سوره سینما – کاظم بلوکات : در چند دهه اخیر برای نشان دادن پیوندهای پیدا و پنهان میان ادبیات و سینما، تلاشهای فراوانی صورت گرفته است. بی تردید ارایهی تصویری دقیق و روشن از پیوندها و مناسبتهای میان ادبیات و سینما، نیاز به پژوهش جدیتر و کنکاشهای گستردهتری دارد. با این همه، تنها به قصد ورود به این مبحث مهم کوشیده ایم تا در این نوشتار کوتاه با نگاهی گذرا و کلینگرانه، بی آن که فرصت تشریح رابطه های ظریف و دقیق میان زبان ادبی و بیان سینمایی– به ویژه از منظر روایتگری – را پیدا کرده باشیم، به یادآوری برخی نامها و نمونههای برجسته ادبی و هنری در عرصهی ادبیات و سینما بسنده کنیم. واضح است که چنان پژوهش هایی باید بتواند به جزیی ترین پیوندهای میان ادبیات و سینما از دیدگاه زبان شناسی و تفاوت ها و دیگرگونی های انکارناپذیر میان سینما و ادبیات در عرصه های روایتگری و به ویژه در نشان دادن تأثیرهای دو جانبه ی این دو هنر بر یکدیگر اشاره داشته باشد.
ریشه های تاریخی این پیوندها و مناسبت های دوجانبه را علاوه بر تئاتر و دیگر هنرهای نمایشی در قرون گذشته، دست کم در یک قرن اخیر، می توان در پایبندی سینما به برخی از سبک ها و شیوه های شناخته شده یی همچون واقع گرایی (رئالیسم) نوواقع گرایی (نئورئالیسم)، فراواقع-گرایی (سور رئالیسم) و دیگر سبک های ادبی و هنری کلاسیک و جدید جست وجو کرد که با تکیه بر همین سبک ها، آثار ادبی و سینمایی فراوانی خلق شده است.
به عنوان مقدمه ای کوتاه در چنین بحثی مهم، باید اذعان داشت که سینما همواره از بن مایه های ادبی قصه ها، داستان ها و رمان های معروف (چه در ایران و چه در جهان) برای خلق آثاری برجسته و تأثیرگذار و به یاد ماندنی سود برده است. بی سبب نیست که بگوییم سینما و ادبیات، از رهگذر همین پیوندها و مناسبت ها، بهره های فراوانی از هم برده اند. آثار برجسته ی ادبی زیادی در جهان وجود دارند، که از طریق تولید آثار سینمایی و تلویزیونی، در کم ترین زمان ممکن در میان مخاطبان گسترده ی خود (با تنوع چشمگیر سنی، جنسی، قومی، نژادی و فرهنگی) در معرض دید و داوری گذاشته شدند.
چنان که می دانیم، بسیار کسان برای اثبات موضوع برتری ادبیات یا دست کم برای نشان دادن مسئله ی تقدم و دیرسالگی ادبیات در مقایسه با سینما، گاه راهی مبالغه آمیز و افراط گرایانه در پیش گرفته اند. به نحوی که برخی از آنان اعتقاد دارند که سینما، بدون استفاده از ادبیات قادر به ادامه ی حیات نخواهد بود و معتقدند که سینما بدون تیکه بر ادبیات، درست مثل جوانه های کوچکی که پیچک وار در جست وجوی تکیه گاهی مطمئن است، بر درخت تناور ادبیات تکیه دارد و بدون تکیه بر آن، بر زمین می غلتد و امکان رشد و بالندگی نخواهد داشت. به بیانی ساده تر، اینان معتقدند که با حذف این تکیه گاه اطمینان بخش (ادبیات) رشد و بالندگی هنری مثل سینما مختل خواهد شد.
شاید طبیعی ترین و عاقلانه ترین برداشت واقعبینانه در جریان چنین بحث ها و چالش هایی این باشد که از نگاه پژوهشگری بی طرف و بدون حب و بغض به چنین موضوعی نظر داشته باشیم. به ویژه که تکیه ی اصلی ما بیش از هر چیز بر دستاوردهای مثبت و سودمند و تعامل سازنده و ثمربخش ادبیات و سینما بنا نهاده شده است. از همین روی پروفسور «جئوفرس وگنر» در تفسیر و تحلیل همین پیوندهای دوجانبه، فشرده ترین و در عین حال ساده ترین عبارت، را می گوید: «سینمای درست و خوش ساخت، ادبیات است»، . با اندکی تأمل میتوانیم باور کنیم که سینمای درست و سنجیده به راستی که باید علاوه بر ویژگی های اختصاصی خود، از کیفیت ها و ماهیت های موجود در ادبیات نیز نشانه ها و مولفه های درست و مشخصی داشته باشد.
«هربرت رید»، مورخ تاریخ هنر و منتقد ادبی، شاخص ترین کیفیت یک نوشته ی خوب را جنبه ی بصری بودن آن می داند. از این رو می توان گفت: «نوشته ای که بتوان از روی آن تصویرسازی کرد به یک نوشته ی خوب نزدیک تر است». این خصوصیت به ویژه در فیلم هایی که فضایی شاعرانه دارند -گذشته از وجه داستانی پردازانه ی اثر- بیشتر اهمیت پیدا می کند، چرا که فیلمساز باید براساس همین وجه تصویری بودن نوشتار، بر مبنای فیلمنامه، فیلمش را بسازد و بر این خصوصیت مهم تکیه کند؛ و شاید به همین دلیل است که همواره از زبان سینما به تعبیر «زبان تصویر» نام بردهاند.
این بحث را البته نمی توان و نباید تنها به سینمای شاعرانه محدود کرد. در بررسی نمونه های برجسته ی سینمایی که در گنجینه ی فیلم های ماندگار سینمای جهان همواره به یاد ماندنی است، می توان به فیلم های علمی–تخیلی (۲۰۰۱، یک ادیسه ی فضایی) ساخته ی«استانلی کوبریک» و فیلم (هشمهری کین) ساخته ی « اورسن ولز» و یا اقتباس هایی که از مجموعه ی نمایشنامه های به یاد ماندنی «ویلیام شکسپیر» (همچون اتللو، مکبث، شاه لیر، هملت، هنری پنجم و…) ساخته و پرداخته شده اند اشاره کرد. همچنین نمونه های آثار سینمایی و سریال های تلویزیونی ساخته شده بر اساس ادبیات جنایی و پلیسی دهه های اخیر مثل هرکول پوآرو یا شرلوک هلمز که بر اساس رمان هایی از «آگاتا کریستی» و «سِرکانن دویل» ساخته شده اند، همه و همه نمایانگر این واقعیت اند که مناسبت ها و پیوندهای دوجانبه ی میان ادبیات و سینما همواره می تواند بسیار عمیق و مؤثر تلقی شود.
به ویژه که وجود اشتراک در عرصه هایی چون داستان گویی، شخصیت پردازی و شیوه های پرداخت قهرمانان و ضدقهرمان ها و فراتر از همه ی این عوامل ، بهره جویی از عنصر تخیل و تفکر خلاق برای آفرینش یا بازآفرینی آثار ادبی و سینمایی به خوبی اثبات می کند که تعامل مثبت و سودمند میان ادبیات و سینما، امری انکارناپذیر است.