به گزارش سوره سینما، در شب شعر «سردار آسمانی» که سه شنبه ۱۷ دیماه به مناسبت گرامیداشت یاد و خاطره شهید سردار حاج قاسم سلیمانی چهره بین المللی مقاومت و سردار پرافتخار جهان اسلام برگزار شد، سعید بیابانکی مجری و کارشناس برنامه در ابتدا از سید علی موسوی گرمارودی دعوت به شعرخوانی کرد.
موسوی گرمارودی عنوان کرد: من ۴ ماه دیگر وارد ۸۰ سالگی میشوم و دیگر باید شعرخوانی را به جوانها سپرد. اما خوشحالم و باعث افتخارم هست که در این مراسم حضور دارم. وی در ادامه دلنوشته ای را تقدیم به روح آن شهید عالی مقام کرد.
این شاعر پیشکسوت در ادامه از طرح حسن روحالامین که نقشی از سردار قاسم سلیمانی است رونمایی کرد.
در ادامه محمدعلی مجاهدی متخلص به «پروانه» شاعر آیینی به روی سن آمد. وی با ابراز خرسندی از حضور در مراسم شعرخوانی در وصف سردار سلیمانی شعری حماسی را به او و شهدای گرانقدر ترور اخیر تقدیم کرد و گفت: با خود فکر میکردم که شهید سلیمانی به لحاظ ویژگیهای فروتنی، خودسازی چقدر با شهید چمران قرابت دارد.
حسنا محمدزاده نیز شعری با این مطلع را در ادامه خواند:
«در این نامردمیها مرد بودن دیدنی است/ با زمین و آسمان هم درد بودن دیدنی است»
محمدرضا طهماسبی نیز با خواندن شعری حماسی در وصف شهید قاسم سلیمانی تحسین حضار را برانگیخت.
میلاد عرفانپور مدیر مرکز موسیقی حوزه هنری نیز در ادامه به شعرخوانی در وصف سردار سلیمانی پرداخت. همچنین محمدرضا ملکیان و رضا قاسمی و نغمه مستشار نظامی در نوبتهای بعدی شعرخوانی کردند.
در ادامه غلامرضا صنعتگر خواننده به اجرای قطعه «قاسم هنوز زنده است» پرداخت و محسن کاویانی نیز بعد از او نوبت شعرخوانی را به خود اختصاص داد.
سعید حدادیان شاعر دیگری بود که به جای شعرخوانی در وصف سردار سلیمانی سخنرانی کرد و گفت: این ماجرا دارای حکمتی است که سردار قاسم سلیمانی به دست اشق الاشقیا و آمریکا به شهادت میرسد، حال آن که پیش از این نیروهای دشمن و پهبادها و بالگردهای زیادی او را محاصره کرده و سوقصد به جان شریفش داشته اند.
حدادیان همچنین از برگزاری آیین بزرگداشت سید حسن نصرالله در مراسمی با عنوان «جاء نصر الله» در تاریخ ششم اسفندماه امسال در دانشگاه تهران خبر داد و از حوزه هنری و مرکز موسیقی آن دعوت به تولید آثار هنری درباره این شخصیت مبارز و مجاهد کرد.
حاج علی انسانی نیز در نوبت بعدی به شعرخوانی و نوحه خوانی در وصف سردار شهید جهان اسلام پرداخت و در ادامه نفیسه سادات موسوی شعرخوانی کرد و گروه سرود به اجرا ی سرودی پرداختند.
علی محمد مودب، یک شاعر پاکستانی، علیرضا رجب علی زاده، اسماعیل امینی، احسان انصاری و قاطمه نانی زاد نیز دیگر شاعرانی بودند که سرودههای خود را درباره شخصیت و اندیشه سردار آسمانی در شب شعر مربوط به این شهید عالیمقام خوانش کردند.
