سوره سینما – امسال در حالی پا در آستانه سیمین سالگرد شهادت سید شهیدان اهل قلم میگذاریم که بیش از هر زمان دیگر، فقدان مدیریت فرهنگی قدرتمند و موثر ملموس و محسوس شده است. هرچند که تاکنون وجه هنرمندانه و اندیشمندانه از سیدمرتضی آوینی طی سالیان مختلف مورد بحث و نقد قرار گرفته اما الگوی او در حوزه مدیریت فرهنگی غالبا از چشمها پوشیده مانده است.
سیدمرتضی آوینی در ادوار مختلف فعالیت خود، عموما به عنوان محور شکل دهنده به محتوا در میان گروه خود شناخته میشده و به اذعان همکارانش مدیریت محتوایی گروه را بر عهده داشته است. موضوعی که مجید رجبی معمار، همکار و دوست نزدیک شهید آوینی در موسسه روایت فتح در سالهای آخر منتهی به شهادت ایشان، از آن با ویژگی تکرارنشدنی در عرصه مدیریت فرهنگی کشور یاد میکند.
مجید رجبی معمار، ریاست هیئت مدیره موسسه روایت فتح در سالهای آغازین این موسسه، ریاست انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس، ریاست انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس و شهرک سینمای دفاع مقدس، مدیریت شبکه تهران و مدیر عاملی خانه هنرمندان ایران را در کارنامه دارد. گفتوگوی تفصیلی سوره سینما با مجید رجبی معمار را در ادامه خواهید خواند.
نگاه و حال بچهها را سید مرتضی هدایت میکرد
* ما دو برند تولیدی و رسانهای یعنی «روایت فتح» و «نشریه سوره» را با نام سید مرتضی آوینی میشناسیم. شهید آوینی در این دو برند، مدیریت فرهنگی را هم بر عهده داشت؟
در آن برند تولیدی یا همان مجموعه «روایت فتح» که بچههای گروه تلویزیونی جهاد بودند، مدیریت گروه جدای از مدیریت محتوایی شهید آوینی به عهده آقای مهدی همایونفر بود. اما مدیریت محتوایی یعنی روح و جان و اندیشه و نگاه و حال بچهها را سید مرتضی هدایت میکرد.
آقامرتضی چون آدمی بود که تجربههای فراوان فرهنگی به عنوان یک هنرمند جامع الاطراف داشت. ایشان از دوره نوجوانی قلم میزد و علاقه جدی به نوشتن داشت؛ مطالعات و تاملات فراوان ادبی هم به سبکهای مختلف چه آثار ایرانی و چه خارجی داشت. طبع و حال شعری داشت که البته عمده اشعار و دستنوشتههایش مربوط به سالهای قبل از انقلاب و احوالات متفاوت آن دورانش است که خیلی هم مایل نبود اینها بعد از انقلاب منتشر شوند. در عین حال، یک آرشیتکت و نقاش جدی هم بود.
بنابراین کسی که این روحیات را داشته باشد، طبیعتا بعد از انقلاب هم که عمدتا در گروه تلویزیونی جهاد حضور پیدا کرده، تاثیرات روحی و فکری و نوع نگاهی دارد و گروهی که با او کار میکردند تحت تاثیرش قرار میگرفتند. هم از ابتدای انقلاب و پیش از آغاز جنگ که به مناطق محروم مثل بشاگرد و سیستان توجه داشت و هم زمانی که جنگ شروع شد و ایشان کارش را با مجموعه مستند «حقیقت» شروع کرد.
بههرحال اگر بخواهیم درباره مدیریت ایشان در این گروه حرف بزنیم، سنخ مدیریت آقامرتضی از سنخ محتوایی بود نه مدیریت اجرایی؛ مثلا کسانی که در دوره جنگ دوربین به دست میگرفتند یا حتی صدابردارانی که در گروه تلویزیونی جهاد به مناطق جنگی میرفتند را ایشان هدایتشان میکرد. با این همه مدیر گروه، مهدی همایونفر بود که با تلاش بسیار و مدیریت جدی که داشت، به نوعی با آوینی جفت شده بودند و زوج مدیریتی تشکیل داده بودند.
