سوره سینما – فاطمه ترکاشوند : عشق، یک واقعیت جهان بشری است؛ شاید شیرینترینشان. تنها مشکل این است که عشق، فقط یکی از این واقعیتهاست و به اقتضای جهان ماده، اغلب در تزاحم و تعارض با سایر واقعیتها قرار میگیرد. «ملاقات خصوصی» ایدهاش را از همین جا میگیرد؛ از در تزاحم قرار دادن عشق با واقعیتهایی چون آزادی، فقر، آرزو و اخلاق. به طور طبیعی هرچه در تقابل با عشق قرار گیرد محکوم به شکست است حتی غول آخرین مرحله یعنی ناامیدی!
جالب آن که علی سرآهنگ، نویسنده فیلم در نشست خبری تصریح میکند که پس از مراجعه به سازمان زندانها برای جستوجوی قصههایی برای ساختن یک درام قدرتمند، خود سازمان، سوژه فعلی فیلم را به تیم نویسندگی پیشنهاد میکند و از آنها میخواهد فیلمنامهای درباره حمل مواد مخدر به داخل زندانها بنویسند. سوژهای که به شکلی وثیق در میان انبوهی از واقعیتهای عجیب جهان بشری احاطه شده است.
چه چیزی میتواند یک شخصیت معقول از طبقه تحصیلکرده و نسبتا برخوردار را وادار به همکاری در یک جرم سازمانیافته کند؟ چه چیزی میتواند یک زن اخلاقمدار و معصوم را وارد یک بازی خطرناک و غیر اخلاقی کند؟ «این چه عشقی است که اگر خلاف نکنند به هم نمیرسند؟» چه عشقی که حتی فقدان صداقت در یک طرف در آغاز کردن آن و قربانی کردنش به پای آزادی مقطعی هم باعث از بین رفتنش نمیشود؟
«ملاقات خصوصی» عاشقانهای است که تلاش میکند گوهر عشق را از میان انبوه لجنها و کثافتهای جرم و بیاخلاقی و مواد مخدر و زندان و دروغ و فقر و ناامیدی بیرون بکشد و به زندگی وفادار بماند. اما تلاش گروه مولفان فیلم برای دراماتیزه کردن چنین داستانی، لاجرم به تطهیر جرمی چون حمل و توزیع و فروش مواد مخدر هم منجر میشود. هر چند در بخشی از فیلم یکی از شخصیتهای فرعی سعی دارد با اظهار این مسئله که مواد قرار است به دست تعدادی زندانی معتاد برسد، از بار اخلاقی این جرم بکاهد و قانع شدن و همراهی قهرمان داستان، پروانه با این جرم این اتفاق را تصدیق میکند اما نهایتا بیرون از فیلم و درام عاشقانهاش، نه از غیراخلاقی بودن شراکت در چنین جرمی کم میشود و نه بار مخرب آن در صحنه جامعه، سبک.
از طرف دیگر فیلم برای رنگارنگ کردن و زیبا جلوه دادن بعد رمانتیک داستان از ابزار اروتیسم به نحوی کمسابقه بهره میگیرد و اگر منصفانه نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که فیلم در اغلب سکانسها و صحنههای رمانتیکش آغشته به جلوهها و جزئیات اروتیک است. آیا گام برداشتن به سمت فیلم عاشقانه، از نمایش اروتیسم آشکار گریزی ندارد یا سازندگان اثر به تمهیدی پوشیدهتر در پرده حیا و عفاف برای نمایش یک رابطه عاشقانه دست نیافتهاند؟
نگاه فیلم بیش از هر جا در پایانبندی به اوج میرسد. وقتی فرهاد حتی لذت از آزادی را به پای عشق آمیخته با نوعی عذاب وجدان اخلاقی ذبح میکند، حالا هر دو طرف میآموزند که بیرون از کنج اسارتشان در «ملاقات خصوصی» قرار نیست خبر بهتری باشد. آن بیرون همیشه زمستان است و میشود از همین کنج اسارت هم کلبهای آرام برای یک عشق پایدار ساخت. حالا دیگر نگاه فیلم به مسئله «امید» نگاهی سانتیمانتال نیست که بگوید باید در جهانی خوب و بینقص بود تا بشود امیدوارانه و شاد زندگی کرد بلکه در خان آخر، در جدال میان دو واقعیت عشق و ناامیدی، میشود طرف پیروز داستان بود.