مهران رجبی تأکید کرد بازیگری او را اغنا نمیکند و به دنبال عشق دیگری مثل زنبورداری است.
سوره سینما-آبان عسکری: سیدرضا میرکریمی این مرد شوخ را به سینما معرفی کرد. بعد از «بچههای مدرسه همت» و «کودک و سرباز» شد پای ثابت همه سریالها و فیلمها. همیشه او را در نقشهای شبیه به هم و شوخ دیدهایم. نه خودش از این تکرار خسته شده نه تماشاگر. در بازی به نظر نمیرسد که پایبند به فیلمنامه باشد، رئال و صمیمیست انگار که خودش دیالوگهایش را نوشته. کمتر مصاحبه میکند اما این بار با او از همه چیز حرف زدیم. از مارلون براندو تا مقایسه سلامت سینما با سلامت حوزه علمیه. گفتگوی سوره سینما را با مهران رجبی میخوانید.
دور از جان کمکار شدید نسبت به قبل؟
مهران رجبی: نه مثل همیشه پرکارم و وقت سرخاراندن ندارم. الان مشغول بازی در «گذر از رنجها» به کارگردانی فریدون حسنپور هستم. از ماه رمضان تا حالا درگیر این سریال هستم. نقش عمو غفور را که خیلی با مزه است بازی میکنم. بعد از آن سر کار «معراجیها» به کارگردانی مسعود دهنمکی میروم. در «معراجیها» نقش قربانعلی پدر شهید را بازی میکنم که او هم پیرمردی طناز است.
کی بالاخره یک نقش جدی غیرطناز بازی میکنید؟
بازی کردهام. جدی همراه با طنازی. مثلا در «زیر نور ماه» آخوند بودم ولی آخوند باحال.
با اینکه نقشهایی که بازی میکنید کمتر با هم تفاوت دارند اما باز هم شیرین هستند. از این تکرار خسته نشدید؟
همیشه بازیگران از اینکه به تکرار برسند میترسند ولی من گریزی ندارم از اینکه بگویم تکراری هستم. معتقدم تکرار قشنگ است. بخش عظیمی از زندگی تکرار است اما همچنان داریم با ولع آن را انجام میدهیم مثل خوردن و خوابیدن. هر بازیگری که بگوید تکراری نیستم اشتباه میکند.
در مورد شما شنیدهم که اساسا پیشنهاد رد نمیکنید، همه پیشنهادها را میپذیرید به همین دلیل همه جا هستید.
نه اینطور نیست. پیش آمده که کار رد کنم.
چرا رد کردهاید؟
به خاطر پول کم.
فقط به خاطر پول؟
خب پول هم مهم است ولی بیشتر این بوده که یا حال نداشتم یا درگیر کارهای دیگر بودهام. فیلمنامه هم کوچولو بوده که رد کردم. البته تقریبا همه کارهایی که الان داریم انجام میدهیم کوچولوست و فقط برای اینکه بیکار نباشیم میرویم بازی میکنیم. کار فاخر وجود ندارد جز تعدادی محدود. مثلا سریال «گذر از رنجها» یک کار فاخر است که خوشبختانه در آن حضور دارم. به تهیهکننده گفتهام حتی اگر دستمزدم دیر شود اشکالی ندارد چون دارم از کارم لذت میبرم. فیلم خوب یعنی نویسندگی خوب. حالا ما چند نویسنده خوب داریم؟
دوست ندارید به جای ویژهتر و متفاوتتر در بازیگری برسید؟
همین خوب است. تعریفی از ویژهتر ندارم. الان در جایگاهی هستم که هم احترام دارم هم مردم کارم را دوست دارند. دیگر بس است بیشتر از این چه بخواهم.
مثلا دوست ندارید در جشنوارهای خارجی و در سطحی بینالمللی بدرخشید؟
خوشحال میشوم اگر این اتفاق بیفتد ولی این چیزها هم در نهایت کوچک است. ببینید من قرآن را حفظ هستم. قرآن میگوید: وَمَا هَذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ. یعنی این زندگانی دنیا بازیچهای بیش نیست. حیف نیست به خاطر این بازیها و رد شدن از فرش قرمز در کشور خارجی خوشحال باشیم؟ برای این مسائل کوچک حال کنیم؟
بیشتر منظورم نفس بازیگری است یعنی به فرض مثال به درجهای از بازیگری برسید که مثلا همارز مارلون براندو شوید.
مارلون براندو را هم ما جهان سومیها بزرگ کردیم.
یعنی خودش توانایی نداشته ما بزرگش کردیم؟
توانایی داشته ولی بت شدنش را ما جهان سومیها که همیشه تحت سلطه بودهایم انجام دادیم. اما این جایی که الان در بازیگری دارم چیزی نبود که در زندگی میخواستم. منتظرم چیز دیگری در زندگیام اتفاق بیفتد. شاید هنوز وقتش نشده. بازیگری هم تجربهای بود که اتفاق افتاد و ادامه پیدا کرد. الان ۲۰ میلیون جوان دوست دارند به جایگاه من برسند یا مثلا میآیند با آدم عکس میگیرند. تعجب میکنم که چرا آدم باید برود با هنرپیشه عکس بیندازد.