آوینی مدیریت روحی و معنوی و فکری بچهها را در زمان جنگ بر عهده داشت و همایونفر هم پشتیبانی و هماهنگی و برنامهریزی و تدارک بچهها و تقسیم کارها و اعزام گروههای تصویربرداری به مناطق جنگی.
بعد از جنگ شاید به جهاتی، وجوه مدیریتی آقا مرتضی را باید در مجله سوره ببینید. در این مورد هم بهتر است با همکاران ایشان در سوره صحبت کنید مثل برادرشان آقای سید محمد آوینی.
کتاب هیچکاک (فراستی) محصول همکاری با آوینی است
* ایشان تقریبا به هیچ درخواست مصاحبهای تن نمیدهند!
بله ایشان اصلا اهل مصاحبه نیستند شاید هم حق داشته باشند. در هر صورت از همکاران دیگر ایشان در سوره، آقای جهانگیر خسروشاهی بودند که اخیرا از میان ما رفتند و آقای فراستی که خصوصا در بخش سینما با هم همکاری تنگاتنگی داشتند و کتاب هیچکاک محصول این همکاری است و اتفاقا مورد انتقاد شدید دوستان خیلی تند آن زمان در روزنامه کیهان و جمهوری اسلامی قرار گرفت که الان بعضیهاشان مثل آقای مهدی نصیری خیلی تند اینطرفی شدهاند.
این دوستان آن زمان خیلی از آقامرتضی شاکی بودند که حالا همه کارهای ضروری را کردهاید فقط مانده است نقد و تحلیل فیلمهای هیچکاک! و حتی شکوه و شکایت از آقای آوینی و سوابق قبل انقلابش را به رهبری نیز کشانده بودند.
شهید آوینی دورهای را هم در حوزه هنری مسئولیت داشتند. آن جا رد پای مدیریتی ایشان چگونه بود؟
خوب است بدانید که بعد از جنگ دورهای هم مسئول گروه تلویزیونی حوزه بود که اگر آقای زم حاضر به صحبت بشوند شاید مطالبی باز شود. بههرحال همان دوره، آقامرتضی اختلاف نظراتی هم با آقای زم داشت.
نکته این که بعد از جنگ به دلیل تغییراتی که در مجموعه فرهنگی جهاد سازندگی به وجود آمد، دوستان جهاد دیگر مایل به ادامه فعالیت گروه تلویزیونی جهاد به آن شکل قبل نبودند و دوست داشتند به ماموریتهای جدیدی بپردازند که ناشی از تبدیل جهاد از یک نهاد انقلابی به وزارت جهاد به عنوان یک رکن دولتی ایجاد شده بود.
به همین دلیل آوینی و همایونفر عملا از گروه تلویزیونی جهاد هم بیرون آمدند و عمدتا در حوزه ماندگار شدند.
مهمترین کسی که قلم به دست گرفت و از حال و احوالی که در حاتمیکیا ایجاد شده بود حمایت کرد آوینی بود
* جمع شدن گروه و ایجاد موسسه روایت فتح چطور آغاز شد؟
سال ۷۰ به دنبال نامهای که آقامرتضی به رهبری نوشتند و از بیتوجهی و نبود حمایت از انتشار مباحث ارزشی دفاع مقدس در تلویزیون و فیلمسازی و مستندسازی، گلایه کرده بودند، رهبری توصیه و تاکید کردند که اتفاقا الان وقت پیگیری و طرح این مسائل است. به همین خاطر این توصیه محرکی شد که از اوایل سال۷۱، بنا به همت و پیگیری جناب آقای علیرضا افشار که در آن موقع اولین فرمانده بسیج بودند بنده که مسئولیت فرهنگی و هنری بسیج را به عهده داشتم موظف شدم که به همراه آقاسید مرتضی آوینی و آقای همایونفر، موسسه فرهنگی «روایت فتح» را با هدف تهیه و تولید مستندهای ارزشی خصوصا در موضوع دفاع مقدس ایجاد کنیم.