متن برخی از سرودهها و دلنوشتههای شاعران حاضر در این مراسم به شرح زیر است:
«سیدعلی موسویگرمارودی»
درون شهر یکی گفت رستم آمده است
و دیگران همه گفتند: آری، آمده است
و نیز همره او چند و چند مرد دگر
زریر و نوذر و گیو
و کاوهی آهنگر
و کاوههای دگر
و پور سام نریمان و همرهان اکنون
دوباره زنده شدند…
به جنگ اهرمن این زمانه آمدهاند…
«محمدعلی مجاهدی متخلص به پروانه»
در کوچ پرستوها در همهمه گل میکرد/ در شور قناریها با زمزمه گل میکرد
در دامن دلتنگی بیواهمه گل میکرد/ در حنجره سرخش یا فاطمه گل میکرد
چون عطر نجیب یاس در پنجرهها جاری است/ با نعره یا عباس در حنجرهها جاری است
گلبانگ اذان او از ماذنه میرویید/ مانند گل خورشید از روزنه میرویید
با تنتنه گل میکرد با هیمنه میرویید/ در میسره میجوشید در میمنه میرویید
مردی که نبردی سخت با ما و منیها داشت/ پیکار اهورایی با اهرمنیها داشت
موسیقی چشم او با قافیه میجوشید/ آهنگ مناجاتش در ادعیه میجوشید
با زمزمه میرویید با مرثیه میجوشید/ آن مرد که خون او در بادیه میجوشید
گلهای شقایق را آتش زده داغ او/ داغی که فروزان خواست این کوره چراغ او
مردی که تبار او از ایل تبر بوده است/ یک عمر خلیلآسا همزاد خطر بوده است
قد قامت تکبیرش هنگام اثر بوده است/ در حنجر فریادش طوفان شرر بوده است
مردی که پای زر زنجیر زدن داند/ شیری که به روی زور شمشیر زدن داند
«یوسفعلی میرشکاک»
نه
سوگوار تو نیستم
بر آسمان میگریم که همچنان واژگون مانده است
بر خورشید میگریم که همچنان بیهوده با ابرها مجادله میکند
بر ماه میگریم که همچنان شب را به دنبال میکشد
اما بر تو نمیگریم
از کدام سیاره آمده بودی
که با زمین کنار نمیآمدی، مگر آنکه با گامهایت همراه باشد؟
به کدام سیاره برگشتهای
که زمین از همیشه تباهتر وبیهودهتر به گرد خود میگردد؟
تقدیر درخت به خاک افتادن است
تقدیر گوسفند قربانی شدن
تقدیر گرگ گلولهخوردن
و تقدیر آدمی جان سپردن
تو اما پشت تقدیر را به خاک رساندی
و ماندی
اما نه بر زمین
و نه در آسمان
بر نطع جاودانگی نام خداوند
در معراجی بیبازگشت
چگونه میتوان تو را در سوگواری به پایان رساند؟
سوگواران ناگزیرانند
و تو ناگزیری را به پایان رساندهای
نه، من باری سوگوار تو نیستم
اما پرسشی با من است
همچون ترکشی کوچک
خلیده در جگرگاه:
چگونه از قطعنامه تحمیلی بیرون ماندی؟
و کربلای خود را به فرجام رساندی؟
قطعنامه یکایک ما را حتی از خاطر خود ما برد
چندان که اربعین ما
پیاده به کربلا رفتن شد
و اربعین تو رستاخیزی است که جهان را سراسیمه میکند
«حسنا محمدزاده»
در دل نامردمیها مرد بودن دیدنیست
با زمین و آسمان همدرد بودن دیدنیست
سینهای سد میشود تا سیلبند غم شود
میرود چشم امید عالم و آدم شود
میرود تا پرچم ایمان نیفتد بر زمین
برگ برگ زخمیِ قرآن نیفتد بر زمین
در تبار ما به جنگ باد رفتن تازه نیست
درس تاریخ است؛ تاریخی که بیشیرازه نیست
ایستادن را برایم کوه، هجّی کردهاست
تیغ بودن را یلی نستوه، هجّی کردهاست
با تواَم ای شانهی با مارها آراسته!
از دل هر قطرهی خون کاوهای برخاسته
فکر کردی مرگ رستم ضربهی پایانی است؟!
