علی اصغری نویسنده فیلمنامه «دهلیز» تاکید کرد این فیلم درباره رابطه پدر و فرزندی و در تکریم آن است.
سوره سینما- کیانوش نژاد: فیلم سینمایی «دهلیز» به کارگردانی بهروز شعیبی که این روزها روی پرده سینماها است، یک فیلمنامه منسجم دارد، قصه ای جذاب و پرکشش با موضوعی انسانی که در قالب درامی اجتماعی مطرح شده است. علی اصغری نویسنده این فیلمنامه در گفتگویی مفصل با سوره سینما درباره روند کار و شیوه نگارش این فیلمنامه صحبت کرد.
آقای اصغری از پروسه شروع طرح فیلمنامه تا به اجرا رسیدن آن برایمان بگویید؟ آیا کار روی این فیلمنامه در کارگاه قلم گروهی انجام شد؟
علی اصغری: طرح برای آقای شعیبی است اما کار را من به تنهایی نوشتم، کارگاه قلم جایی است که من به همراه یکی از دوستانم خانم اشرفی زاده ۶-۷ سالی است که آن را تاسیس کرده ایم و ماحصلش ۷-۸ تا تله فیلم و چند کار سینمایی است مثلا آهسته در سکوت آقای موتمن، نامه های خیس خود خانم اشرفی زاده و یا فیلمنامه ای که آقای رافعی کار می کنند.کارگاه قلم جایی است که ما با همکارانمان گاهی کار مشترک و گاهی انفرادی کار می کنیم اما این کار نوشتنش برای من بود.
طرح یک خطی آقای شعیبی چه بود؟
موقع نوشتن این کار آقای شعیبی از اول کنارمان بود و طرح یک خطی آقای شعیبی رابطه پدر و پسری بود که بعد از ۵ سال همدیگر را می بینند.
ایشان چقدر برای نوشتن فیلمنامه با شما در تعامل بودند؟
در واقع ما هر دو-سه روز یک بار جلسه ای می گذاشتیم، من مکتوبات خودم را میآوردم بعد آقای شعیبی نظر خود را می داد و می گفت کجایش خوب است و کجایش را باید تغییر داد و ما دوباره در مورد جاهایی که مورد نقد بود گپ می زدیم، بارها می شد که سر یک سکانس و یا دیالوگ ساعت ها بحث کنیم تا آن چیزی که مورد نظر هر جفتمان بود دربیاید.
چه مدت زمانی برای نوشتن فیلمنامه گذاشتید؟
هشت ماه دوره نوشتن این فیلمنامه طول کشید و ۱۶ بار هم بازنویسی شد و حتی در مراحل فیلمبرداری دو سکانس هم از نو نوشتیم و احساس کردیم آن حسی که می خواستیم در نیامده است و باید حق مطلب را درست بیان کنیم. علی رغم این که این دو سکانس کامل گرفته شده بود اما دوباره با بازنویسی فیلمنامه سکانس ها تکرار شد.
قبل از اینکه فیلمنامه را بنویسید ذهنیت شخصی تان از مسئله قصاص چگونه بود؟ آیا این موضوع برای شما مترادف بود با واژه ها و تفاسیری مثل انصاف، قانون، بخشش.
ببینید به نظرم قصه اصلی در مورد رابطه پدر و پسری است که در طول زمانی مشخص شکل می گیرد و به نوعی مراحل این شکل گیری بعد از ۵ سال را نشان می دهیم، به نظرم قصاص در قصه هست ولی حرف اصلی ما این رابطه است در مورد قصاص هم به نظرم حرفش در فیلم هست که خب قطعا حق است چرا که در دین ما هم اینگونه است اما بخشش زیباتر و بالاتر از آن است. اما باز تکرار می کنم که موضوع اصلی ما همان رابطه پدر و پسر است.
به هر حال پیرنگ اصلی فیلمنامه روی همین قصاص بود، قبول دارید؟
بله، این قضیه را منکر نمی شوم، ببینید بحث قصاص در این چند وقت اخیر حساس شده است مخصوصا فیلم من مادر هستم آقای جیرانی که نگاه ها را روی این زمینه بیشتر حساس کرد به همین خاطر ما سعی کردیم زاویه دیدمان را تغییر بدهیم و البته از اول هم نگاهمان همین طور بود.علی رغم اینکه از اول هم وقتی با آقای شعیبی در مورد مسئله قصاص صحبت می کردیم به حق بودن این قضیه واقف بودیم اما از بخشش هم نمی توانستیم بگذریم، بخششی که در قبال این موضوع آدم های قصه داشته باشند، آن هم برای بچه ای که بعد از مدت ها در کنار یک خانواده کامل می تواند قرار بگیرد که خب این منصفانه و دارای ارزش بسیاری است.
فکر می کنم از این لحاظ فیلمنامه حول محور خانواده و ارزش های خانواده می چرخد، چیزی که به راحتی می تواند در لایه های زیرین متن آن را پیدا کرد.
