سوره سینما – حمید خرمی :فیلم «شهر گربهها» در ادامهٔ همان فانتزیهای گیشه محور سیدجواد هاشمی محسوب میشود که هم بنا به فحوای فیلم و هم تصریح خود کارگردان در نشست خبری، یک فانتزیِ موزیکال دارای «پیام اجتماعی» و «سیاسی» است. جاذبههای موسیقی و زرق و برقهای پرهزینه فیلم، کودکان را به تماشای آن میکشاند و پیام اجتماعی و سیاسی فیلم هم احتمالاً مأموریت این را دارد که خانوادهها را به سینما بکشاند؛ لذا همین تلاش اندک برای احیای سینمای کودک و تشویق خانوادهها به سینما رفتن، تلاش درخوری است.
اما اصالت جاذبهها در این فیلم موزیکال، به حدی غلیظ است که عملاً سبک زندگی غربی، موسیقیهای لسآنجلسی و حتی دیسکو و… ترویج میشود.
جواد هاشمی، فیلم خود را لایه دار معرفی کرده و در توجیه این حجم از شمایل غربی در فیلمش، تصریح کرد که من فیلمی در نقد مهاجرت به آمریکا ساختهام! البته هیچ اشکال و خدشهای در این پیام وجود ندارد و مثلاً داود میرباقری در فیلم «آدمبرفی» این ایده را مطرح کرد که طبقه متوسط ایرانی (از نظر آمریکا، جهانسومیها) ، هرچند به غرب گرایش دارند، اما این رؤیای برفی بهزودی آب خواهد شد، لذا باید به مام وطن برگشت.
داستان فیلم «شهر گربهها» ، این ایده را مطرح میکند که عدهای از «گربستان» (نماد ایران) تمایل سفر به «شهر گربهها» (آمریکا و آرمانشهر) دارند، زیرا گربستان از نظر آنها نماد خرابشهر است و لذا برای آزادی و پیشرفت، باید به آنجا مهاجرت کنند.
اما در آن آرمانشهر کاذب، گربهها عمر محدودی دارند چون حاکم آنها (ترامپ) عمر و خون آنها را در شیشه میکند و به قول و وعدههای خود عمل نمیکند. به تعبیر فیلم، «طلا و بلا» و «شنگولومنگول» و «گرفسور» و… قربانیهای این آرمانشهر لیبرالی و سرمایهداری هستند.
البته فیلم در لایه سیاسی هم اشاره ضمنی به «مذاکره» و «برجام» و نقد افراد خوشبین به دستاوردهای برجام دارد. کسانی که معتقدند اگر مذاکره کنید، زندگیتان خوش رنگ و لعاب میشود و اگر تعامل نکنید، وضعتان همان وضعیت خرابِ «گربستان» میشود!
اما مشکل اصلی فیلم جواد هاشمی این است که هنجارهایی که برای ایرانیها معرفی میشود، دقیقاً همان ارزشهای غربی و لیبرالی است (خوانندگی زنان، آزادیهای یواشکی، موسیقیهای زیرزمینی و بندبازی و…) و از خلال ترسیم این جهانبینی، «انسان تراز و ملی» معرفی نمیشود.
ترسیم ضعیف از ارزشها و جهانبینی «گربستان» و تغییر و تبدیل آن به نفع ارزشهای غربی، خودش را در پایانبندی فیلم، نشان میدهد، اینگونه که کارگردان از رویکرد «سیاسی» خود برائت میجوید.
فیلم در مرتبه «دلالت ایدئولوژی»، طرفدار غرب است. در مرتبه ایدئولوژی، نشانهها بازتابی از اصلیترین مفاهیم متغیر فرهنگی هستند که حامی یک دیدگاه جهانشمول خاص مانند پدرسالاری، آزادی، خردگرایی، عینگرایی، نژادپرستی و… است.
کارگردان صرفاً «مضمون اخلاقیِ ضد مهاجرت» را برجسته میکند، بیآنکه این قضاوت اخلاقی، به کارکرد جهانشمولی تبدیل شود.
