سوره سینما – لاله محمودی : «عامه پسند» آخرین ساخته بلند سینمایی سهیل بیرقی در کسوت کارگردان است که روز گذشته به عنوان سومین فیلم در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر روی پرده پردیس سینمایی ملت رفت. فیلمی که بیشتر شبیه یک بیانیه نه چندان قوی است و نه فیلمی سینمایی که قرار است بر روی پرده سینماها به نمایش دربیاید!
بیرقی در آثار قبلی خود نشان داده است که علاقه مند به دنیای زنان و جامعه آنان و مشکلات آنان است اما نکته مهم در عدم درک درست همین مقوله است: دنیای زنان امروز ایرانی. آیا چنگ زدن به نخ نماشده ترین و کلیشه ای ترین نمادهای فمینیست سیاه نمایش درست دنیای زن امروز است؟ آیا تخریب حیثیت و توهین آشکار به شخصیت مرد ایرانی در قالب مواردی از قبیل اینکه “مردها سگند”، “سر و گوششان میجنبد”، “مردها صرفاً موجوداتی تماماً عافیتطلب هستند که از زنان تنها برای سرویسدهی استفاده میکنند” و… نمایش تمام واقعیت زنان است یا صرفا روایتی عامه پسند و خوانشی نصفه و نیمه و ابتر از مشکلات زنان محسوب می شود؟ شگفتا که در تمام آثار این فیلمساز، تلاش زنان برای استقلال و اثبات توانمندی های درونی در جامعه ای تماما مردسالار نتیجه ای جز شکست و بن بست و سرکوب و تحقیر برایشان به ارمغان نمی آورد، در حالی که تجمع اینهمه بدبختی و فلاکت و سیاهی در زندگی یک زن واقعی هم جای بسی درنگ و شگفتی دارد!
اگر بپذیریم که فیلمساز موظف است مشکلات و ناهنجاری های جامعه را نشان دهد و راه حلی هرچند ناشدنی هم برای آن بیندیشد و با نمایش تصاویر باورپذیر مخاطب را با خود همراه سازد تا تاثیری هرچند کوچک روی او بگذارد، باید گفت که بیرقی در این زمینه کاملا ناموفق عمل کرده است. قدر مسلم زنان در جامعه امروز ایران با مشکلات جنسیتی فراوان دست و پنجه نرم می کنند اما نمایش گل درشت و غیرواقعی و شعارزده و سطحی نگرانه فیلم، اثر نمایش داده شده را در حد یک فیلم ضعیف پایین آورده است که مهمترین هدف فیلمساز یعنی نمایش دنیای زنان و مشکلات و کم و کاستی ها و آداب و رسوم و قوانین نه چندان عادلانه، تامین نمی شود.
فیلم تلاش دارد با استفاده از تکنیک فلاش بک داستان را جلو ببرد و تا نیمه های فیلم هم موفق عمل کرده است اما از میانه داستان بیننده کاملا می تواند حدس بزند که ماجراهای بعدی چیست و این مهمترین دلیلی است که علاقه و اشتیاق خود به تماشای اثر را از دست بدهد.
بازی های بازیگران حرفه ای فیلم هم چندان چنگی به دل نمی زند و به ویژه معتمدآریا و کوثری حرف تازه ای در بازیگری ندارند اما هوتن شکیبا تلاش کرده به نقش طراوت و تازگی ببخشد و تا حدود زیادی نیز موفق بوده است.
در پایان ذکر این نکته را لازم می دانم که در کارنامه بیرقی این اثر که گویا آخرین اثر سه گانه او بعد از من و عرق سرد است اثری درخشان نیست و نمایش سطحی و بیش از اندازه اغراق گونه آن باعث می شود که به زعم نگارنده در نمایش عمومی هم چندان اقبالی کسب نکند.