سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۷ مهر ۱۳۹۲ در ۸:۵۹ ق.ظ چاپ مطلب
هاتف علیمردانی در گفتگو با سوره سینما:

«به خاطر پونه» حق انتخاب را یادآوری می‌کند/کارگردان مولف قصه خودش را می‌سازد

hatef-alimardani

هاتف علیمردانی قهرمان زن فیلم «به خاطر پونه» را نماد کسانی دانست که خود را در بند شرایط حبس نمی‌کنند و برای نجات تلاش می‌کنند.

هاتف علیمردانی قهرمان زن فیلم «به خاطر پونه» را نماد کسانی دانست که خود را در بند شرایط  حبس نمی‌کنند و برای نجات تلاش می‌کنند.

سوره سینما- سارا سپاسیان: «به خاطر پونه» فیلم آبروداری است که با وجود فراز و نشیب های روایتی، به خوبی از پس جمع و جور کردن قصه اش بر می آید. علیمردانی در این ساخته خود سعی کرده بدون تکیه کردن بر اسلوب های ساختاری عجیب و غریب، یک داستان روایت کند. چیزی که در این گفت و گو مورد توجه قرار گرفته ظرایف موجود در قصه و شخصیت پردازی قدرتمندی است که مخاطب را به فیلم سنجاق می‌کند و نمی گذارد سوال های مکرری که در دقایق آغازین برایش ایجاد می‌شود، دل را بزند.

پاییز ۸۹ صفحات حوادث روزنامه ها خبر از کشته شدن مردی در منطقه سعادت آباد دادند که تیتر همه آنها عبارت «قتل ناموسی» بود. این ماجرا جرقه ذهنی شما برای نوشتن فیلمنامه «به خاطر پونه» بود؟

هاتف علیمردانی: باید بگویم داستان من ربطی به آن اتفاق ندارد، تنها یک اشاره هایی می شود.

اما این اشاره ها با توجه به آدرس هایی که داده می شود و آن سکانس آژانس مخاطب را تا جایی از کار به شک می اندازد که شاید قصه همان اتفاق فیلم شده باشد.

و بعد می فهمد اینطور نیست! این قصه ربطی به آن ماجرا ندارد. البته بعضی حادثه ها هست که آدم را خراش می دهد و تو نمی توانی تحت تاثیر قرار نگیری. همین که بغل گوش ما در یکی از خیابان های شهری که ما داریم در آن زندگی می کنیم، کسی کشته می‌شود و کاری از دست کسی ساخته نیست، چیزی نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت یا نسبت به آن بی تفاوت بود. من به شدت متاثر شدم و انکار نمی‌کنم که شاید بخشی از این قصه از آن خبر الهام گرفته شده باشد.

فیلمنامه شما شخصیت پردازی خوبی دارد. حتی مثلا کاراکتری مثل مادر پونه که نقش چندان پررنگی ندارد، در ماجرای دعوای مجید با خواستگار دختر کوچکترش حق مطلبش ادا شده و با چند دیالوگ و اکت نشان می دهد که از کدام طبقه است و چطور فکر می‌کند. من تنها با شخصیت پردازی «مجید» مشکل دارم. او چرا باید معتاد شده باشد؟ آیا صرف آذری بودن او و تکیه بر پیشینه ذهنی مردم از این قوم، کافی است که عصبی و متعصب بودن او را توجیه کنیم؟

ما وقتی در مورد یک زندگی حرف می زنیم می دانیم که این زندگی در یک پلان و سکانس و فیلم نمی‌گنجد. یک فیلمساز هم روش های مختلفی برای نشان دادن یک زندگی و یک اتفاق دارد. من هم پرانتز را از جایی باز کردم که یک خانواده از مسیر منحرف شده است. کاراکتر مجید یک نمونه از آدم‌های شبیه خودش است. آذری زبان بودنش هم ربطی به عصبی بودنش ندارد.من خودم آذری هستم. چرایی معتاد بودن او یک سوال است که حکایت «یک حاجی بود و یک گربه داشت» را به ذهن می رساند. این آدم از اول که اعتیاد نداشته. کسی نمی داند چون اعتیاد داشت زنش خیانت کرد یا اصلا زنش خیانت کرد و بعد او معتاد شد؟ یا اصلا تفاوت فرهنگی باعث اعتیاد بود؟ هیچکدام از این موارد مهم نیست. مهم این است که نتیجه عمل چه شده است؟

