فیلم کوتاه را در کارنامه کاری اش دارد و به گفته سازندگان فیلم، این اثر برای ساخته شدن مدت زمانی نزدیک به یک دهه را طی کرده است.

اثر مذکور یک فیلم دیدنی و جذاب است که البته وجه ساختاری فیلم بر وجه محتوایی آن برتری دارد. برای این مساله دلایلی را می توان ذکر کرد : ایده اولیه فیلم بسیار درخشان است. اینکه یک بانوی محجبه در یکی از خیابانهای پایتخت جمهوری اسلامی توسط یک تبعه ایرانی – انگلیسی مست (که بعدا و در طول فیلم در می یابیم که پشتش نیز حسابی گرم است) به بهانه داشتن حجاب مورد ضرب و شتم قرار می گیرد.  شهروندی که ظاهرا همسرش بیش از سه دهه پیش در اوایل انقلاب به دلایلی نامعلوم کشته یا اعدام شده اما بهانه یا گره ای که برای پیشبرد ایده توسط نویسنده به کار گرفته می شود که همان ضرب و شتم یک بانوی محجبه از سوی مرد مست است و می بایست برای ادامه داستان بسط و توسعه یابد نتوانسته به قوام لازم برسد. به این دلیل که ظاهرا نویسنده عجله داشته تا هرچه زودتر ماجرا را به داخل پایگاه بسیج بکشاند و از همین رو بسیاری از واقعیت ها نادیده گرفته شده. اینکه به هر حال همه ما بر یک نکته متفق القول هستیم که وقوع چنین رخدادی در واقعیت تا حد زیادی غیر ممکن است و به همین دلیل باور پذیری قصه از همان ابتدا به دلیل شتابزدگی نویسنده مورد تردید قرار می گیرد. به این مساله بیفزایید تک گویی های امیر  شخصیت اصلی فیلم در نیمه دوم داستان و ورود نهادهای امنیتی و انتظامی به داخل پایگاهی است که اینک تبدیل به یک سنگر و دژ دفاعی شده و گویی یک منطقه جنگی را تداعی می کند. این تک گویی ها که بسیار نیز شعار گونه از کاردرآمده به نوعی نقدی است بر رفتارهای سیاسی و افعال دولتمردان کشور درباره مسائل مختلف سیاسی بین المللی اقتصادی و غیره که به دلیل همین ظاهر شعار گونه حالتی سطحی گرفته و سبب شده تا نویسنده نتواند انتظار مخاطب را برآورده سازد و از همین سطح به عمق و ریشه های این نقد ها برسد.و در کنار این مسائل متاسفانه فیلمنامه حتی اطلاعات یک خطی را هم درباره مقامات امنیتی ارائه نمی کند. و از همین رو نمی توانیم دلایل مخالفت مقامات امنیتی با یکدیگر در زمینه چگونگی رودر رویی با افراد درون پایگاه را دریابیم. همه این عوامل سبب می شود تا فیلمنامه نتواند همگام با ساختار به جلو حرکت کند.

فیلمنامه اما اشارات قابل تاملی هم در بطن خود به برخی مسائل امروز جامعه داشته که در نقد حاکمیت کارکرد دارد اگر چه این نگاه با بیانی تند و تیز و زاویه دار مطرح می شود اما به هر حال نباید فراموش کرد که اینها بخشی از سئوالات و ابهامات و نقدهایی است که برای بخشی از اعضای جامعه (زیاد یا کم فرقی نمی کند) وجود داشته و به دنبال پاسخش می گردند. که نخستین آن نرمش بسیار زیاد در برابر قدرت های خارجی است که سبب می شود یک تبعه ایرانی – انگلیسی بی توجه به قوانین موجود کشور در حالت مستی رانندگی کند و ضرب و شتم کند و مطمئن باشد که کسی نمی تواند به او چشم زخمی هم برساند که این امر یادآور مساله قانون کاپیتولاسیون در ایران است که در دو برهه زمانی در تاریخ کشور ما به اجرا درآمد که در کنار این مساله انفعال همه مقامات حاضر در ماجرا از امنیتی تا انتظامی و نظامی در برخورد و مواجهه بات شهروند مذکور و تاکید بیش از اندازه بر پیگیری ماجرا از سوی دولت انگلیس در برابر این انفعال در داستان و پس از آن در داستان بسیار جذاب از کار درامده است. اشاره بسیار خوب نویسنده به نقش دولت انگلیس در تمام ماجراهای آشکار و پنهانی که کشور ما در عرصه بین الملل با آن مواجه است و تاکید بر نقش انگلیسی ها و تعامل با آنها در طول فیلم، مدام مرا به یاد رمان ماندگار ایرج پزشکزاد، «دایی جان ناپلئون» می انداخت که مسبب تمام مشکلات را دولت انگلیس می دانست و داستان به ما یادآوری می کند که در کنار نقش شیطان بزرگ نباید از فعالیت های روباه پیر بریتانیا غافل شویم.

