سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۲۸ دی ۱۳۹۹ در ۲:۳۲ ب.ظ چاپ مطلب

چرا سینمای ایران از غمگین بودن لذت می‌برد؟

cinemaye-iran-ghamgin

سینمایی که روزی روزگاری هدفش و اصالتش بر امید بود و قهرمانی، اکنون بیش از همه چیز از غمگین بودن لذت می‌برد حتی در فیلم‌های شبهِ کمدی‌اش.

سوره سینما محمدعلی حیدری: سینمای ایران از آغاز تاکنون دور‌ه‌های مختلفی را به خود دیده است و همواره تحت شرایط مختلف سیاسی و اجتماعی به مسیر خود ادامه داده است و این مسیر هیچ‌گاه متوقف نشده است. از دوران کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا انقلاب ۱۳۵۷.

«آبی و رابی» نخستین فیلم سینمای ایران با ژانر کمدی بود که در سال ۱۳۰۹ توسط اوانس اوهانیانس ساخته شد. مهمترین اتفاق آن سال (در دوران پهلوی اول) زلزله شدید در شهر دیلمقان بود که منجر به ویرانی شدید آن شهر شد.

در دهه‌های مختلف ساخت آثار سینمایی از ساز و کار مختلفی بهره می‌برد. در دوران جنگ تحمیلی  بُهت جهانیان از رونق سینما در کشوری تحریم شده و جنگ دیده، به لبخند رضایتی از پی کشف زبانی ناب در هنر بدل شد. از «خانه دوست کجاست؟» تا «ناخدا خورشید» و «شیر سنگی» و… رویکرد غالب سینماگران را می توان اینگونه تعبیر کرد، نمایش چیزهایی از یک ملتی که [تحولات] «سیاسی- فرهنگی و اجتماعی»اش؛ همه را کنجکاو آن کرده… سینمای ایران در آن سال‌ها و در اوج بحران های شدید سیاسی و جنگی گرفتار در محدوده تلخی و ناامیدی نشد و مضامین متنوعی را در خاطر ثبت کرد. از «اجاره نشین ها» تا «شهر موشها»… آنچه در سینمای ایران شاهد بودیم انعکاس تصویری بود از تمام ابعاد کشور از حوزه‌های سیاسی تا مسائل اجتماعی و…  به این ترتیب خاطرمان ماند که نفس ساخت چنین فیلم‌هایی، بیش از آن­که مقبولیت به لحاظ قابلیت‌­ها باشد، پاسخی است به این نیازها. یعنی پاسخ به تقاضای مخاطبی که هرطور شده، چیزی را در پرده سینما ببیند که بفهمد چه چیزی به جز جنگ است که بشود در آن به امید و نشاط و پویایی رسید.  اما گذر زمان، نشان داد که این سینما گرفتار و زندانی حسرت و تلخی شده- به قول شاعر: «آن روزهای خوب که دیدیم، خواب بود».

رونق مضامین فیلم‌های ساخته شده در دهه شصت و هفتاد و سالهای اولیه دهه هشتاد آنچنان بود که شهرت و محبوبیت فیلمسازان را در عرصه‌های مختلف به سوی مردمی‌تر، بودن سوق داد و این استقبال تنها به مرزهای داخلی محدود نبود و صدای استقبال در خارج از مرزها نیز به گوش می‌رسید.. دیگر، سالی نبود که خبری از حضور فیلم‌هایی در مسیر زندگی و امید و… نباشد شعفی از ساخته شدن در میان بود. فیلم‌سازان سفیران فرهنگی لقب گرفتند و هیچ میدانی را بی قهرمان نگذاشتند. اما دست‌آورد این روزهای درخشان و طلایی رفته‌رفته جای خود را به ناکامی و تلخی داد. اندوه و حسرت جایگزین امید و زندگی شد. زندگی معنای دیگری بر پرده سینما تعریف می‌کرد و آن چیزی جزء به پایان رسیدن نبود، پایان یک زندگی!

 

رسیدن به اوج و آغاز سقوط…

مسیر سینمای ایران در نیمه دهه هشتاد رنگ دیگری می‌گیرد. سینمای اجتماعی و سیاسی کم کم به رنگ توقیف در آمده و جا برای سینمای (شبهِ) کمدی باز می‌شود. «قلقلک»، «نصف مال من، نصف مال تو»، « چارچنگولی»، «ده رقمی»، «شارلاتان»، «شیر و عسل» و… جریان اصلی سینمای ایران را در اکران به دست می‌گیرند. این مسیر تا دهه نود ادامه پیدا می‌کند. در این میان تک ستاره‌هایی هم در آسمان سینمای ایران می‌درخشند اما در میان جریان اصلی سینما محکوم به خاموشی می‌شوند؛ نمونه‌هایی چون: «درباره الی»، «به رنگ ارغوان»، «جرم»، «چهارشنبه سوری»، «جدایی نادر از سیمین»، «ماجرای نیمروز»، «متری شش و نیم»، «چ»، «حوض نقاشی» و…

امروز اما اگر بخواهیم قصه را از انتها بخوانیم، با حکایتی دیگر روبه‌رو خواهیم بود. جریان سینمای (شبهِ) کمدی ابعاد پیچیده‌‌تری یافته است. اصالت و خودانگیختگی جای خودش را به تقلید و تکرار و ابتذال داده و در اغلب موارد، برای رهایی از گمنامی، بدنامی راه چاره شده است. بعضی از فیلم‌‌های امروزی که نه نشانی از هنر بر پیشانی دارند و نه معیار جهانیان برای ارزیابی سینمای ما است. عرصه‌ی رقابت، امروز در میدان اکران سینما چیزی شده شبیه مسابقات… نه نشانی از امید دارد نه نشانی از زندگی. این پرسش بزرگ در گلو خفه و ناگفته ماند که اگر مقصود سینماست و زبان هنر؛ پس کیارستمی و تقوایی و حاتمی و مهرجویی و عیاری و بیضایی و کیمیایی و فرهادی و بنی اعتماد و ملاقلی پور و حاتمی‌کیا و… دیگران چه در سر داشتند که با آثار بکر و بدیع؛ مشهورترین چهره‌ی سینمای ایران در داخل و خارج شدند و سینما را همواره در مسیر رستگاری پی نمودند. آنچه امروز مهمترین موضوع است، این است که سینمایی که روزی روزگاری هدفش و اصالتش بر امید بود و قهرمانی و انسانیت و بازگشت به زندگی حتی در تلخ‌ترین دوران حیات این سرزمینش، چه شد که ناگهان به سوی نابودی رفت. سینمایی که اکنون بیش از همه چیز از غمگین بودن لذت می‌برد حتی در فیلم‌های شبهِ کمدی‌اش!

[چه‌قدر بدیهی است این حرف‌ها و گاه تا چه حد می‌شود بدیهیات را از یاد برد…]