سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۱۸ بهمن ۱۳۹۹ در ۲:۳۰ ب.ظ چاپ مطلب

نقد محمدتقی فهیم بر فیلم «یدو»/ مخدوش در موضوع، متشتت در مضمون

yadoo

بی‌تردید نیت فیلم‌ساز ساختن فیلمی قهرمانی با محوریت نوجوانی بوده است، اما به دلیل طراحی غلط آدم‌ها و انگیزه‌هایشان و البته اجرای خام‌دستانه همه‌چیز، نیت خوب و ارزشمند عینیت پیدا نمی‌کند.

سوره سینمامحمدتقی فهیم :اولین سؤال: یدو برای چه مخاطبی ساخته شده است؟ گروه سنی کودک، نوجوان، جوان یا خانواده اهل دفاع مقدس؟

سرگردانی در پاسخ به پرسش فوق، اصلی‌ترین اشکال فیلم است. وقتی در طراحی اولیه، نوشتن و اجرا، رویکرد هدف‌گذاری‌‌شده، مخاطب فیلم مشخص نباشد، اثر نارسا در ژانر، مخدوش در موضوع، متشتت در مضمون، الکن در فرم و لرزان در ساختمان به سامان می‌رسد.

«مهدی جعفری» در اولین فیلمش یعنی ۲۳‌نفر خوب ظاهر شد. به نظر وجود منبع ادبی قوی و آزمون‌و‌خطای در تولید مستند فیلم، باعث شده بود تا جعفری در فیلم اولش مسلط و پرانرژی نشان دهد. خروجی ۲۳‌نفر کم‌غلط در روایت و خصوصاً میزانسن‌ها بود و چون قالب و گونه اثر کاملاً مشخص و داستان شاه‌پیرنگ بود، فیلمی نوجوانانه، حماسی و سرگرمی‌ساز دراماتیک شده بود؛ اتفاقی که در فیلم یدو نیفتاده است.

اگرچه اینجا هم فیلم اقتباس از داستانی کوتاه است ولی هم قصه بنیه لازم را نداشته و هم در تبدیل به فیلم‌نامه تقویت نشده است.

فیلم با یک نمای باز از فضای جنگی شروع می‌شود و اسبی (بعداً دو اسب) در میانه خرابی‌های جنگ، روان‌پریشانه به چپ و راست می‌زنند؛ فصلی به‌غایت سینمایی. از وسترن می‌آید. اینجایی نیست ولی قلاب محکمی است. لوکیشن، رنگ، موسیقی و دیگر اجزای صحنه، حسابی حکایت از فیلمی دارد که دقیق، فکر‌شده و تحقیقی است.

تیتراژ می‌رود و کات به چند نمایی که هنوز از افتتاحیه انرژی می‌گیرد. خصوصاً استخر و بچه‌ها و تا رسیدن به حرکت «یدو» در پیچ‌های دالان باریک مکان و رسیدن به مادرش که برای رفتن از شهر در برابر یدو مقاومت می‌کند. از همین‌جا فیلم از دست جعفری در می‌رود. نمی‌داند یا نمی‌تواند میزانسن بسازد، دوربین‌روی‌دست کار را خراب می‌کند. دکوپاژ (تقطیع)‌های مناسبی ندارد. مرتب دنبال یدو می‌دود بالا پایین می‌شود. به در‌و‌دیوار پن می‌شود، کلوزآپ، مدیوم، لانگ و… هیچ‌کدام نمی‌گذارند به آدم‌ها نزدیک شویم، مرتب داد‌و‌بیداد می‌کنند، حرف از تنهایی و یکه در شهر ماندن می‌زنند و فضا و جزییات هم حکایت از این دارد اما در فصل‌های بعد بازار پر از جمعیت را می‌بینیم؛ حرف از نداشتن نان خالی می‌زنند، نانوایی در حال پخت است. و هر چه بیشتر حرف می‌زنند ما کمتر می‌فهمیم چرا مادر یدو نمی‌رود و یدو اصرار به رفتن دارد.

بهترین صحنه‌های فیلم همین کشمکش‌های یدو و مادرش در ابتدای فیلم است (یعنی باید می‌بود) لحظاتی که قاعدتاً ما باید با یکی از آن دو همراه شویم؛ مادر که می‌خواهد بماند و یدو که اصرار بر فرار دارد ولی کارگردان نمی‌تواند این اهمیت را بسازد. مثلاً در فصل یکی‌به‌دو کردن مادر و فرزند مقابل تنور طلایی‌ترین جایی است که ما باید گره دراماتیک را بفهمیم و دل به دل شخصیت‌ها بدهیم، ولی اجرای دم‌دستی مانع از این می‌شود. اصلاً ما چهره آن‌ها را نمی‌بینیم، یعنی دوربین پشت آن‌ها است. کارگردان به خودش زحمت نداده (خرج نکرده) که دوربین را به آن‌سوی تنور یا دیوار روبه‌رو ببرد و حس صحنه را ایجاد کند یا لااقل می‌توانست آن‌ها را در میزانسنی دیگر قرار دهد تا ما مسئله را در چهره و احساس شخصیت ببینیم که نمی‌بینیم.

