سوره سینما – علی دهباشی: سامان سالور فیلمسازی است که برای تماشاگران جدی سینما شناختهشده و محبوب است. تماشاگری که چندین سال اثری از او بر روی پرده سینما ندیده است و بدیهی است که با انگیزهای مضاعف به تماشای آخرین ساخته وی بنشیند.
فیلم همچون اغلب ساختههای دیگر این کارگردان به معضلات جامعه امروز میپردازد که در این اثر شاهد اعتیاد و مواد مخدر و اثر آن روی قشر متوسط رو به پایین جامعه است. انتخاب چنین موضوعی که در سینمای ایران چندان ناب و دست نخورده نیست از همان ابتدا اثر خود را روی فیلم گذاشته است و تماشاگر شاهد تماشای اثری است که از کلیشه های رایج این گونه موضوعات ضربه های فراوان خورده است. نویسنده فیلمنامه تلاش کرده است برای دوری از غرق شدن در گرداب کلیشه ها داستان های فرعی را وارد داستان کند و ناگهان از آن سوی بام افتاده است چرا که این داستانک های بی سرانجام و تکراری و غیرلازم هیچ نقشی در فیلم ندارند الا کند شدن ریتم و در نتیجه خستگی و دلزدگی تماشاگر.
نقش پلیس هم کمرنگ است و هم غیرواقعی و گویی فقط قرار است مطلع داستان باشند و در نهایت به خانه ای ورود کنند اما معلوم نیست چرا راحت از خانه یک شیشه فروش می گذرند! به اینها اضافه کنید سردرگمی تماشاگر در اغلب سکانس ها که نمی تواند منطقی روایی برای حوادث پیش آمده در داستان را بیابد و قرار است به این نتیجه نهایی برسد که هیچ کسی یک شبه به جایی نمی رسد و کار خلاف آخر و عاقبت ندارد و پایان بندی فیلم هم امیدوارانه است که لابد تماشاگر در نتیجه ای که از تماشای فیلم گرفته است به قطعیت برسد و البته به زعم نگارنده تنها چیزی که قطعا در فیلم وجود دارد اغراق و سیاه نمایی های مرسوم است به بهانه نمایش واقعیت های اجتماعی با چاشنی فلاکت بدبختی بیچارگی اعتیاد کثافت و توجه کنید که اگر فیلمسازی در همین جشنواره از موضوعی امیدوارکننده یا مثبت فیلمی بسازد و جنبه های خوب را برجسته کند متهم می شود به شعارزدگی اما توجه بیش از حد بر سیاهی های یک جامعه قطعا نمی تواند ویژگی مثبت باشد و آنهم شعارزدگی است از نوع سیاهش.
کارگردان تلاش کرده است از رنگ های سرد در سراسر فیلم استفاده کند که کنایه ای است به وضعیت جامعه امروز در ذهن فیلمساز و البته نمی توان از فیلمبرداری خوب و طراحی صحنه مرتبط با فضای فیلم یاد نکرد.
بازی ها هم معمولی است و نمی توان گفت که عالی است فقط آنقدر بد نیست که توی ذوق مخاطب بزند و البته ایزدیار تلاش کرده تا در ورطه تکراری بودن نیفتد و تا حد زیاد هم موفق بوده است.
سالور در آثار قبلی خود نشان داده که فیلمساز تجربی قابلی است اما این اثر اجتماعی نمی تواند نقطه مثبت در کارنامه هنری او باشد و شاید دلیلش این است که فیلمسازی اجتماعی هم قابلیت های خاص خود را دارد و توانایی های خاص کارگردان و نویسنده را می طلبد تا یک اثر قابل قبول خلق شود وگرنه زل زدن تماشاگران به لنز دوربین یا نمایش به شدت اغراق آمیز سیاهی های یک جامعه و یاری جستن از نشانه های به شدت کلیشه ای مثل عروسک های آشپزخانه یا حذف تدریجی چادر سمانه در طول فیلم لابد به قصد نمایش دورشدن او از زندگی معنوی برای ساختن یک فیلم اجتماعی کافی نیست و نتیجه فیلمی می شود متششت و به شدت شعارگونه که قطعا برای یک فیلم مزیت نیست و برای کارگردانش افتخار آمیز.