سوره سینما – احسان زیورعالم : در چهارمین شماره مجله فیلم، در سالهای ابتدایی دهه شصت، مصاحبهای مفصل با فریبرز صالح، کارگردان مشهور آن روزها ترتیب داده میشود. صالح که با فیلم «سفیر» علاوه بر رقم زدن یک رکورد – اولین فیلم موفق جشنواره فیلم فجر -، نوعی پارادایم چهل سال آینده سینمای ایران را ترسیم کرد. «سفیر» الگوی مهمی برای سینمای ایران بود. در ابتدا قهرمانی به سینمای ایران معرفی کرد که شمایل قهرمان تراژیک واجد هامارتیا نداشت، او قهرمان مرگآگاهی بود که برای شهادت حی و حاضر بود. این تصویر ایدئال برای نظام سینمای دولتی در چهار دهه اخیر بوده است. نکته دوم آنکه صالح با انتخاب داستانی از دل واقعه عاشورا، سینمای به اصطلاح فاخر را در روایت تاریخی رقم زد.
تمام این مقدمه برای آن است که بدانیم برخلاف چنین شاکله جذاب از سوی یک هنرمند، صالح خود چنین تصوری نداشت. در آن مصاحبه یک جمله عجیب میگوید. «سینمای ایران باید مدتی تعطیل شود.» او برای مصداق حرفهایش دقیقاً به سمت جشنواره فیلم فجر میرود، جاییکه در آن جایزه گرفته و حتی به شهرت میرسد. او میگوید «عقیدهام این است … مسئولان و صاحبنظران بنشینند و بررسی کنند و تصمیم بگیرند که آیا میخواهند سینما وجود داشته باشد یا نه. اگر تصمیم بر وجود سینما گرفتند، خطوط و شیوههای عملی آن را بهطور مشخص و روشن تدوین کنند تا سینما از این آشفتگی بهدر آید.»
طی چهل سال گذشته هیچگاه ایده فریبرز صالح عملی نشد. سینما برای مدتی تعطیل نشد تا شیوهنامهای عملی برایش تدوین شود. طی چهار دهه سینمای ایران براساس انتزاعیترین مؤلفههای ممکن مدیریت شده است تا در نهایت آشفتگی بر آن حاکم باشد. همین وضعیت آشفته در ویترین سینمای ایران به بهترین نحو خودش را عیان میکند. برای رسیدن به این آشفتگی فکری و حتی ایدئولوژیک میتوان یک جز را در نظر گرفت و به کل تعمیم داد.
برای مثال دبیر محترم جشنواره فیلم فجر در یک برنامه تلویزیونی مدعی می شود «جشنواره فیلم فجر شعله لرزان سینما را روشن نگاه میدارد.» این عبارت بسیار اغراقآمیز زمانی چالشبرانگیز میشود که چگونه اکران شانزده فیلم از میان ۵۲ فیلم، آن هم از میان بیش از ۱۳۰ فیلم ساخته شده طی یک سال گذشته میتواند «شعله لرزانی» را روشن نگاه دارد. بهعبارتی جشنواره ۳۹ام تنها ویترینی برای ۱۲درصد سینمای یکسال گذشته ایران است. تازه بدون در نظر گرفتن فیلمهایی که بدون پروانههای لازم تولید شدهاند.
بیاید باز به جمله آقای دبیر بازگردیم. اساساً این شعله چرا لرزان میشود؟ آیا لرزان شدن یا به عبارتی در آستانه خاموشی قرار گرفتن سینمای ایران برآمده از نزول در شکل تولید و فرم هنری است یا بحران در گیشه است؟ حداقل میدانیم جشنواره فیلم فجر توانایی بازتولید فرم هنری را ندارد؛ چراکه برخلاف جشنوارههای مهم جهانی از جمله برلین و کن و ونیز و لوکارنو، بستری است برای تمام گونههای سینمایی. جشنوارهای است که میتوان با یک کمدی درجه دوم هم با موفقیت از آن بیرون آمد. اساس انتخابش نه فرم هنری که بیشتر اوقات محتوای درونی بوده است.
