سوره سینما – احسان زیورعالم :منتقدان سینما چندان اهل تئاتر دیدن نیستند، حداقل رد این موضوع را میتوان در نوشتههایشان دنبال کرد. برخی استثنائات نیز نشان دادهاند بیش از آنکه مخاطب تئاتر باشند، مخاطب بازیگراناند. یعنی صرفاً وقت خود را در سالنی چون ایرانشهر سپری میکنند که چهرههای سینمایی در قالب آثار این مجموعه ایفای نقش میکنند. آنان شناخت چندانی از بازیگران صرفاً تئاتری ندارند. حداقل رفتارشان اینگونه نشان میدهد. زرقوبرق سینما آنقدر هست که چشم را بهسوی خودش خیره کند. در عوض تئاتر بسان مغاکی است که ته ندارد. سیاهچالهای است بیروزن که گویی درون باشی محو میشوی.
نتیجه این غیبت یک چیست: قربانی شدن بازیگر تئاتر. جشنواره۳۹ فیلم فجر برای من چنین تصوری ارائه داده است. پس از دیدن بازی بازیگرانی که در ۱۰سال گذشته بدون مکثی آثارشان را دنبال کردهام، تمنایشان روی پرده سینما چنگی به دل نمیزند. نه اینکه از بازی آنان ناخرسند باشم، خیر. از اینکه کارگردان فیلم بدون هیچ درکی از بازیگری از آنان بازی گرفته است. برای مثال «امیر نوروزی» در مصلحت. نوروزی برنده جشنواره تئاتر فجر۳۷ است برای نقشی که شش ماه بدون وقفه روی صحنه مخاطب را میخکوب میکرد. او در نقش سرگرد شایگان لانچر۵ مخاطبش را میخکوب میکند. بااینحال شناخت من از امیر نوروزی به یک دهه پیش بازمیگردد، زمانی که او در جشنوارههای دانشجویی خوش میدرخشید. مجموعه آثارش ترکیبی از گونههای متعدد بازیگری است؛ اما در مصلحت او همان شایگان است کمی کمحرفتر. چرا؟ چون کارگردان فیلم بدونشناخت درستودرمان از امیر نوروزی به ضرب دیدنش در لانچر۵ او را انتخاب کرده است.
«شاهو رستمی» بازیگر دیگری است که طی یک دهه گذشته آثارش را دنبال کردهام. تنها در یک فقره نمایش با عنوان جتسیمانی او ترکیبی از تراژدی و کمدی را ایفا میکند، این تنها یک مثال است؛ اما در زالاوا بهمحض دیدنش گفتم اینکه شاهوی نمایش کمیته نان است. ازقضا کارگردان کار رستمی را سر همین نمایش میبیند و از او همانی که دیده مطالبه میکند. در نمایش جتسیمانی بازیگر دیگری حضور دارد به نام «امیر شمس». طرفداران تئاترهای دانشجویی شمس را بهخوبی میشناسند. نقش سخت و عجیبش در نمایش نقلمکان برایم بهیادماندنی است؛ اما در مصلحت از او در حد یک سیاهیلشکر استفاده میشود.
در میان زنان هم وضعیت چنین است. «ندا کوهی» در مصلحت هیچ شباهتی با ندا کوهی نمایش سردار ندارد. او در قاب تصویر اسیر است و فرصتی برای عرضاندام ندارد. این برخلاف چیزی است که تئاتر به بازیگر میدهد. بازیگر تئاتر میتواند بدون داشتن دیالوگی اصطلاحاً تمام فوکوس نمایش را از آن خود کند.
سینما اما قربانگاه بازیگران تئاتر است. بازیگران تئاتر بهواسطه فعالیت زندهشان روی صحنه بدل به مواد حاضر و آمادهای شدهاند برای کارگردانان سینما. آنان بودن داشتن درک و سوادی در حوزه بازیگردانی، سادهترین کار ممکن را دیدن چند نمایش در یک بازه مشخص میدانند تا تصویر ذهنی خود را از میان حاضر و آمادهها بیابند. این وضعیت زمانی بغرنج میشود که رویه مخصوص یک یا دو کارگردان نمیشود؛ این یک رویه عمومی است.
با نگاهی به گذشته و یادآوری فیلم گاو – که محل تجمیع بازیگران سالن ۲۵شهریور آن زمان بود – میتوان دید بازیگرانی چون عزتالله انتظامی، علی نصیریان و جمشید مشایخی بههیچعنوان بازیگران آن سالن نیستند. مهرجویی با انتخاب گروهی خاصی از بازیگران و دادن آزادی و البته بازیگردانی این فرصت را فراهم میکند، بازیگران تئاتر از قدرت جادویی خود بهره ببرند. در مقابل، در شکل کپسولی سینمای ایران، بازیگر تئاتر تزئینی است درون قاب تصویر. یکی از این دلایل وضعیت اکنون تکیه بیشازاندازه کارگردانان ایرانی به تکنیک است. کافی است به قابهای فیلمهای جشنواره دقت کنید. شابلونی را میبینم که مکرر از پیشرویم عبور میکنند. در قابهای شابلونی یک بازیگر با تربیت تئاتری چه میتواند بکند. دستش هم باز باشد، تکنیک انحصاری او را محو خواهد کرد.
کمی صریحتر صحبت کنیم. بازیگران تئاتر ارزاناند و این وجه ماجرا دردناکتر است. برخلاف بخش مهمی از بازیگران سینما که سواد بازیگری ندارند و به صرف رنگ چشم و طرح رخساره، فوتوژنیک شدهاند، بخش مهمی از بازیگران تئاتر فارغالتحصیل یکی از اندک دانشکده تئاتر کشورند. برایشان بازیگری منهای وجه هنری، وجه علمی دارد. مثال جذابش «هوتن شکیبا» است که مدرک کارشناسی ارشد دانشگاه هنر دارد. در فیلمهای جشنواره حجم زیادی از بازیها از آن بازیگران تئاتری دانشگاهی بوده است. این موضوع گواه بر آن است گروههای فیلمسازی برای کاهش هزینه تولید به سراغ بازیگران تئاتری رفتهاند؛ اما این یک بازی خطرناک برای تئاتر است.
با حضور بازیگر در فیلم و اندکی فرارفتن شهرتش، تئاتر بازیگر سابق خودش را پس میزند. حالا این تصور پدید میآید که او گران است و تئاتر توان پرداخت دستمزدش را ندارد. حالآنکه بازیگر تئاتری در مقابل اعداد و ارقام دیگران چیزی نصیبش نشده است. او حالا از تئاتر دور میشود و در سینما هم فرصتی برای نشان دادن تواناییاش ندارد. نتیجه کار دردناک است. سینما بازیگر تئاتری را قربانی میکند.