در رگِ مردان اینجا شاهنامهخوانی است
شاهنامه خوانی است و گرمی شور و جنون
میخروشد…. در رگِ غیرت نخشکیدهست خون
بیوطن، جان هم نباشد؛ عاشقی در خوی ماست
نبض ایمان است آن تیری که در برنوی ماست
بر زمین افتاده حتی، روشنایی در شباند
دستهایی که نگهبان حریم زینباند
این عقیق سرخ از انگشتر دنیا سر است
در رکاب آسمان قطعا سلیمانیتر است
جاریِ بیانتها! دریا مبارک باشدت
خندهی نورانی زهرا مبارک باشدت
شعر من آمیزهی دلتنگی و فریاد بود
در هوای وصل تو ذکرِ مبارکباد بود
«محمدرضا طهماسبی»
شعر حماسی طهماسبی مورد توجه حاضران قرار گرفت. او در خاتمه ابیاتش خواند:
برسانید به گوشش که علی تنها نیست/ مالک اشتر از این دست فراوان داریم
«محمدحسین ملکیان»
اهل دنیا را خیال مرگ حتی میکشد/ عاشقان اما با مرگ زندهتر خواهند شد
گردو خاکی کردی و بنشین که توفان را ببینی/ وقت آن شد قدرت خون شهیدان را ببینی
میرود تابوت روی دست مردم چشم واکن/ تا که با چشم خودت فرش سلیمان را ببینی
پاشو از پای قمارت روی دور باخت هستی/ پاشو باید آخرین اخبار تهران را ببینی
گوش کن این بار حرف از مرگ شیطان بزرگ است/ رو به خود آئینهای بگذار شیطان را ببین
خواب را دیگر حرام خود کن از امشب که باید/ باز هم کابوس موشکهای ایران را ببینی
رازها در ذکر بسم الله الرحمن الرحیم است/ وعدهها داده خدا باید که خدا را ببینیم
قول دادیم انتقامی سخت میگیریم/ بنشین تا کی فرق قول کافر با مسلمان را ببینی
«نغمه مستشار نظامی»
ندیدم هیچ سرداری به سرداریّ سردارت
که بیسر ،سر فرود آورده باشد پیش دستارت
سرت تاج سر سردارهای بیسر عاشق
چه طوفان هاست در آرامش چشمان بیدارت
هزاران سال را طی کرده ای با پای سر اما
هزاران سال دیگر همچنان گرم است بازارت
غریبی، تشنگی، زخم گلو، بازوی نیلی،سر
سراسر پاسدارانند و سربازان دیندارت
نمی ترسند از مرگی که رنگ زندگی دارد
چه شیرین است وقت دادن جان، شوق دیدارت
عطش شرط نخستین است در سودای سربازی
که با سربند «یاعباس» می آید علمدارت
دل و جان جهان جان میدهد با دیدن رویت
جهان افتاده در پای کمانداران ابرویت
**
شهیدان زیادی پشت لبخند تو پنهانند
هزار آیینه در چشمت نماز صبح میخوانند
شب از شرم حضورت ماه را درچاه میبیند
به شوقت اختران هفت گردون مست و حیرانند
نگاه عاشقت از شاعران شهر دل برده
تبسم میکنی ابیات در تعبیر میمانند
سکوتت حرفها دارد که در گفتن نمی آید
غزلهایم پر از آرامش ما قبل طوفانند
ببار ای ابر رحمت در دلم شوری به بار آور
کویرم، چشم های تشنه ام دلتنگ بارانند
ببندی پلک را صد لشکر از هر گوشه میجوشد
شهیدان نگاه تو نماز عشق میخوانند
فدای غیرتت،خیل علمداران این میدان
فدای دستهای تو سر یاران این میدان
«محسن کاویانی»
جای دمشق این بار سمتِ عشق عازم شد
اسمش که قاسم بود جسمَش نیز قاسم شد
در پیکرش دیدم گریزِ روضهخوانها را
هم روضه قطع الیَمین هم ارباً اربا را
