سوره سینما – سجاد مهرگان : یک – شخصیتها یا برحسب عملکردشان شکل میگیرند و یا براساس شخصیتپردازی اصولیشان. در فیلم «ابلق» ساخته «نرگس آبیار» شخصیتهای فرعی مدام از خودشان پارادوکس رفتاری نشان میدهند. نام فیلم هم از همین پارادوکس میآید. شخصیتهای دورنگ، در عین اینکه سفیدند، باید منتظر رگههای سیاهی در آنها باشیم. همانقدر که خشن هستند و زمخت، میتوانند در لحظهای با عملکردشان به شما ثابت کنند که انسانهایی مهربان و لطیفاند.
اما؛ در این میان نرگس آبیار برای ساخت شخصیت «راحله» (الناز شاکردوست) از قاعده و متد دوم معرفیشده در این نوشتار بهره جسته است. شخصیتی با خصوصیات مشخص روحی و پیشزمینه خانوادگی مشخص. با این ترفند فیلمنامهنویسانه نرگس آبیار میخواهد به «تنهایی» کاراکتر اصلی فیلمش (راحله) در این دنیای حاشیهنشینی تأکید کند. راحله در این اجتماع حاشیهنشینی، خودش در حاشیه قرار دارد. خوی این مردمان را ندارد و در این پلشتی او تنها مروارید سفید اجتماع برساخته آبیار است. سبک زندگی این مردمان در دنیایی که آبیار خلق کرده است «هیس، دخترها فریاد نمیزنند» است. شبیه گوسفندی که از گله خود جدا افتاده است، و سگ چوپانش هم مشغول سرگرمی خودش است. نتیجهاش چه میشود؟ گرگ این اجتماع حاشیهنشینی طمع به گوسفند جدا افتاده میکند.
«ابلق» هوشمندیهای خوبی دارد. از عنوان فیلم که تداعیکننده شمایل شخصیت «جلال» با بازی شلخته «بهرام رادان» است بگیر، تا شخصیت «علی» با بازی خوب و جسورانه «هوتن شکیبا» که کفتربازی است که خودش کفتر جَلد دست جلال است. آبیار در آثارش همیشه یک پیرزن خنزرپنزری خوب دارد، که در ابلق؛ «گیتی معینی» یک بازی جرحوتعدیلشده دقیق برای این نقش ارائه داده است.
دو – اما «ابلق» ضربه اساسیاش را از زیاد بودن حرفهایی که قرار است بزند میخورد. هم میخواهد به معضل حاشیهنشینی بپردازد، هم تکههای سیاسیاش را بار نمایندگان مجلس و شوراهای شهری کند، هم درباره جنبش (metoo) سخنپراکنی کرده و هم غیرت و بخشش و فقر را از یاد نبرد. در این میان هم، با کفتر و موش و مار و آینه هم تا جایی که جا داشته، نمادبازی کرده است. همین حرفهای پراکنده در بسیاری از مواقع حفرههای عجیبی در ساختار فیلم ایجاد کرده و حتی فرم فیلم را به دلیل اینکه میخواهد اتفاقی را از دست ندهد به مدل تلویزیونی و آثار «مسعود دهنمکی» نزدیک میکند. مدلی که در آن به دلیل اینکه میخواهی اتفاق و سوژهای را از دست ندهی مدام مجبور به کاتهای سریع و کلوزآپهای پیدرپی هستی (به یاد بیاورید صحنه ازخودگذشتگی راحله، که همانند صحنه رسوایی الناز شاکردوست در فیلم «رسوایی» دهنمکی است) و حتی چون حرف زیاد داری در لانگشات هم میخواهی مدام پیام صادر کنی (به یاد بیاورید صحنههای بنرهای تبلیغاتی را). آبیار در کلوزآپ نمیخواهد واکنشی را از دست بدهد، در لانگشات به دنبال پیام سیاسی است و در ماکروشاتها میخواهد نماد بازی کند. بدون اینکه به شخصیت دوربین فیلمش توجه کند.
این باعث میشود که درنهایت با فیلمی روبهرو باشیم که حرفهایی برای گفتن دارد اما هیچکدام از این حرفها را نمیتواند تمام کند. فیلم «ابلق» نرگس آبیار فیلم پوچی نیست، اما یک هیچستان واقعی است. یک موقعیت بههمریخته که همهچیز دارد و هیچچیز ندارد.
صادقانه میگم٬باتوجه به شناختی که ازروحیه خانم آبیار درساخت فیلمهاش پیداکرده ام.تنهاوتنهافیلم شیار۱۴۳منقلبم کرد.مابقی آثارش خیلی خشن وزمخت بود.یه خانم نباید اینقد آثاربی رحم وخشنی بسازه.کلااز آثارخانم آبیار می ترسم.