آقای افشار بیش از آن که فرمانده باشد یک آدم ستادی و برنامهریز بود و گفت ما حاضریم حمایت کنیم تا مجموعه روایت فتح دوباره شکل بگیرد. بر این اساس ما یک «موسسه فرهنگی» به نام «روایت فتح» را راه انداختیم چون تا قبل از آن «روایت فتح» نام یک مجموعه برنامه مستند تلویزیونی در گروه تلویزیونی جهاد بود.
این موسسه عملا از خرداد ۷۱ با حمایت سردار افشار شکل گرفت. از ابتدا هم قرار بود هیچ نامی از بسیج و سپاه نباشد و فقط از دور به ما کمک کند. در ابتدا فقط دو سه تا اتاق نزدیک میدان فردوسی به ما دادند و یک پیکان کارکرده و مدیر اولش هم قرار شد آقای همایونفر باشد و من هم رئیس هیئت مدیره شدم. آقا سیدمرتضی که همیشه به نوعی از پذیرش مسئولیتها و عناوین رسمی برحذر بود و اصلا روحیه و احوالاتش، معطوف به اندیشه و هنرورزی و هنرمندی بود. حالا چه نگارش و خواندن نریشنهای مستند بود یا مقالاتی که در سوره مینوشت یا بعضی سخنرانیها یا داوریهایی که در جشنوارههای مختلف میپذیرفت.
عرضم این است که مدیریت ایشان در این سالها کاملا معطوف و نزدیک به محتوا بود تا آن که به آن معنا، مدیریت فرهنگی از جنس مدیریت جایی مثل حوزه هنری یا صداوسیما یا یک موسسه انتشاراتی را بر عهده داشته باشد. آن جنس مدیریت، اقتضائات دیگری دارد.
نوع مدیریت آقامرتضی به شدت حول محتوا، اندیشه و احوالاتی میگشت که یک هنرمند برای تولید اثر باید داشته باشد و حقیقتا آقامرتضی، خیلیها را یدک میکشید و از نظر فکری و روحی کمک میکرد. مثلا یک نمونه روشنش در سینما که فکر میکنم خودش هم هیچ ابایی در گفتن این موضوع نداشته باشد، ابراهیم حاتمیکیاست.
در آثار مهم سینمایی حاتمیکیا که عمدتا از بعد جنگ تولید شدند و خصوصا فیلم مهم «از کرخه تا راین» که بسیاری با آن مخالفت کردند و فشار آوردند، مهمترین کسی که قلم به دست گرفت و از حال و احوالی که در حاتمیکیا ایجاد شده بود حمایت کرد و شجاعت را در هنرمندان تحسین کرد تا به قول خودش در سینه آتشفشان منزل بگیرند، آوینی بود.
* به نظر شما از این جنس مدیریت فرهنگی معطوف به محتوا در تاریخ بعد از جنگ دیگر از چه کسانی میشود نام برد؟
گمان میکنم بعد از آقامرتضی دیگر چنین کسی را نداشتهایم و این یکی از بزرگترین ضربههایی است که به کار فرهنگی بعد از انقلاب و جنگ وارد شده است. یعنی آن «ثلمه»ای که میگویند پس از فوت برخی آقایان علما به وجود میآید که «اذا مات العالم، ثلم فی الاسلام ثلمه لایسدها شیئ» پس از آوینی در حوزه فرهنگ وارد شد.