خودتان قبل از بازیگری با هیچ هنرپیشهای عکس نینداختید؟
ابدا. هرگز.
خب داشتید میگفتید دیگر بازیگری اغناعتان نمیکند.
از ۵ سال پیش این احساس را پیدا کردهام. یک چیز جدید باید در زندگیام اتفاق بیفتد که نمیدانم چیست و منتظرش هستم. اوایل کار بازیگری این احساس را نداشتم.
جوانها که با شما برخورد میکنند و از بازیگری میپرسند احیانا از شما نمیخواهند برایشان کلاس بازیگری بگذارید؟
به کرات این خواسته را مطرح کردهاند. اگر روزی کلاس بگذارم به همهشان یک تصویر واقعی از سینما و بازیگری ارائه میدهم. اکثر کسانی که به کلاس بازیگری میآیند با ابری دور سرشان وارد این فضا میشوند اما واقعیت این است که با انبوه این کلاسها و آموزشگاهها از هر ۲۰ نفر یک نفر هم وارد بازیگری نمیشود.
خودتان هم اتفاقی بازیگر شدید.
بله کاملا. ولی با این حرفها که شاید اتفاقی بازیگر شوم کسی به جایی نمیرسد.
به با استعدادها هم پیشنهاد نمیکنید کلاس بروند؟
مسئله این است که همه خود را با استعداد میبینند. ولی خبری نیست.
برای با استعدادها هم خبری نیست؟
برای حرفهایها هم خبری نیست. بازیگر حرفهای سراغ دارم که یک سال شده یک ریال درآمد نداشته.
چرا تا به حال سیمرغ نگرفتهاید؟
برای اولین فیلم سینماییام «کودک و سرباز» نامزد مکمل شدم. یادم است برای «زیر نور ماه» بازخورد خوبی از منتقدان گرفتم ولی گفتند چون نقش روحانی بازی کردهای سیمرغ نمیگیری. معمولا منتقدان بعد از جشنواره بین خودشان به بازیگران مد نظرشان سیمرغ خیالی میدهند و من هم برای «زیر نور ماه» این سیمرغ خیالی را از آنها گرفتم.
با وجود کثرت کارهایتان از کدام تجربه همیشه یاد میکنید؟
«روزگار قریب». سفارشی نبود و خیلی آزادانه بود. فیلم به درد نخور زیاد بازی کردم.
چرا؟
قبل از شروع فیلمبرداری نمیتوانی حدس بزنی کار چه وضعی میشود. امضای کارگردان است و خودت هم فکر میکنی تواناییات را به نقش اضافه میکنی و خوب از آب درمیآید ولی همیشه اینطور پیش نمیرود.
شما سالهاست در سینما هستید پشت صحنه سینما را کاملا میشناسید. نظرتان درباره حرفهایی که درباره ناسالم بودن فضای سینما میزنند چیست؟
سلامت سینمای ایران را باید با سینمای خارج از کشور سنجید. سلامت سینما را با سلامت حوزههای علمیه نباید سنجید. هر چیزی را باید با جنس خودش مقایسه کرد و سنجید. سینما برخلاف جوسازیها خیلی هم سالم است.
تا به حال فکر کردهاید کارگردانی کنید؟
بله دو سه بار ولی خیلی زود ابر دور سرم را فوت کردم که برود. هر کس باید تخصص خودش را به کار بگیرد. خیلی از بازیگرانی که تحریک شدند فیلم بسازند از هول حلیم افتادند توی دیگ و شکست خوردند.
پشت صحنه آدم رکی هستید؟
رک و بی ادب. (میخندد)
بچههایتان نمیخواهند بازیگر شوند؟
نه الحمدالله. البته دختر کوچیکه زمزمههایی دارد ولی گفتهام باید درس بخواند بعد اگر دید تواناییاش را دارد برود بازیگر شود ولی فکر نکند با پارتی پدرش بازیگر میشود. از این خبرها نیست. خانم مهراوه شریفینیا اگر با کمک پدرش بازیگر شد خود هم به شدت با استعداد است.
از چه چیز سینما بیزارید؟
سرگردانی بین پلانها. شما فکر کنید اگر ۹۰ سال عمر داشته باشیم ۳۰ سالش را خواب هستیم. مدتی پیش شهرداری آماری را اعلام کرد سه سال از عمر هر فرد در دستشویی میگذرد. همینطوری چقدر از عمر آدم دارد به بطالت میگذرد حالا این سرگردانی بین پلانها را هم اضافه کنید. خلاصه باید عشق دیگری پیدا کنم. مثل زنبورداری یا دامداری.
دوست دارید با کدام کارگردان کار کنید؟
مهرجویی. یادم هست یک بار از کیانوش عیاری پرسیدم کدام کارگردان را دوست دارد او هم مهرجویی را اسم برد.