هرچند این فیلم، در بازسازی و ارجاع دادن به فیلمهای مهم تاریخ سینما (بلید رانر، آواتار و…) موفق بوده، اما عملاً نمیتواند «نظام ارزشی – رسانهای و تربیتی» درستی را معرفی کند.
در مصادیق مهم سینمای کودک در جهان، معمولاً «قضاوتهای ارزشی» تبدیل به «وظایف ارزشی» میشود و از خلال «جهان فیلم» انسانهایی معرفی میشوند که زینت یافته به ارزشهای فکری و هنجارهای زیستی جامعه خود هستند.
مثلاً در انیمیشنهای «داستان اسباببازی» یا «رتاتویی» عملاً «انسان آمریکایی» و «انسان طبقه متوسط» معرفی میشود و بیننده به یک الگو میرسد. (مثلاً همگرایی، خانواده، مسئولیتپذیری، میهندوستی و….) ازاینجهت حتی از روی چنین آثاری، بازیهای کامپیوتری نیز ساخته شد، زیرا نظام ارزشی که امثال این فیلمهای عروسکی و فانتزی نشان میدادند، دو قسمت «قضاوت» و «وظایف» را با خود دارد، به این معنا که فیلم، آن قضاوت ارزشی و روایت دلپذیری را که در فیلم نشان میداد، در بازی رایانهای، به مرحله پایبندی و اجرا میرساند.
اما در امثال فیلمهای عروسکی و فانتزی ایرانی، سالهاست که شاهد حذف سنتها و ارزشهای طبقه متوسط سنتی هستیم. در نتیجه حتی اگر نیت سیدجواد هاشمی، نقد غرب باشد، اما خود فیلم به شمایلی کاملاً غربی تبدیل شده است.
گفتنی است که برای نقد و سلب کردن و آسیبشناسی از یک پدیده ناهنجار، نباید آن را بر روی پرده سینما نشان داد، بلکه میتوان به طور ایجابی و هدفمند، جامعه و آرمانشهر را با اوصاف برتر نشان داد تا خودبهخود، آن ناهنجاریها محو بشود.
مثلاً شهر گربهها میتوانست یک بازنمایی تمامعیار از شمایل جامعه سنتی، حمایت از خانواده و پدر باشد. طوری که این خانواده، تجلی تمام خوبیها باشد و شخصیتها، با روحیهای جمعگرا، تلاشگر و ضد روحیه سرمایهداری و… معرفی شوند. (دقیقاً همان ویژگیهایی که در مورد طبقه متوسط سنتی مطرح است) اما در فیلم «شهر گربهها»، دیگر شاهد این مؤلفهها نیستیم.
در این دوران «غلبه ظواهر» در سینمای کودک که بهسادگی شاهد حذف قهرمان اسطوره و کهنالگوی دینی و حذف قصه و حماسه برای کودکان هستیم، تنها راه کشاندن خانوادهها به سینما، نباید دخیل بستن به انواع بازسازی آهنگهای غربی و حرکات موزون باشد! کارگردان در نشست خبری این فیلم، عملاً تصریح کرد که افتخار میکنم که فیلم غربی ساختم، آن هم برای نقد غرب! چه اینکه امین زندگانی نیز در صحبتهایش صراحتاً بیان کرد که چون سینما امر وارداتی و کاملاً غربی است، پس ما هم به مهندسی معکوس از آن سینما دست زدهایم!
اینگونه ادعاها پرده از ولنگاری فرهنگی برمیدارد و خطرناک آنجاست که این «جاذبههای غربی» به رکن کاذب سینما تبدیل شود و عملاً فرهنگ غربی ترویج و گسترش بیابد. حضور و رخنه نگاههای پوزیتویستی و «آمار گرا» در سینمای کودک، یک سم مهلک است؛ اینگونه که کارگردان و یا مدیر سینمایی، هر فیلمنامه را در راستای گردش مالی و جاذبه حسی جستجو کند.