این را البته در مورد خیلیها میشنویم اما تاریخ فقط بعضیهاشان را ثابت میکند که واقعا بعدشان چنین لطمهای به وجود آمده است. مثلا پس از شهید مطهری حقیقتا ثلمه غیرقابل جبرانی ایجاد شد که امروز با تمام ذرات وجودمان آن را حس میکنیم. ثلمهای حتی بزرگتر از شهادت آقای مطهری که شاید هرگز جبران نشد، شهید بهشتی بود. هرچند ما شعار هم دادیم که «آمریکا در چه فکریه؟ ایران پر از بهشتیه» اما واقعا کو؟ کجاست؟ دریغ از یک بهشتی که مجددا به عرصه آمده باشد!
در بین هنرمندان متفکر و متعهد که بعد از انقلاب ظهور پیدا کرده باشند، آقامرتضی آوینی شاید برجستهترین و مهمترین آنها باشد و ما بعد از مرتضی آوینی، در این ۲۹ سال، روز به روز و سال به سال، هر ساعتی که گذشته بیشتر فهمیدیم که فقدان کسانی مثل مرتضی آوینی با آن سعه صدر، با آن بینش وسیع و با آن تجربیات چقدر غیر قابل جبران است.
کسی که اندیشهها و نحلههای مختلف را میشناسد و احوالات و نگاهها و روحیات هنرمندان را در ایران و در خارج از آن مطالعه و حتی تجربه و مزهمزه کرده است، میداند که چطور باید در محتوا هنرمندان را هدایت و مدیریت کرد.
من یک وقتی در همین اواخر عمر پربرکتشان از ایشان میپرسیدم و مطمئن شدم که آقامرتضی حقیقتا جاهای مختلفی سرک کشیده و دیده بود و فقط از راه دور حرف نمیزد و خودش میگفت من از راههای طی کرده با شما سخن میگویم و این راهها را رفتهام و دور زدم و برگشتم و از این زاویه دارم صحبت میکنم.
* مثلا کدام محتواها؟
حالا «مثلا»هایش لازم نیست ولی نمونهاش در حوزه موسیقی این که سبکهای مختلف غربی را خوب میشناخت و موسیقی قبل از انقلاب را مسلط بود و با تمام گروههای برجسته موسیقی داخلی و خصوصا خارجی آشنا بود. در ساختهای مختلف فکری و فلسفی و هنری، دست و پا زده و شناخته بودشان تا ببیند چیزی تویشان گیر میآید یا نه و بعضا حتی از آنها الهام هم گرفته بود.
آوینی آدمی نبود که گوشه خانهاش بنشیند و از دور برای همه نسخه بپیچد که این خوب است و آن بد است و این یکی ضرر دارد. آدمی بود که اینها را زندگی کرده بود. قبل از انقلاب به گالریهای مختلف سر زده و مشربهای مختلف فکری و هنری را از نزدیک لمس کرده بود.
گمان آقامرتضی این بود و گاهی میگفت این پاکی و زلالی که در بسیاری از بچههای جنگ هست، اگر هنرمندان پیش از انقلاب با همان احوالات قبل از انقلابشان اگر در مواجهه با اینها قرار میگرفتند حتما با این رزمندهها همراه میشدند. ببینید گفتن این حرف خیلی شجاعت میخواهد!
فقط آدمی میتواند این ادعا را بکند که آنها را درک کرده باشد. میگفت خیلی از آنها دچار سرگشتگیها و شرایطی بودند که راه شریف و پاکی را نمیجستند و این جور نبود که نخواهند.
این چیزهاست که ما ضرر فقدان سید مرتضی آوینی را هر روز پس از نبود او بیشتر درک کردیم. چون هیچ هنرمندی و هیچ مدیر هنری نتوانست پس او جای خالیاش را پر کند.
یکی از موفقترین مدیران فرهنگی کشور، در دهه ۸۰، آقای ضرغامی بودند
* بنابر نکاتی که گفتید یکی از بزرگترین مشکلات فرهنگ در کشور ما، فقدان مدیریت مسلط به محتوا و توانمند در راهبری هنرمندان است. با توجه به تجربه مدیریتی خودتان در عرصه فرهنگ، ساختار فرهنگی کشور چقدر به یک مدیر کمک میکند که بتواند چنین قدرتی در عرصه مدیریت محتوا را کسب کند؟ خودتان چقدر در این زمینه موفق بودهاید؟
حالا مدیریت من را که نباید از خودم بپرسید! باید از کسانی بپرسید که با من کار کردهاند!