افتاده روی خاک دستی پاک و نورانی
انگشتری با خاتمِ سرخِ سلیمانی
حالا همه لابیگری را خوب فهمیدیم
تضمینِ امضای کَری را خوب فهمیدیم
عباسها را میکُشی ای شمرِ خودکامه
زیرا که بیزارند آنها از امان نامه
عباسِ ما رو کرد دستِ مُنحرفها را
دیدیم آخر برْکَتِ اف ای تی افها را
ای دشمن خونخوار بنشین و تماشا کن
هنگام رزمِ ماست گورَت را مُهَیا کن
ای آنکه با تو پُر شده میقاتِ بعضیها
ای کدخدا و قبله حاجاتِ بعضیها
هرچند در داخل تو با یک عدّه همدستی
لعنت به آنها! بعداز این با ما طرف هستی
این خاک رهبر دارد و خاکی پراز رهروست
آری دگر پایانِ دورانِ بزن دَر روست
ای کشور محبوبِ آقازادههای ما
چیزی نمانده که بیفتی تو به پای ما
دیدی چگونه باختی حالا قُمارت را
سردارِ ما با رفتنِ خود ساخت کارت را
ما را تو با این کارِ خود بیدارتر کردی
سردارِ ما را شک نکن سردارتر کردی
در هر نبردی او به نامردان فشار آورد
با رفتنَش هم نیز پیروزی به بار آورد
او کاوه بود و رفت بالاتر درفشِ او
حتی سَرَت ارزش ندارد قَدرِ کفشِ او
با مرگ هم دیگر در این طوفان نمیمیریم
چیزی نمانده! انتقامی سخت میگیریم
ما اهل صلح و منطقیم از جنگ بیزاریم
اما از این پس با تو قاسمکُشتگی داریم
چیزی نمانده تا که برخیزیم سوی تو
همرنگ مویت میشود از ترس روی تو
چیزی نمانده تا بفهمی آه یعنی چه
در صفحههامان ذکرِ بسم الله یعنی چه
چیزی نمانده تا ببینی با پریشانی
در پایتخت خود اتوبان سلیمانی
موشک به خاکَت میخورد از چند ناحیه
کاخِ سفیدت میشود فردا حسینیه
ما با تو میجنگیم تا وقتی نفس داریم
ما پشتمان عمریست طوفانِ طبس داریم
دنیای بیسردارمان هرچند تاریک است
فردای روشن میرسد ، خورشید نزدیک است…!
رباعی «علی انسانی»
دیدند در او غیرت ایرانی است/ در عشق علی خلوص سلمانی هست
با دیدن انگشتری او گفتیم/ او نیست ولی خاتم سلیمانی هست
«نفیسه سادات موسوی»
دستشان باز شد آلوده به خون جانیها
بیدوام است ولی خنده شیطانیها
کم علمدار ندادیم در این کرب و بلا
کم نبودند در این خاک سلیمانیها
جای هر قطره خون صد گل از این باغ شکفت
کِی جهان دیده از اینگونه فراوانیها؟
آرزو داشت به یاران شهیدش برسد
رفت پیوست به حاج احمد و تهرانیها
شعله شد خشم فروخورده ما از این داغ
کم مباد از سرشان سایه نادانیها
برسانید به آنها که پشیمان نشوند
ثمری نیست در این دست پشیمانیها
غیرت است این که همه پیر و جوان میبندند
گره بر چکمه و سربند به پیشانیها
انتقامش به خدا از حججی سختتر است
وای از مشت گرهکرده ایرانیها
راهی قدس شده لشکر آزادی قدس
این خبر را برسانید به سفیانیها
کم علمدار نداریم در این کرببلا
کم نبودند در این خاک سلیمانیها
«علیمحمد مؤدب»
تا نام دوست بر لب ما هست
خون هست و خاک هست و خدا هست
دستان ما تهی، دلمان پر
از ما ولی تمام جهان پر!
ضعفیم و غیر ضعف چه باشیم؟
از خود مباد بت بتراشیم
ای خود تو را مباد ببینیم!
