سوره سینما – محمدتقی فهیم :روزی روزگاری آبادان، اثری تلخ و گزنده است. فیلمی در راستای همه «روزی روزگاری»های ساختهشده در سینما، مثلاً هالیوود، آمریکا و… یکجور نوستالژی نسبت به دوران کودکی، جوانی، محله، شهر و قدیم است. عشق به دوران گذشته که دستخوش ناملایماتی میشود و با جانکندنها، بحران پشت سر گذاشته میشود. جنگ اما پدیده دیگری است. خرابی و انهدام دارد. افتراق و ازهمپاشیدگی دارد. اما آدمها هم ساخته میشوند، مرد میشوند، قهرمانی و پهلوانی میکنند و سازندگی فرا راه قرار میگیرد.
روزی روزگاری آبادان فیلم خانوادگی هم هست. قصه دل دادنها و قلوه گرفتنهای دوران خامی و هیجان، پنهانکاریها و محبتها، از خودگذشتنها و نادیدنها. فیلمی جمعوجور و محدود. فیلمی که روی انرژی بازیگرانش دور میزند. «محسن تنابنده» و «فاطمه معتمدآریا»یی بهتر دارد. بازیگران جوانش هم جذاب ظاهر شدهاند.
قصه چندخطی فیلم پیرامون خانوادهای روایت میشود که در آستانه عید نوروز، دچار تزلزلهایی در روابطشان هستند تا اینکه موشک آمریکایی بهجای عراق، در آبادان فرود میآید (واقعی است).
حالا خطر فرا راه خانواده و گیرافتادنشان روندی دیگر را رقم میزند. آن واگرایی اولیه و به هم پریدنها، کمکم تبدیل به همگرایی و نزدیکی افراد به یکدیگر میشود و… .
روزی روزگاری آبادان را میشود تا پایان بدون خمیازه کشیدن تحمل کرد، اما آیا این اتفاق برای همه مخاطبان و تماشاگران انبوه سینما هم میافتد (خواهد افتاد)؟ بهتر است برای رسیدن به این پاسخ، فیلم را از منظر ساختاری، فرمی و دیگر اجزای آن بررسی کنیم.
«حمیدرضا آذرنگ»، چند سال قبل، روزی روزگاری آبادان را به صحنه برده بود. این چهره تئاتری و بازیگر شناختهشده سینماوتلویزیون در چرایی ساختن نسخه سینمایی متن تئاتریاش، گفته است:
در بهترین حالت یک نمایش صحنهای را چهارهزار نفر میبینند و ازآنجاکه هر هنرمندی دوست دارد تا آثارش را با گستره وسیعتر مخاطب به اشتراک بگذارد، تصمیم به ساختن فیلم سینمایی گرفتم (نقل به مضمون).
خیلی هم عالی. توقف فیلم در همین میدان است. یعنی ضعف دراماتیک. این میل دستیابی به مخاطب بیشتر، محترم و ارزشمند است. اما آذرنگ خودش هم میداند تفاوت اجرای صحنه با سینما زیاد است. سد ارتباط بیشتر تماشاگر با فیلم روزی روزگاری آبادان در کمتوجهی به همین تفاوت است. تلاش فیلمساز برای فاصله از تئاتر و خلق فیلم سینمایی فقط به یک فصل افتتاحیه و حرکت دوربین در بازار و چند نمای بیرونی در میانه روایت است. بقیه قصه در لوکیشن داخلی واحد میگذرد. یعنی اجرا کاملاً تئاتری است؛ میزانسنها، دکوپاژ، دقت در ماسکهنشدنها. حتی این نوع اجرا دامن بازیگران را هم گرفته است. بااینکه همه خوباند ولی به خاطر میزانسنها، یکجاهایی فریب میخورند و گلدرشت و اغراقآمیز جلوه میکنند.
اگر آذرنگ به نسخه تئاتری دل نمیبست و برای ارائه سینما زحمت بیشتری میکشید، بیتردید با توجه به درکش از دوربین و لنزها با اثری ماندنی مواجه میشدیم. برای نمونه فصل شروع و نمایش بازار حکایت از تسلط آذرنگ بر قاببندی دارد. مثلاً او بهدرستی با نمای باز شروع میکند. همانطور که چشم هر بینندهای در بدو ورود به بازار لانگ میبینند و بهتدریج توجهش به کالا، چهره یا نقطه خاصی جلب میشود. دوربین آذرنگ هم از این قاعده پیروی میکند. کات به نمای داخلی و محل زندگی خانواده هم از این دقت پیروی میکند. ورود ما به خانه در نمایی باز است و سپس کات به جزییات؛ مثلاً پِریز و دوشاخه تلفن و غیره. چرا این نوع قاببندی اهمیت دارد؟ چونکه حس صحنه ایجاد میکند. حفظ این حس به نماهای بعدی تداوم مییابد. برای همین، فیلم آذرنگ گرم و دلچسب است. هرچه جلوتر میرویم با همین دقتها در اجزای صحنه و بدهبستان بازیگران، بیشتر جذب صحنه میشویم و مسئله آدمها به ما سرایت میکند. خنده، گریه، درگیری، خشم، حسادت و عشقهایشان در ما حس برمیانگیزند؛ اما مخاطب خاص و محدودتر.