* حالا ما داریم از خودتان میپرسیم تا خودتان را ارزیابی کنید
احساس خودم این است که شیوه مدیریت من به شکل و شیوهای که آقامرتضی میپسندید خیلی نزدیک است و من تلاشم را کردهام که این طور باشد. نوع مدیریت من چه در سالهای دفاع مقدس که زمینه تبلیغات جبهه و جنگ فعال بودم چه پس از آن، هیچ وقت از بالا به پایین نبوده و غالبا همراه با درک و همراهی با همکارانم و خصوصا هنرمندان بوده است.
علتش این است که کار فرهنگی سعه صدر زیادی میخواهد و باید افراد را درست را انتخاب کرد و به آنها فرصت و امکان فعالیت داد. مدل از بالا به پایین در مدیریت فرهنگی اصلا جواب نمیدهد. خصوصا مدیرانی که صرفا منصوب هستند و بر اساس یک سری ملاحظاتی در حوزه فرهنگ حالا چه در سازمانی مثل ارشاد چه در دیگر نهادها، منصوب شدهاند.
صرف منصوب شدن و گرفتن یک حکم اصلا برای مدیریت فرهنگ و هنر کفایت نمیکند. مدیر فرهنگی باید از جنس فرهنگ و هنر باشد. چیزی که من در ۴-۵سال اول دوره آقای ضرغامی در رسانه دیدم. به نظر من یکی از موفقترین مدیران فرهنگی کشور، در دهه ۸۰، آقای ضرغامی بودند. تعامل ایشان در عرصه فرهنگ و هنر بسیار خوب بود.
ضرغامی مبانی را از آبشخور آقای مطهری کسب کرده بود
* ایشان را مدیر محتوایی میدانید یا مدیر تکنوکرات؟
ایشان مدیری بود که جنبه محتوایی قوی داشت و اگر قرار است کسی مدیر فرهنگی جمهوری اسلامی باشد باید آشنایی بالایی با مبانی فرهنگ و اندیشه دینی داشته باشد که آقای ضرغامی این طور بود این مبانی را هم از آبشخور درستی مثل آقای مطهری کسب کرده بود.
بالاخره کسی که افکارش از شهید مطهری تغذیه شده باشد خیلی فرق میکند با کسی که از مبانی بزرگواران دیگری تغذیه کرده باشد. رشد کردن با مبانی اندیشهورزی شهید مطهری یا شهید بهشتی و حتی تا حدودی از دکتر شریعتی، از مدیر فرهنگی، شخصیت دیگری میسازد تا رشد و تغذیه کردن از مبانی سایر متفکرانی که میبینیم نگاهی از بالا به پایین هم به عرصه اجتماع و هم فرهنگ دارند. طبیعتا نوع مدیریت فرهنگی اینها با هم فرق میکند.
آقای ضرغامی را من از این جنس یافتم بر اساس نوع انتخابها و برخوردهایی که داشت و فرصتهایی که به هنرمندان مختلف یا مدیران زیرمجموعه خود میداد.
در حوزه رسانه و فعالیت مطبوعاتی هم کارهایی که آقای دعایی انجام دادند چه در روزنامه اطلاعات و چه در موسسه انتشاراتی اطلاعات به نظرم در خور توجه است. غیر از خود روزنامه که همواره رویکردی اعتدالی داشته و وارد جنجالهای سیاسی نشده، بخش انتشارات هم کتابهای مهم و ارزشمندی را به چاپ رسانده است.