در عوض میتوان قاطعانه گفت شعله لرزان مدنظر آقای طباطبایینژاد دقیقاً موضوع گیشه است. بهعبارتی اصرار به برگزاری جشنواره فجر به مناسبت حفظ حداقلی گیشه است و از این جهت دبیر جشنواره پر بیراه نگفته است. فجر به سبب نشستهای خبری و اخیراً به لطف فضای مجازی، تکانهها و ترندهای اینستاگرامی و توییتری، قابلیت انفجار فروش برای هر فیلمی را داراست. بدون در نظر گرفتن ارزشهای هنری فیلم، ابعاد حاشیهای نشست خبری یا فوتوکال میتواند فرصت فروش خوبی برای فیلم مهیا کند. برای همین دعوای اصلی در فجر میان تهیهکنندگان است تا کارگردانان.
با این وجود در همان برنامه تلویزیونی دبیر فجر میگوید آثار گیشهای شأنیتی برای حضور در فجر ندارند. البته او توضیح نمیدهد آثار گیشهای به کدامین بخش سینمای ایران اطلاق میشود؛ اما تجربه ریاضیاتی نشان میدهد برخلاف گفته طباطبایینژاد اساساً فیلمهای موفق فجر، آثار گیشه بودند. رخ دیوانه، ابد و یک روز، به وقت شام، شبی که ماه کامل شد و … همگی در گیشه موفق ظاهر شدهاند و از قضا بخش مهمی از این موفقیت را مدیون حاشیهسازیهای فجر بودهاند.
پس برخلاف نظر طباطبایینژاد فجر اساساً محل سینمای گیشه است. هرچند آشفتگی نگاهی دبیر فجر زمانی عیان میشود که فجر یک جشنواره پیشااکرانی است. یعنی فروختن یا نفروختن فیلم در فجر در مرحله گمانهزنی است و هیچ تصویر روشنی از گیشه فیلم وجود ندارد.
آشفتگی زمانی بروز میکند که در یک وضعیت پارادوکسیکال، طباطبایینژاد اعلام میکند نیازی به تغییر در شیوهنامه فیلم فجر نیست. تناقض در گفتار و نگاه دبیر – که به احتمال قوی برآمده از اتاق فکر و سیاستگذاری جشنواره بیرون آمده است – هر عقل سلیمی را مستلزم بازنگری جدی به شیوهنامه فیلم فجر میکند. با نگاهی به برگزاری جشنواره میتوان دریافت منهای مشکل اندیشهای در فجر، در این رویداد هر سال برای انتخاب آثار ترفند تازهای رو میشود و هنوز جشنواره در شکل انتخاب و داوری به ثبات نرسیده است. حتی در توزیع بخشها و فیلمها نیز مشکل دارد. برای درک بیشتر آشفتگی فکری در معماری فجر باز به مصاحبه فریبرز صالح رجوع میکنم. این کارگردان درگذشته میگوید «در شب پایان جشنواره آیا پاسخ درستی به آن همه شور و اشتیاق داده شد؟ یکباره اعلام کردند به فیلمهای ۳۵میلیمتری جایزه داده نمیَشود. به این دلیل که فیلمی به عنوان الگو مطرح نشود. خوب، اگر نمیخواستید هیچ فیلمی الگو شود؛ چرا نمایش دادید و مگر جایزه دادن به یک فیلم، بهمعنای الگوسازی از آن است؟ و یا در معنای مخالف، آیا فیلمهای بخش آماتوری جشنواره، الگوهای کاملاً قابلقبول فیلمسازی هستند؟»
تصویری که صالح از وضعیت برگزاری فجر ارائه میدهد برای ما نیز آشناست. او در پایان همین بخش از مصاحبهاش از عبارت «سرگردانی موجود» برای توصیف شرایط استفاده میکند. سرگردانی که تا به امروز نیز ادامه دارد. از اینکه چرا باید فجر در میان هجمه کرونا برگزار شود تا اینکه چرا باید فلان فیلم باشد یا نباشد. فجر هیچ چشماندازی منطقی در خود ندارد. با رفتن و آمدن آدمها رنگ عوض میکند تا بتوانیم به جای اعداد بگویم این فجر، فجر فلانی بود. این یعنی سرگردانی و آشفتگی، یعنی پس از چهار دهه ندانی قرار است چه چیزی ارائه دهی و چه چیزی به دست آوری.