بله، دقیقا، شما در فیلم می بینید وقتی که مادر و پسر با هم هستند ما نقص هایی در بچه می بینیم اما با آمدن پدر این موضوع کامل می شود که در واقع حرفمان این بود که پدر و مادر دارای ارزش های زیادی هستند که باید همراه هم برای پرورش بچه تلاش کنند.
در مورد مسئله قصاص چقدر تحقیق و سرک کشی به پرونده های دادگاهی و حقوقی را مد نظر داشتید؟
بله تحقیق که قطعا کردیم و البته چند مشاور خوب هم داشتیم حتی من از تحقیق برای این فیلم دو فیلمنامه دیگر هم در مورد قصاص نوشتم که یکی از آن در مرحله پروانه ساخت است در واقع من سعی کردم که سه گانه ای بنویسم که نقطه مشترکشان همین قصاص باشد ولی در دهلیز فوکوس اصلی ما بر روی خانواده است و نه قصاصی که شما درباره آن صحبت می کنید.
اینکه در مورد قصاص در این فیلم حرف می زنم به خاطر وجه تمایز بسیار عالی ای است که این فیلم با بقیه فیلم هایی که در مورد قصاص ساخته شده است دارد و این از نگاه فیلمنامه نویس بر می آید آن هم نوع نگاه به قصاص در این فیلم در کنار زاویه و ویزور بچه ای است که در موقعیت های مختلف همراه بزرگ ترها، غم و شادی و گرفتاری آن ها را می بیند و اتفاقا در پایان همین پسر بچه راهگشاست، چقدر از اول به این خط داستانی با تعقیب پسر بچه که صداقت و پاکی را با خود دارد فکر کردید؟
با نظرتان موافقم و خوشحالم که این موضوع را درک کرده اید. ببینید نگاه بچه نگاه صادقانه ای است، ما آدم بزرگ ها متاسفانه در روزمرگی خود فرو رفتیم که صداقت را جور دیگری و به نوع خودمان تفسیر می کنیم و آن صداقتی که حقیقت دارد را نمی بینیم چرا که اصلا به نظرم این نوع صداقت برای بچه هاست و ما سعی کردیم از همین زاویه دید نگاه بکنیم. البته در این بین به دو طرف حق می دهیم این حق هم برای خانواده مقتول داده می شود و هم برای خانواده قاتل.در کل به این نتیجه رسیدیم که زاویه نگاه بچه به خاطرهمان ویژگی هایی که گفتید درست ترین مسیر برای پیشبرد این داستان است.
یکی دیگر از نکات مثبت فیلمنامه اتان لحن و زبان امیر علی بچه داستان است که بسیار دقیق، متناسب و مبتنی بر واقعیت های بچه های امروز انتخاب شده است، در موردش صحبت می کنید؟
بله این موضوع به دو دلیل اتفاق افتاده است اول اینکه من دور و برم اینقدر بچه خواهر و برادر دارم و رابطه ام هم با همه فوق العاده است که دیگر بچه ها را خوب می شناسم، ، حتی اینقدر رابطه ام با بچه های نزدیکانم زیاد است که در دایی ها مطمئنا بهترین دایی هستم و در عموها بهترین عمو! این را از این جهت می گویم که در نوشتن فیلمنامه و شخصیت بچه هم خیلی به من این موضوع کمک کرد تا جایی که حتی اسم امیر علی، اسم بچه خواهر من است که در فیلم هم آمده است و حتی نقطه مشترک امیر علی خواهرزاده من با شخصیت فیلم بسیار زیاد است؛ شیطنت، شلوغی، شیرین زبانی و در کنارش ادب و … که هر جفتشان دارند.
از طرفی تجربه بهروز شعیبی هم بسیار تاثیر گذار بود چون ایشان کار کودک کرده اند و بسیار دید خوبی به کودک و فضای آن داشتند، حتی موقع بحث کردن گاهی بهروز صدایش را تغییر می داد! تا اینکه به سمت همان دیالوگ ها نزدیک شود و به خاطر همین موضوع دیالوگ ها بارها بازنویسی می شد و شکر خدا دنیای شخصی من و تجربه بهروز شعیبی خیلی به این قضیه کمک می کرد.
فیلمنامه به دور از سانتی مانتالیسم و به دور از اغراق های زاید برای گرفتن اشک مخاطب، یک ملودرام خط کشیده شده خوب است، چقدر از اول به این فکر کردید که ژانر فیلم شما را در دست اندازها و نگاه های با احساس عوام فریبی نیندازد؟
بله ما از اول هم بحث کلاسیک بودن فیلمنامه مطرح بود که شخصیت پردازی را درست انجام بدهیم، به نقطه عطف برسیم و بعد از آن طرح مشکل و حل آن، نقطه عطف دوم و پایان بندی. سعی کردیم روایت متناسب با چارچوب های ژانر پیش برود و اینکه جزئیات در راستای واقعیت باشد.