خود موسسه «روایت فتح» را تا اوایل دهه ۸۰ را بررسی کنید. فقط ۱۸۰ عنوان کتاب در همان سالها منتشر شده است چه در حوزه دفاع مقدس و ادبیات آن چه در حوزه تدوین اندیشههای شهید آوینی و چه در حوزههای تخصصی سینما، هنر و خصوصا هنرهای تجسمی. اغلب آنها در همان دوره خودشان به چاپ چندم رسیدند و کار طراحی و گرافیک فوقالعاده برجسته که عمدتا کار آقای رضا عابدینی بود. از جهت کاغذ، قطع، طراحی، محتوا و حتی حروفچینی اینها آثاری بودند که برای خودشان یک سبک ساخته بودند و به شدت بر فضای نشر کتاب تاثیر گذاشتند.
بعد از آن اما میتوانید ببینید که انتشارات روایت فتح به کجا رفته است.
اگر کسانی میخواهند «کار جهادی» در حوزه فرهنگ را ببینند بروند سراغ روایت فتح بعد از آوینی!
یا مجموعه آثار مستندی با نام «شهری در آسمان» که سال ۷۱ خود شهید آوینی آغاز کرد و هنوز به نگارش و تولید قسمت پنجم نرسیده بود که شهید شد اما شهادت او، با آموزشهایی که داده بود، تمام نشد. آن هم آن آموزشهای درونی نه فرمایشی و از بالا به پایین، آن روحیه و اندیشهای که به بچهها القا کرده بود و بچهها هم با جان و دل پذیرفته بودند، موتور محرک روایت فتح بعد از خود شهید آوینی شد.
بعد از شهادت آقا مرتضی، مدتی همه ما مکثی داشتیم. نوعی تحیر که اصلا مگر بدون مرتضی آوینی میشود کار کرد؟! اما بعد از مدتی یادمان افتاد که مرتضی خودش چقدر تلاش میکرد تا دیگران را بون آن که متوجه شوند، بسازد و بپرورد نه این که خودش، وتر موتور و یکهتازی باشد که بعد از رفتنش دیگر همه چیز تعطیل شود.
یک مدل «جهادی» را واقعا راه انداخته بود. هرچند این واژهها را این روزها آن قدر دستمالی کردهاند که آدم دیگر دوست ندارد ازشان استفاده کند! ولی واقعا اگر کسانی میخواهند «کار جهادی» در حوزه فرهنگ را ببینند بروند سراغ روایت فتح بعد از آوینی!
همه آمدند. از تیپهای مختلف. از کیومرث پوراحمد تا شمقدری تا رسول ملاقلیپور تا گلشن تا محمد درمنش که حالی به او دست داده بود و دو مجموعه مستند بسیار نازنین برای ما ساخت. یکی مجموعه «سردار خیبر» و یکی هم مجموعه مستند «شهید چمران».
* اما این جو پایدار نماند که نشان میدهد بیش از مدیریت فضای احساسی حاکم بوده است
تا اوایل دهه ۸۰ این قصه ادامه داشت. باید بگویم بیش از همه محمدعلی فارسی تاثیر داشت که بیشتر ودایع و حال و هوای مرتضی را گرفته بود و سالهای آخر قبل از شهادتش، وردست اصلی آقا مرتضی بود و نازنینهایی مثل مرتضی شعبانی و معصومزادگان و حبیب والینژاد.
* مدیریت مجموعه چه کسی بود؟ به نظرتان حول چه شخصیت کاریزماتیک دیگری جمع شده بودند؟
مدیریت تا مدتی دست آقای همایونفر بود و بعد هم آقای سیدمحمد آوینی. آنها بچهها را جمع کردند و باغچه موسسه تا مدتها کانون آمدوشد همه هنرمندان پرانرژی از اهالی قلم و مستندسازان بود. خانه دوم همهشان شده بود موسسه روایت فتح که یک لیست بلندبالایی از مستندهای عجیب و غریب مربوط به دفاع مقدس و مقاومت در ارتباط با مسائل لبنان و بوسنی همین جا شکل گرفت.