معضل دیگر فیلم روزی روزگاری آبادان پس از اجرای تئاتری، در دوپارگی و تغییر لحن آن است. فیلم در نیمه اول واقعگرایانه است ولی در نیمه دوم همهچیز فانتزی میشود. آذرنگ برای توجیه این نچسبی (فانتزی سوار رئالیسم) از تمهید خواب استفاده کرده است؛ دمدستیترین تمهید. با تمام تلاشش درزمینهٔ تکنیکی، اما فرود موشک و عمل نکردنش در سقف باورمند نیست. دلهره لازم را ایجاد نمیکند. حالا کارگردان از لحن طنازانه نیمه اول فاصله میگیرد و به فاجعه میغلتد. حتی فرم اثر در حرکتهای دوربین، زوایای قرار گرفتن، از بالا نگاه کردن و بعضاً با زاویه ۹۰درجه به آدمها خیره شدن، به فیلمهای معناگرا اپیدمی سالهای گذشته و (کمرنگ) متافیزیکی پهلو میزند.
آذرنگ در نیمه دوم و پسازاینکه موشک آمریکایی وارد سقف میشود، نمیداند با آنچه کند، بنابراین وارد فاز آثار معروف به ضدجنگ میشود و به ورطه شعار میافتد. اما نمیداند کجا را نشانه بگیرد و به دلیل فقدان تحلیل عمیق در بطن متن، به سیاق آثار نازل ازایندست، به زمینوزمان میتازد و آدمهایش را به درودیوار میکوبد تا شاید تایم فیلم پر شود. جذابیت ناشی از روابط و مناسبات شیرین نیمه اول علاوه بر اینکه فدای فقدان قصه هستند ازاینجا به بعد با تلخی و غمبارگی آمیخته میشوند. ملودرامی سطحی بر صحنه غلبه میکند.
آذرنگ با حفظ اثرش در مدیوم تئاتر، خودش را به دام هویتزدایی نیز انداخته است. در نسخه صحنهای با لهجه و برخی آکسسوارها و کدهای دیگر، آبادان را تجسم بخشیده بود. اما در سینما یک نما با بکگراند میلههای چاه و معماری دیگر کفایت نمیکند، لذا آبادان ساخته نمیشود و اساساً محلی از اعراب ندارد. آنچه در فیلم شاهدیم میتواند هریک از شهرهای خوزستان و حتی شهرهای همجوار خوزستان باشد. نوشته تاریخنگارانهای هم که حاکی از واقعیت فرود موشک آمریکایی در مقطع زمانی سقوط صدام است، مشکل را حل نمیکند، یعنی این الصاق در عنوان و متن حک شده است، اجزا و عناصر اجرایی فیلم ناکام از جغرافیا ساختن است. یعنی عینیت بخشیده نمیشود. این ضعف، روزی روزگاری آبادان را زیر سؤال میبرد.
آدمهای قصه هم تیپ هستند. جای پرداخت بیشتری داشتند که وقت لازم صرف آنها نشده است. شخصیتهایی با ابعاد پر فرازوفرودی خلق نشدهاند. «خیری» (فاطمه معتمدآریا) از ابتدا زن آشپزخانهای بشوروبساب است. زنی که به سیاق آثار اجتماعی نازل، نقطهجوش او سریع رقم میخورد. هنوز از «مصیب» (محسن تنابنده) رفتار و کنشهای مذمومی ندیدهایم، جز مکالمه تلفنی که نامفهوم است و البته پنهانکارانه. چند رفتار عصبیساز از بچهها هم بروز میکند، اما اینها هیچکدام در سطحی نیستند که باعث طغیان و اقدام خیری علیه شوهرش باشد، تا آنجا که تصمیم به جدایی بگیرد. خیری با تمام سختگیریهایش نسبت به بچهها، در مواجهه با پنهانکاریهای غیراخلاقی دخترش کوتاه میآید و جاهایی تلویحاً همراهیاش میکند.
کاراکتر مصیب هم از نقص در پرداخت رنج میبرد. مردی که خود برخی پدرسوختگیهایی دارد، اما ابلهانه از قایمموشکبازیهای دختر و پسرش درزمینهٔ رابطه غافل است.
آنچه در بخش مضمونی، اثر را پایین میکشد علاوه بر موارد فوق به انتخابهای کارگردان درزمینهٔ پیام اخلاقیاش برمیگردد. یعنی خانوادهای که هرکدام سبک زندگی شخصی و رازهایی دارند. پنهانکاری که ناشی از مدیریت بر خانواده است. پس از فروکش کردن بحران، همین پدر و مادر از سختگیریهایشان نادماند. میزانسنها، تقطیعهای کارگردان و عکسالعمل بازیگران حکایت از این دارد که دنیا بیارزشتر از این حرفهاست و باید به تصمیم فرزندان در ارتباط با جنس مخالف احترام گذاشت! رویکردی که میتواند نسبت به این نسخهپیچی، دافعه بخش زیادی از خانوادههای ایرانی را برانگیزد.