قبول دارید که تا حدود زیادی ساختار جذاب فیلمنامه با سکانس پایانی که فاقد هم زبانی با کلیت فیلمنامه است لطمه به کل اثر زده است؟
من از این سکانس دفاع می کنم، تا به امروز دو نوع نگاه نسبت به این پایان بندی وجود دارد بعضی ها می گفتند که این سکانس جزو بهترین پایان بندی های تاریخ سینماست و عده ای می گویند که دقیقا نقطه ضغف فیلم همین است یعنی همین حرفی که شما هم میزنید.ببینید من کاراکتری طراحی کرده ام به اسم امیر علی و در جریان موقعیت های مختلف امیر علی وارد دنیای بزرگ ترها می شود و تجربه ای که با پدر کسب می کند که در سکانس شکستن شیشه به این نتیجه می رسد که بعضی ها نمی بخشند ولی پدر به او می گوید که ما وظیفه عذرخواهی داریم. من این پیشینه را داده ام. امیر علی بچه معمولی ای نبوده است که تهش آن را بگوید و به نوعی از کل فیلم بیرون بزند.
من دقیقا ۸۹ دقیقه اطلاعات در فیلمنامه کاشتم تا برسم به دقیقه ۹۰ که امیر علی آن حرف ها را بزند. اگر امیر علی ما آن کاراکتر نبود و به عنوان آکساسوار در صحنه حضور داشت خب من این حق را به شما می دادم که این نقد را داشته باشید ولی من امیر علی را شخصیت پردازی کردم، توقعی از او در تماشاگر ایجاد کردم که آن حرف ها را بتواند تهش بزند.
به نظرم در سکانس پایانی همه آن مکث ها و سکوت ها خوب از کار در آمده است و حتی اینکه تصمیم را پسر بچه ای با برقراری دیالوگ با مادر پیر مقتول بگیرد هم اتفاق بسیار خوبی است ولی مشکل از جنس حرف هایی است که قرار است از زبان پسربچه ای تخس و با شیطنت بالا و شیرین زبان زده شود که اصلا انتظار آن نمی رود و نامتجانس با فضای کل اثر است.
این را اجازه بدهید بگویم سلیقه است اما من باز هم می توانم دفاع کنم چرا که تمام حرف هایی که در طول این دیالوگ می زند قبلا در بافت فیلمنامه کاشته شده است؛ مثلا آن جایی که می پرسد مگه بابام آدم بد است؟ و بعد اعترافی که پدر می کند و حرف هایی که امیر علی در آن دیالوگ می گوید که پدر من خیلی آدم خوبی است و حتی می گوید که برای من اسب درست کرده است و برای یونس هم درست کرده است.
همه اتفاق هایی که در این مسیر برای بچه افتاده است تا اینکه بفهمد پدرش زنده است و بسیاری از مراحلی را طی کرد تا بتواند آن جملات را در آن دیالوگ بگوید چرا که می خواهد هر جور شده است پدرش را به دست بیاورد و به نظرم هر کس دیگری هم به جای امیر علی بود این جملات را می گفت.
یعنی به نظرتان در مسیر فیلمنامه امیر علی به درک لازم برای گفتن آن دیالوگ ها رسیده است؟
به نظرم امیر علی با زبان و نگاه خودش حرف هایش را می زند و هیچ دیالوگ عجیب غریبی از دهان امیر علی نمی شنویم.
و پایان این سکانس که همراه است با سکوت طولانی به شدت جذاب پیرزن وقتی که با اشک هایش در یک فضای معلق فیلم تمام می شود.
بله، البته برای پایان این سکانس هم خیلی بحث بود که بعد به همین پایان رسیدیم اول قرار بود که به صورت بچه برگردد و بعد دوباره به صورت پیرزن که دست آخر این اتفاق نیفتاد و البته بازیگر هم به شدت در این صحنه خوب بازی کرد.
با سلام وخسته نباشید به آقای شعیبی و گروه شون.من فیلم رو دیدم و با اینکه سوژه قصاص بکر نبود اما مخاطب با یک روایت نسبتا تازه ای روبه رو می شد. رابطه پدر و فرزندی آرام آرام عمیق میشد و مخاطب را با خود به قدری همراه می کرد که دلش می خواست پدر بخشیده شود و هم چنین حرف های پدر بعد از رفتار بد همسایه نشان دهنده آن بود که استحقاق بخشش را دارد. از طرف دیگربا خانواده ای داغدار روبه رو می شویم که حقیقتا اگر خود را جای آنها بگذاریم انتظار بخشش خیلی سخت است من از پایان فیلم خیلی خوشم اومد چون به نظر من مادر با زبان بی زبانی بوسیله اشک هایش به مخاطب می فهماند که پدر امیرعلی را بخشیده.
واقعا بازی محمدرضا شیرخانلو و رضا عطاران هم فوق العاده بود.
آرزومند موفقیتهایتان هستم.