* پس شما معتقدید آن الگوی مدیریت محتوایی شهید آوینی تا مدتی پس از او ادامه پیدا کرد
تا حد زیادی. البته خود آقامرتضی متاسفانه یک سرمایه تکرارناشدنی بود اما بههرحال دوستان تلاششان را کردند که حالا که نیست مجموعه تعطیل نشود و خدا هم یک برکتی به کارشان داد. یک فضای آزاد و همراه با حریتی با حضور همه شکل گرفت و واقعا فرمایش و دستوری از کسی به دیگری وجود نداشت و این باعث شد که دهه۷۰ در مجموعه روایت فتح، اتفاقات مهمی بیفتد. حتی یکی از برکات مهم آن همین ایجاد شهرک سینمایی دفاع مقدس بود که شکل گرفت و دیگری انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس و انجمن تئاتر بود که هر کدامشان کلی خدمات داشتند و کتابهای ارزشمندی را چاپ کردند، همایشهای مهمی برگزار کردند و موجبات تولید دهها اثر سینمایی و تئاتری هم شدند. شهرک سینمایی هم توانست امکانات وسیعی را اختیار هنرمندان سینما قرار دهد.
اما بعدها در دهه۸۰، القای فضای مدیریتی از بالا به پایین و دخالت برخی نهادها و جاهایی که نتوانستند آن فضای تاثیرگذار فرهنگی را تحمل کنند، کار را خراب کردند. این نهادها فکر میکردند بدون درک صحیح از فرهنگ و هنر و اقتضائات آن میتوانند از بالا به پاییین، مجموعه را هدایت کنند و متاسفانه آن حس و حال هم از دست رفت.
* ارتباط مدیریت فرهنگی با مدیران سیاسی یا کلا مسئله سیاست در الگوی مدیریت فرهنگی شهید آوینی چطور بود؟ اصلا دخالتی داشت یا نه؟
به نظر من شأن مدیریت فرهنگی واقعی و درست و حسابی خیلی بالاتر از اینهاست که بخواهد زیر سایه یا تحت نفوذ مدیریت سیاسی قرار بگیرد. البته که مدیریت سیاسی در همه جای دنیا تلاش میکند که همه ابزارها و امکانات از جمله هنر را تحت نفوذ خودش قرار دهد. این یک ویژگی است که همه جا وجود دارد.
در فضای بعد انقلاب بسیاری از هنرمندان، خودشان به باورهای دینی علاقه پیدا کرده بودند. آن حس و حالی که در حوزه هنری دهه۶۰ میبینید نه محصول فرمایش و دستور کسی بود و نه محصول پرداختهای سنگین مالی از جانب حکومت یا یک جریان سیاسی. این همه آدمی که جمع شدند حتی کسی مثل مخملباف که یکی از چهرههای اثرگذار سالهای اول حوزه بود، نه به دنبال جاه و مقامی به حوزه آمده بودند و نه سودای پول و ثروت داشتند.
همهشان واقعا تحت تاثیر عشقی بودند و بسته به بروز ظرفیتهای فرهنگی و هنری که داشتند حس میکردند فضای بسیار گسترده و بازی بعد انقلاب ایجاد شده و بعد هم فضای دفاع مقدس این اشتیاق و شور را در همه آنها بیشتر میکرد.
اما بعد از جنگ همه چیز تحت تاثیر فضاهای جدید قرار گرفت که اول هم روی اقتصاد و مسایل اجتماعی اثر گذاشت اما به مرور تاثیرش را روی حوزه فرهنگ هم نشان داد. اگرچه علی رغم این که خیلی از هنرمندان هم مقاومت میکردند ولی بالاخره کارکردها و ظرفیتها تغییر کرد که نمونهاش را در حوزه هنری میتوانید ببینید.
حوزه دهه۶۰ با ۷۰ فرق کرد و بعد از آن هم که کلا مرکزیتش را برای هنرمندان انقلابی و دینی تاحدود زیادی از دست داد. شاید فقط ماند همان حوزه ادبیات مقاومت که به همت دوستانی که از اول هم بودند مثل آقای سرهنگی و بهبودی و کمرهای، رشد کرد و بعد هم به دفاع مقدس و ادبیات پایداری و تاریخ شفاهی انقلاب توسعه پیدا کرد و کار بسیار ارزشمندی هم بود.
