سوره سینما – فاطمه ترکاشوند : قهرمانان زن در فیلمها و سریالهای ایرانی، سابقهای طولانی دارند و از قضا در اغلب موارد هم مورد اقبال مخاطب قرار گرفتهاند. آخرین نمونه از این قهرمانها را البته با شمایلی تازه، سریال «خاتون» به نمایش گذاشته است آن هم در بستر قصهای که به جنگ و دوران اشغال کشور بعد از جنگ جهانی دوم میپردازد و همین مسئله شمایل قهرمان زن داستان را با اقتضائاتی متفاوت تغییر داده است. زنی که از یک سو به واسطه پیشقصهای از تولد در قوم بختیاری، روحیهای جنگاور دارد و همین یکی از وجوه تمایز او با اغلب قهرمانهای زن سینمای ایران است و از سوی دیگر برای تحقق بخشیدن به این روحیه مبارزهجو نیاز به پشتوانهای اندیشهای دارد که آن هم در همان پیشقصه و متصل به پدر بختیاریاش شکل و سامان یافته است.
«خاتون» در همان پلان اول با ویژگی تفنگداری و اسلحهبهدستی به مخاطب معرفی میشود و بعدا مهارت او در تیراندازی این خصوصیت را تکمیل میکند. اما آرام آرام با گرایشهای فکریاش در تعامل با اطرافیان خصوصا همسرش (اشکان خطیبی)، مادر همسرش (شبنم مقدمی) و دوست صمیمیاش (ستاره پسیانی) آشنا میشویم. او در ارتباط با مادر همسرش، آشکارا خصوصیات زنی مدرن در تقابل با زنی سنتی را بروز میدهد و به مبارزه با تلاش او برای نگه داشتن زن در خانه، محدود کردنش به مادری و همسری و زدودن روحیه رزمجوی او که حتی در نوع لباس پوشیدنش (شلوار و لباس شکار) هم بروز میکند، برمیخیزد. هرچند که فمینیستی نامیدن وجوه شخصیت خاتون، اشتباه است اما گرایش این کاراکتر به رویکردهای لیبرالی و آزادیخواهانه از جنس مدرن را آشکار میکند. خصوصا اگر این شخصیت را در دوقطبی با شوهرش که مجموعهای کامل از قدرت قاهره در یونیفرم نظامی و خادم دستگاه حاکمیتی دوران ببینیم، این گزاره پررنگتر هم میشود. اما هنوز کافی نیست.
«خاتون»، زن کنشگری را به نمایش میگذارد که قرار است بر معادلات داستان، تاثیر بگذارد و آنها را تغییر دهد؛ بنابراین نمیتواند برای چنین چالشی فاقد نگاه، انگیزه و قدرت اثرگذاری باشد. فهم جهان فکری خاتون برای مخاطب ایرانی دشوار نیست چون به محض درک نگاه او به زنانگی، معمولا نصف راه را میرود. آشکارتر و درعین حال پنهانتر از همه این که خاتون، معتقد به حجاب نیست و این عدم اعتقاد باتوجه به این که او فاقد سایر تظاهرات مذهبی دیگر هم هست، نمیتواند ناخواسته و از سر زیست طبیعی باشد. او وابسته به اندیشه مذهبی نیست مگر این که قرار باشد او را نزدیک به جریان ملی-مذهبی در نظر بگیریم.
اما با دانهگذاری آرام و تدریجی فیلمنامه و آشکار شدن پیشقصههایی از علت زندانی شدن پدر خاتون و رویکردهای چپگرایانه او، این جهان کاملتر و آشکارتر پیش روی مخاطب قرار میگیرد. از آن جا که جریان ملی-مذهبی عمدتا جریان راست دهه ۳۰و۴۰ به دنبال بازرگان و جبهه ملی شناخته میشوند که با دولت تعامل مستقیم داشتهاند، بعید به نظر میرسد خاتون بستگی از این جنس داشته باشد و گرایشهای لیبرالی او میتواند از جنس گرایشهای آزادیخواهانه چپ انگلیسی باشد که از قضا با توجه به نزدیکی طایفهاش به انگلستان، قابل توجیهتر به نظر میرسد.