ما می خواهیم درباره آدمی صحبت کنیم که راه را اشتباه رفته است. زمانی ما به بهروز وثوقی در «گوزن‌ها» به عنوان نمادی از یک شخص معتاد نگاه می کردیم. ابعاد فکری آن زمان درباره اعتیاد چه بود؟ لوله کردن فرش و فروختن آن که تازه آن هم خیلی اگزجره بود. امروز اما اعتیاد پوست انداخته است. یک آدم معتاد به شیشه هر لحظه ممکن است یکی از اعضای خانواده خودش را بکشد. ما آمده ایم از نظر شخصیت پردازی انسانی را تعریف کرده ایم که به خاطر عدم تعادل روحی گرفتار شیشه و تریاک شده است. او زندگی به هم ریخته ای دارد و هر چیزی در زندگی او می تواند علت چیز دیگری باشد. شخصیت مجید ماحصل بی بند و باری ها و رفتارهای غلط اجتماعی است. خانواده او هرگز نمی خواهند به اعتیاد مجید اقرار کنند. خواهر تازه می پرسد مشکل شما چیست و مادر قربان صدقه اش می رود. این عدم پذیرش مشکل بسیاری از خانواده های افراد معتاد است و حتی اجازه نمی دهند کسی درباره این مشکل صحبتی داشته باشد. مگر می شود مشکلی را پنهان کنی و بعد بخواهی حل شود؟ مشکلات اقتصادی و رفتارهای غلط خودش و زنش و … روی هم باعث می شود این فرد، همان مجیدی بشود که زندگی نامرتبی دارد، با زنش ارتباط خوبی ندارد و …. پرانتز را من جایی باز می کنم که همه این مشکلات اتفاق افتاده است.

be-khatere-pooneh1

اما می شد در جایی از فیلم به قصه آشنایی این دو نفر اشاره شود. با توجه به فاصله فاحش طبقاتی، این موضوع اهمیت زیادی داشت.
این هم مربوط به همان پرانتزی می شود که گفتم. بیاییم مجید را ۱۰ سال به عقب برگردانیم و یک کت و شلوار شیک تن اش کنیم. کسی که هنوز هم بیکار نیست، او صاحب یک تولیدی بوده که آن زمان هنوز ورشکست نشده بود. قصه عشق آنان قصه عجیبی نیست. این دو نفر به هر حال به هم علاقه مند می شوند و ازدواج می کنند و بعد مشکلات یکی یکی خود را نشان می دهند. تمام سوالاتی که برای شما پس از تماشا ایجاد شد، دغدغه هایی بود که ما می خواستیم در ذهن مخاطب شکل بگیرد. می خواستیم آدم های مختلف با این کاراکترها همذات پنداری کنند و حتی خود را در گذشته و امروز آنان، تعریف. پس ما اتفاق ها را روایت نکردیم. خیلی از حالات را تعریف کردیم که بیننده بتواند خود را در قالب این حالت ها ببیند.

و اما شیوه روایی شما. با آن برش های زمانی، در هر سکانس یک معلول می دیدیم که علت آن در سکانس بعدی کشف می شد. آیا چنین روشی در پرداخت فیلم برگرفته از اندیشه جامعه شناختی شماست؟ یعنی می خواستید ریشه یابی کنید که هر گره کور این زندگی روز اول با کدام دست ها زده شد؟

ما برای اینکه به یک جهان بینی دقیق‌تر برسیم، باید دوربین مان را باز تر می کردیم. یکی از فیلمسازهایی که من همیشه از او وامدار بوده ام، الخاندروگونزالس ایناریتو بوده است که همیشه از برش های زمانی استفاده های خوبی می کرد که کمک می کرد به حجم دادن به فیلم و روایت آن را در ژانر تعلیقی ملموس تر می کرد. ما یک پازل را کنار هم چیدیم. فیلم را حتی به نسخه خطی هم رسانده بودیم و حتی آقای ادیب پرور، تدوینگر، ایده هایی داد که بر فلاش بک هایی مبتنی بود و … . اما دست آخر این شیوه انتخاب شد. گاهی برخی دوستان از این برش های زمانی استفاده های غلط می کنند. به گونه ای که مخاطب گیج می شود.وقتی تو نتوانی گره را به درستی باز کنی، بیننده زده می شود. در فیلم به سرعت به گیج شدن مخاطب پاسخ داده می شود و اجازه نمی دهیم این تعلیق آسیب زا بشود. اگر در فیلم همه چیز مثل زندگی مجید به هم ریخته است، این به هم ریختگی هم تعریف خاص خودش را دارد و اصلا بیننده به گونه ای با فیلم شریک می شود که خودش بتواند قطعات پازل را پیدا کند. ما با مجید خیلی از اتفاقات را کشف می کنیم و گاهی خیلی از اتفاقات دیگر را از دست می دهیم برای اینکه باید همقدم با مجید همه چیز را دنبال کنیم.او اول شخص این قصه است که بهم ریختگی ماجراهایش در جهت چیده شدن پازل است.