خود را کم و زیاد ببینیم
خود را مبین! خدای تو دیده است
ضعف تو را و در تو دمیده است
در هر نماز قامت عشقیم
ما نفخه قیامت عشقیم
خود را اگر نیاز ببینیم
خوب است در نماز ببنیم
هر دم که تیر آمد و بارید
ما را به حال خود بگذارید
تا از امام پیش بیفتیم
وآنگه به خون خویش بیفتیم
به به چه حال و راز و نیازی!
پیش از امام ، به چه نمازی!
بی جوشن آمدیم و زره ما
جان را نهاده ایم به زه ما!
بی تیغ و جوشنیم و جهادیم
جان را به جای هر چه نهادیم
دل سوخت تا پسند تو باشد
بر شعله ها سپند تو باشد
آتش بگو بجوشد و خون هم
دل هست و عشق هست و جنون هم
فرعون هرچه حیله بیارد
موسا به جز عصا چه بیارد؟
ماییم و تکیه مان به عصا نیست
سعیی که هیچ غیر صفا نیست
اینک عصا که زنده عشق است
سعی دل طپنده عشق است
این اژدهای معجزه ماست
سعی و صفای معجزه ماست
ما جز دل شکسته نداریم
جز دستهای بسته نداریم
بنگر به ما که غرقه نیلیم
چون کعبه در تهاجم پیلیم
بنگر که تکیهمان به عصا نیست
امیدمان مگر به خدا نیست
در خون تپیدگان تو ماییم
چشمی به آسمان تو ماییم
دل خون و دیده خون، تو کدامی ؟
تو آخرین سوال و سلامی
در دستخون دهر اسیریم
راهی نه غیر از اینکه بمیریم
راهی نه غیر از اینکه بمانیم
در خون خود نماز بخوانیم
ما راه و ما نماز و دعاییم
خیل شکستگان شماییم
آه ای سلام! پاسخمان ده
ما را به ما دوباره نشان ده!
ما را بخوان که یار تو باشیم
تا هست بر قرار تو باشیم
تا هست در مدار بمانیم
عمری به انتظار بمانیم
در حسرت بهار بمیریم
در حسرت بهار بمانیم
در انتظار یار بمیریم
در انتظار یار بمانیم
«احمد شهریار شاعر پاکستانی»
دوری ز وطن غم است غم تنها غم/ من میفهمم که از دیارم دورم
راوی گفت از شهادتت در غربت/ من یاد حسین و کربلا افتادم
«فاطمه نانیزاد»
وقت سحر آورد به کف جام بلا را
نوشید ز لبهای عطش کرب و بلا را
در آینهء جعفر طیار درخشید
آورد به زیر پر خود ارض و سما را
آه…این خبر داغ گل انداخته در باغ
بلبل، تو بخوان نغمهء لا حول و لا را
نیها که پر از نالهء هجرند سرودند
سردار به سر داشت همان شور و نوا را
تا قدس فقط چند قدم مانده، بخوانید
یکبار دگر یاد امام و شهدا را…
«سودابه امینی»
او آخرین شاعری بود که با اشعار خود به این شب شعر خاتمه داد. وی پیش از شعر خود «شیر دلیر بیشه ایران مبارک است/ اینک شهادت تو و شیران مبارک است» را تقدیم کرد:
صدای سایههای سرنگون از خاک میآید
که صدها ناله با طرز جنون از خاک میآید
شبی که نامههای کوفیان را دفن میکردم
شنیدم نامهای برخط خون از خاک میآید
صف آیینه دارد کربلا در آسمان وقتی
به دشت لالههای واژگون از خاک میآید
کبوترهای عاشق بیقرار از مرگ برگشتند
شهید تازهای بی چند و چون از خاک میآید
مگر تعبیر زخم است این شب تاری که میبینم
پرستاری به اشک لاله گون از خاک میآید
علی درستکار، فاضل نظری مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، گیتی معینی، ناصر فیض، فریدون شهبازیان، غلامرضا صنعتگر، سروش بخشش، محمود حبیبی کسبی، عباس محمدی مدیر مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری، محمد زرویی نصرآباد مدیرعامل سپهر سوره هنر و… از دیگر حاضران در این مراسم بودند.