به علاوه، دوست صمیمی خاتون، آشکارا مبارزی چپگراست که البته با اشغال کشورش حتی توسط روسیه مخالف است. موضوعی که در دهه ۲۰و۳۰، هنوز چندان در جریان چپ ایران پا نگرفته و تنها بعد از فرازونشیبهای دهه۳۰ و شکلگیری حزب توده و وقایع کودتاست که مرزهای چپ وابسته به شوروی و چپ منتقد این وابستگی، تیزتر و برندهتر از قبل میشود. به هر حال، سریال تلاش کرده تا از تصریح زوایای فکری خاتون اجتناب کرده و او را به نحوی توزیع شده در شخصیتهای مکملش توضیح دهد به همین خاطر است که برای فهم او تا حدودی نیاز به چیدن قطعات پازل و حل معما داریم.
داستان اما جدای از خاتون، مسیر خود را میرود. در قسمتهای اخیر، شخصیتهای دیگری هم به جریان قصه وارد شدهاند که اندیشههای کنشگر دیگر را در آن دوره نمایندگی میکنند. «حاج ضرابی» (بابک کریمی) در قامت شغل فرشفروش برای مخاطب ایرانی بر اساس واقعیتهای اجتماعی چند دهه تاریخ معاصر ایران، نماینده جریان سرمایهدار مذهبی است که احتمالا قرار است در داستان همین جریان را هم نمایندگی کند. از سوی دیگر، «اورنگ» روزنامهنگار (بانیپال شومون)، جریان روشنفکری را نمایندگی میکند که اعتقادی به مبارزه مسلحانه ندارد و حتی منتقد آن است و نهایتا «رضا فخار» (میرسعید مولویان) که مبارزان مسلح علیه اشغال را نمایندگی میکند. این سه نماینده هرچند در مبارزه با اشغال، هر یک به روش خودشان از حمایت مالی تا قلمی و سلاحی عمل میکنند اما دستکم در دهه۲۰ و علیه اشغالگران با یکدیگر گره خوردهاند و از هم حمایت میکنند.
فیلم، مانند خاتون از صراحت درباره اندیشه آنها پرهیز میکند اما این پرهیز نه تنها باعث ایجاد ابهام غلط در روند مفاهمه با مخاطب میشود بلکه در شخصیتپردازیها هم اختلال ایجاد میکند. مهمترین این اختلالها درباره شخصیت «رضا» اتفاق میافتد که مسلحی فاقد پشتوانه فکری و دورافتاده از سیاست نشان داده میشود. این درحالی است که این دسته عموما در استفاده از سلاح به اشتباه میافتند چون بدون اندیشه به دست گرفتن تفنگ بر تشخیص دشمن غلبه میکند. به علاوه مهمترین جریان مبارزه مسلحانه درست در همین دهه وقایع فیلم، جریان نواب صفوی است که آشکارا انگیزهها و تظاهرات مذهبی دارد. حال آن که «رضا» که رأس دیگر مثلث عشقی داستان است حتی مرتکب شرب خمر و زنای محصنه هم میشود.
در واقع سریال نه تنها به علت گریز عامدانه از تصریح به گرایشهای فکری شخصیتهای اصلی و کنشگر داستان به ورطه ابهامافکنی میغلتد بلکه در شرح بازیگران واقعی صحنه سیاسی و اجتماعی ایران دهه ۲۰ از واقعیت به شکلی غیر قابل اغماض، منحرف میشود. سریال نه تنها در چیدمان مبارزان قصد ایجاد ابهام دارد بلکه حتی در روایت «دشمن» هم تنها روی اشغالگران تاکید میکند و حامیان سیستماتیک داخلی آنها در دستگاه حاکمیتی و نقد بیکفایتی پهلوی اعراض دارد. غایب این صحنه دستکم تا این جای سریال، اندیشه مذهبی مسلمان است و این درحالی است که فیلم به درستی روحانی مبارز مسیحی علیه اشغالگری را وارد قصه میکند اما تاکنون نشانی از روحانی مبارز مسلمان در سریال بروز نکرده است. باید منتظر ماند و دید که سریال تا چه اندازه به واقعیت صحنه مبارزه در تاریخ آن دهه نزدیک میشود و تا چه اندازه به حذف عامدانه اندیشههای مختلف همت میگمارد.