کاراکتر پونه خیلی ملموس از آب در آمده بود. این زن امروزی که در بند یک مرد سنتی افتاده و می خواهد با شرایط بجنگد، در اولین پلان از اولین دروغی که می گوید، با تن صدایی که به خاطر هول شدن معصومانه کمی بلندتر از حد معمول است ، خودش را هم برای مخاطب و هم برای مجید (اگر شوهر زرنگی بود) لو می دهد! گاهی حتی فکر می کنی نویسنده این فیلم یک زن است. شما چطور به این شناخت این قشر از جامعه رسیده‌اید؟

من با زن ها زیاد زندگی کرده ام و آنان را به خوبی می شناسم. من نه فمنیسم هستم و نه آنتی فمنیسم، اما زندگی زن‌ها همیشه برای من به شدت جالب بوده است. زن هایی که می توانند در آن واحد به ۵ کار فکر کنند. یعنی می توانند مثلا در عین حال که مادر خوبی هستند، زن بدی باشند. واقعا شخصیت های قابل تاملی هستند. در جشنواره ما را خیلی به غرب زدگی متهم کردند و رواج بی بند و باری و … اما من می خواهم از پونه دفاع کنم و بگویم زن قابل احترامی است. من دیده ام زنانی را که تحمل می کنند و بر بسیاری از اتفاقات شان سرپوش می گذارند، چون مسائلی که آنان را رنج می دهد، تابوهای جامعه است. پونه از زنی صحبت می کند که اختیار و قدرت دارد و می تواند تصمیم بگیرد. حالا بپردازیم به اینکه تعریف خیانت چیست؟ اینکه یک زن یا یک مرد در آن واحد با دو نفر از جنس مخالف باشد. اگر پازل را درست بچینیم متوجه می شویم پونه چه زمانی با مرد فتوشاپر آشنا شد. او قرار نبود برود. قرار بود جای مردی که معلمش شده بود، کار کند. روند ادامه پیدا می کند و به نوستالوژی های یک پونه نوجوان با پسر همسایه شان هم اشاره می شود. کار به جایی می رسد که از همسرش طلاق می گیرد و به دنبال معلمی می رود که به او علاقه پیدا کرده. پونه چند جا اشاره می کند که مدت هاست با همسرش رابطه جنسی نداشته و از همه از مهم تر از ارزشمند ترین موهبت یعنی امنیت هم برخوردار نیست. مجید سه بار در این فیلم آدم های مختلف را کتک می زند. چه دلیلی وجود دارد که به زندگی با مجید ادامه دهد؟ او در نامه اش هم اشاره می کند که آدم کلاهبرداری نیست، چون مهریه اش را می بخشد. او فقط دارد به سمت چیزی می رود که می‌خواهد. ما باید به آدم هایی مثل پونه احترام بگذاریم و کمک کنیم زنان ما مثل پونه قدرت تصمیم گیری و اختیار داشته باشند.

be-khatere-pooneh2

پونه فیلم شما زن خیانتکاری نبود و آقای معلم از آغاز صرفا برای آموزش به خانه قدم گذاشت.

بله. صد در صد برای آموزش بود و غیر از این نمی توانست باشد. موضوعی که من تعریف نکردم و با پنهان کردنش فیلم ساختم، این بود: یک روز پونه و دوستش رویا آقایی را در خیابان می‌بینند که همسایه قدیم خانواده پونه است. احوال پرسی می کنند و می‌فهمند مرد دارد از ایران می رود و پونه می تواند جای او را در عکاسی پر کند. فقط از فوق دیپلم گرافیکش سال‌ها می گذرد و فتوشاپ بلد نیست. قرار می‌شود او به پونه آموزش دهد، اما حالا چطور باید ماجرا را به شوهرش بگوید؟ همه چیز از یک دروغ کوچک شروع می شود و …

کمی هم بپردازیم به خودتان. شما با سینمای کودک شروع کردید. چرا ادامه ندادید؟

من تعلق خاطر به دنیای کودکان دارم.آنان هم مثل زن ها برای من جالبند. قبل از اینکه فیلمساز باشم، شاعر بودم. سال‌ها ترانه می نوشتم. در زمینه موسیقی خیلی کار کردم. کتاب های داستان زیادی برای بچه‌ها دارم و برنامه تلویزیونی هم برایشان ساخته ام. ۶۵ دقیقه از فیلم اول من در فضای کروماکی می گذرد و آن زمان هنوز سینمای دیجیتال وجود نداشت. ما جوایز زیادی گرفتیم، اما نگذاشتند کار کنیم . هنوز هم منتظرم فرصتی فراهم شود که بتوانم یک فیلم کودک کار کنم.

شاید هم دیدید فیلمسازان کودک آنطور که باید جدی گرفته نمی‌شوند، پس روی آوردید به ساختن آثار اجتماعی تا وجهه خودتان را حفظ کنید.

نه برای من اینطور نبود. در فیلم های اولیه من هم بازیگران معروف دعوتم را قبول کردند. برای کار اولم با هدیه تهرانی قرارداد بسته بودیم، اما به دلایلی ترانه علیدوستی جایگزین او شد. هنوز هم فکر می کنم اگر کار خوب باشد، چه کودک و چه غیر کودک، بهترین بازیگران جذب می شوند. ما تکنیک نویی را در این سینما به کار می‌بستیم که هنوز کسی تجربه نکرده بود و همین باعث می شد که بازیگران متقاعد شوند.

راستی از آن دسته کارگردان هایی هستید که معتقدند برای کارگردان مولف بودن حتما باید متن از خودشان باشد؟

بله. من نمی‌توانم متن کسی دیگری را کار کنم. ارتباط با کاراکترها برای من اهمیت خیلی زیادی دارد و فکر می کنم کارگردان مولف از این نظر موفق‌تر است.