jorm-movie

قصه اما فارغ از ایده اش شباهتهای بسیاری نیز با «آژانس شیشه ای» حاتمی کیا در بعد اجرایی دارد موضوع گروگان گیری مردم در آنجا و دستگیری مقامات در اینجا به مسلخ بردن حاج کاظم در انجا و امیر و دوستانش در اینجا نادیده گرفتن بی قانونی پایگاههای قدرت و ثروت در اینجا و بی توجهی پایگاههای قدرت به همه مجاهدتهای حاج کاظم در آنجا و در نهایت نیز موسیقی ای که از زمان درگیری امیر و دوستانش با ماموران تا پایان دستگیری آنها به گوش می رسد که شباهتهای فراوانی با موسیقی آژانس شیشه ای دارد. با این تفاوت که در آنجا حاج کاظم مدام از گفت و گو سخن می گفت اما امیر و دوستانش امروزی مدام دست به اسلحه می برند و آستانه تحمل پایینی دارند. و البته ایکاش فیلمنامه این امر را مد نظر قرار میداد و از بچه های بسیج تصویری فکورانه تر ارائه می کرد کما اینکه همین نقش فعلی نیز که حاضر نیستند در برابر زور و تزویر سر خم کرده و حتی آنجا که پای ناموس و شرف در میان باشد نه به دستور بلکه به تکلیف خود عمل می کنند نیز خوب و پذیرفتنی است.

نکته آخر با همه این مسائل در مورد فیلمنامه اما پایان بندی بسیار حساب شده آن است آنجا که سردار موسوی که ظاهرا عموی امیر است شهروند ایرانی انگلیسی را که مسبب همه این ماجراها بوده و اینک حیات اقتصادی مملکت نیز به او وابسته است، وی را مجددا به داخل پایگاه می کشاند و درب پایگاه را بازهم می بندد و تمام؛ و بیننده ای که در طول داستان از اینهمه کرنش و بی عدالتی به خشم آمده و دلیل انعطاف گسترده در برابر رفتار وحشیانه و خارج از عرف و قانون یک آدم مست را (که گفته می شود حیات اقتصادی مملکت وابسته به وجود اوست) درک نمی کند با این پایان بندی و شخصیت پردازی کوتاهی که از سردار موسوی عمومی امیر در همان مدت زمان کوتاهش در داستان ارائه شده نفس راحتی می کشد و مطمئن می شود که حداقل این رزمنده سابق دوران جنگ که هنوزلباس و نقشش تغییر نکرده حق آن متجاوز را کف دستش می گذارد و معتقذم این پایان را چه در قصه و چه در ساختار می بایست یکی از خوب و محکم ترین پایان های سینمای ایران دانست.

درباره ساختار اما مساله فرق می کند. اینجا و در این فیلم با ساختاری مواجه هستیم که بسیار خوب و حساب شده پیش میرود تعلیق و ضرباهنگ مناسب دارد و از آن مهمتر تقریبا چهار پنجم فیلم در یک لوکیشن یعنی فضای داخای پایگاه بسیج می افتد و از همین رو نگه داشتن مخاطب در مدت زمانی نزدیک به ۱۰۰ دقیقه در چنین فضای بسته ای پیشنیازهای زیادی را می طلبد که ساختار فیلم واجد آن است.

Didane-in-film-jorm-ast

بازی ها اما زیاد به دل نمی نشیند از مهدی زمین پرداز بازیگر نقش امیر، پیش از این بازی بهتری را در مجموعه آخرین روزهای زمستان در نقش شهید حسن باقری دیده بودیم و نقش آفرینی متفاوت و کوتاهش هم در فیلم لاتاری مهدویان هنوز در خاطره ها مانده است. اما زمین پرداز به دلیلی فیزک و چهره خاصش از همان ابتدا نمی تواند خشم و معصومیت و ابهت و تظلم خواهی را در بازی به مخاطب منتقل کند. امیر آقایی نیز به نقش سردار نمی تواند همه ابهت فراموش شده یک قهرمان دوران جنگ را که اینک فقط مورد استفاده ابزاری آنهم در زمانهای خاص قرار می گیرد به تصویر بکشد و بازی هنرمندان دیگر در نقش مقامات امنیتی و انتظامی و “بالا” هم که کلا کلیشه ای و فاقد هرگونه ظرافت هنرمندانه است. و خلاصه اینکه هرچه ساختار، فیلمبرداری، ضرباهنگ و کارگردانی فیلم مناسب بود متاسفانه انتخاب نامناسب بازیگران، به این اثر لطمه وارد ساخته است

در مجموع اما ساخت فیلم دیدن این فیلم جرم است می تواند باب ساخت آثار سینمای سیاسی را در سپهر سینمای کشور بگشاید و تصور اینکه همه تفکرات چپ و راست و میانه نیز همچون همین فیلم بتوانند بدون هیچ ممنوعیتی به ساخت چنین فیلمهایی در راستای نگاه و تفکر خود اقدام کنند.تصور زیبایی خواهد بود. و به این تصور و اعتقاد نیز اصرار دارم چرا که به ساخت و حضور چنین فیلم هایی در سینمای ایران نیاز داریم . چون به هر حال ساخت اینگونه فیلم ها می تواند به رشد، تقویت و گسترش بخشی از گفتمان سیاسی و فرهنگی که در جامعه شکل می گیرد کمک کند اتفاقی که خیلی پیشتر از اینها باید سینمای ایران می افتاد و به هر دلیلی روی نداده است و «دیدن این فیلم جرم است!» را می بایست به عنوان خط شکن گونه سیاسی سینمای ایران در نظر گرفت. گونه ای که سالهاست مغفول واقع شده و امید که این خط شکنی ثمرات خوبی داشته باشد.