قصه لاغر فیلم هرچه جلوتر می‌رود، ازدست‌رفتگی فیلم بیشتر می‌شود. از پرده دوم که اساساً فیلم تغییر ژانر و حتی لحن می‌دهد. ازاینجا فیلم وامداری علنی‌اش را (ناخواسته) به دونده «امیر نادری»، «کیارستمی»، فیلم تنگسیر و سازدهنی پنهان نمی‌کند. فیلم در قالب جست‌وجو ادامه پیدا می‌کند و فیلم‌ساز هنوز نتوانسته ما را به یدو علاقه‌مند کند که ما هم خواهان کوچ باشیم، یا برعکس طرف مادر قرار بگیریم. در یک خنثایی کامل متوقف می‌شویم. هرچه یدو بیشتر پرسه می‌زند، ما کمتر به او دل می‌بندیم. ضعف بازی هنرپیشه یدو هم خود مسئله‌ساز است. تا حدودی «ستاره پسیانی» پذیرفتنی است که او هم در کاراکتری قرار دارد که نمی‌تواند تلنگری باشد بر درجا زدن فیلم.

واقعاً چرا ما باید با یدو همراه شویم تا در پایان از تصمیم او به وجد بیاییم و یا حس سلحشوری و حماسی پیدا کنیم؟ معضل وقتی پررنگ‌تر و غیر‌قابل‌‌دفاع بروز می‌کند که انگیزه بازدارندگی یا همان عامل تحول یدو بسیار دم‌دستی و کوچک است، یعنی یک بُز به‌جای هر فعل و آرمانی یدو را به کنش‌مندی وامی‌دارد. وطن چیست؟ محلی از اعراب ندارد. حالا فرض را بر این می‌گیریم که فیلم‌ساز خواسته مطابق قواعد سینمای آمریکا با عناصر عاطفی و شخصی قهرمان بسازد، ولی ساخته نمی‌شود. اگر پیش‌ازاین یک رابطه مستمر و عمیق میان یدو و بُز برقرار می‌شد، حالا در پایان فیلم یدو برای تغییر مسیر حال مخاطب را خوب می‌کرد. ولی ما که رابطه‌ای نمی‌بینیم. اگر بده‌بستان و حس‌و‌عاطفه‌ای هم هست بین مادر یدو و بُز است. بُزی که البته خودش یک باگ فیلم‌نامه و اجرا محسوب می‌شود، چون تا نزدیک پرده سوم، بیشتر گاو (گاوها) صحنه پر‌کن هستند و بز خیلی دیر به صحنه پرت می‌شود.

خیلی عجیب است، جعفری در اینجا به ابتدایی‌ترین عناصر روایت و عوامل دراماتیک بی‌توجه بوده است. برای مثال در فصل بازار، انفجار و خنثی کردن خمپاره را به یاد بیاورید. اینکه زمان زیادی از فیلم صرف این فصل شده را نادیده می‌گیریم اما از غلط در روایت و اجرا که نمی‌توان گذشت. در اینجا جوانی وارد عمل می‌شود تا مردم را نجات دهد. مهم‌ترین صحنه‌های التهاب و بحران‌زای فیلم قرار بوده همین‌جا باشد ولی نه از هیجان و التهاب خبری هست و نه از حس صحنه، چرا؟ فیلم‌ساز به‌جای اینکه نخست در موقعیتی دیگر ما را با جوان رزمنده آشنا کند و کاریزمایی برای او بسازد تا در صحنه‌ای که مبادرت به ایثار می‌کند دل ما برایش بلرزد، او یک‌دفعه به صحنه می‌آید. یدو هم که چون برعکس مؤلفه‌های قهرمان معرفی و پرداخت شده است (به فکر فرار است) لذا اصلاً نگران او نیستیم، پس در این صحنه ما باید برای کی و چی دل بسوزانیم یا نگرانشان باشیم؟ حالا دیگر تلاش جعفری برای اینکه جوان رزمنده را قهرمان کند تا با شنیدن خبر شهادتش به همراه یدو افسرده شویم، به بار نمی‌نشیند.

اما کم‌تأثیری تا خنثایی، در فینال خود را نشان می‌دهد. اساساً شخصیت کنش‌مند یا قهرمانی در کار نیست تا مخاطب را دچار تغییر روحی کند. تغییر یدو برای چیزی که دل‌بسته‌اش نیستیم به کنار، اجرای این صحنه‌ها خیلی بی‌حس است. اصرار رزمنده‌ای که مانع سوار کردن بُز است بی‌جهت و اصلاً در باور نمی‌نشیند تا آنجا که رزمنده «شر»ِ صحنه قلمداد می‌شود. مردم در این فصل آکسسوار هستند. هیچ‌کدام فعلی از خود بروز نمی‌دهند. میزانسن‌های جعفری، کات‌ها، عکس‌العمل بازیگران و اجزای تشکیل‌دهنده این فصل تغییر یدو را به‌طورکامل لو می‌دهد و از پیش، مخاطب حدس می‌زند که او چه خواهد کرد.

پیام فیلم در نطفه می‌ماند. همه کشمکش‌های ساخته‌شده فیلم‌ساز برای اینکه قهرمانش به بُز برسد، بدترین پیام اثر است. حتماً ناخواسته است. بی‌تردید نیت فیلم‌ساز ساختن فیلمی قهرمانی با محوریت نوجوانی بوده تا در فرایند رو‌به‌جلوی او، مخاطب در عین اینکه به حظ بصری زیبایی‌شناسانه دست پیدا می‌کند، غرق در بازنمایی ایثار به سرمنزل آرمان‌خواهانه وطن‌پرستی هم نائل بیاید، اما به دلیل طراحی غلط آدم‌ها و انگیزه‌هایشان و البته اجرای خام‌دستانه همه‌چیز، نیت خوب و ارزشمند عینیت پیدا نمی‌کند.

فقط می‌ماند برخی قاب‌های توریستی از خرابی‌های جنگ و بس، اتفاقی که از سازنده فیلم ۲۳‌نفر و صاحب تجربه‌های زیاد فیلم‌برداری در سینمای ایران، بیشتر انتظار می‌رفت.