اما در بقیه بخشها مثل تئاتر و موسیقی و سینما و هنرهای تجسمی را نمیتوانید محل مهم و موثری بدانید. الان هم اگر چیزی هست این طوری است که حوزه بیشتر میگردد ببیند اگر کسی دارد کار خوبی انجام میدهد در آن مشارکت کند و بعد هم گزارش میکند که کار حوزه است. ولی این کجا و آن کجا که حوزه خودش در دورهای مبنا و منشأ نگارش فیلمنامههای ارزشمند و خلق آثار خلاقه هنری با سوگری پاک دینی و انقلابی بود.
خاتمی نمیخواست و نمیتوانست آوینی را حذف کند
* این مشکلات را ناشی از نفوذ سیاست در مدیریت فرهنگی میدانید؟ به هرحال طبق نقلها، خود شهید آوینی هم برخوردهای مستقیمی با مدیریت سیاسی دوره خودش داشته و جدالهایی در جریان بوده است
آقامرتضی انتقاداتی به سیاستهای فرهنگی و هنری آقای خاتمی که آن دوره وزیر ارشاد بود داشت و نامه نوشت و انتقاداتش را بیان کرد ولی این طور نبود که آقای خاتمی بخواهد یا بتواند که آوینی را حذف کند. یعنی فضا طوری بود که یک هنرمند میتوانست به وزیر دولت وقت خودش که یک وزیر توانمند و باپشتوانهای هم به حساب میآمد که همواره با اکثریت آراء اعتماد از سوی مجالس مختلف آن دوران، روی کار مانده بود، نقد کند. این فضا بود که میتوانست علنا بنویسد و نقد کند و با او برخوردی هم نشود. اگر برخوردی هم بود از نوع گفتوگو و دادن پاسخ بود.
اما بعدها این طور شد که بعضیها اساسا قلمشان را غلاف کردند و از این صحنه مجادله و گفتوگو بیرون آمدند. به نظر من الان این طور است که خیلی از مدیران فرهنگی سالهای اخیر اصلا سابقه درخشانی در حوزه فرهنگ و هنر ندارند و خیلیهاشان اساسا هیچ سابقهای ندارند و خصوصا با مقوله هنر آشنا نیستند. دوستانی که الان در رسانه مسئولیت دارند مثل آقای علیعسگری، آقای جبلی.
دوره لاریجانی با جدالهای سیاسی و معارضه با دولت وقت آقای خاتمی گذشت
* البته آقای جبلی مدتها مدیریت رسانههای برونمرزی صداوسیما را برعهده داشتهاند و البته آقای ضرغامی هم هنگام پذیرش مسئولیت چندان سابقه هنری نداشتند
فرق آقای ضرغامی با این دوستان این بود که ایشان خودش شخصا به سینما و تولیدات تصویری خیلی علاقمند بود و این علاقمندی به پیش از انقلاب برمیگشت.
از آن مهمتر ادبیات گفتوگو و نوع تعامل ایشان بود که میتوانست راحت ۵ساعت در جلسه با هنرمندان بنشیند بدون این که کسی خمیازه بکشد و دوست داشته باشد از جلسه بیرون برود. انقدر که خوشبیان بود و با واژهها و ادبیات فرهنگی و دینی و هنری گفتوگو میکرد.
پیش از ایشان هم آقای لاریجانی این طور بود. البته دوره آقای لاریجانی هم به شدت با جدالهای سیاسی و معارضه با دولت وقت آقای خاتمی گذشت اما خود آقای لاریجانی کسی بود که بسیار اهل مطالعه بود و در حوزههای مختلف فلسفی و ادبی دستی داشت. آقای لاریجانی خصوصا خیلی به شعر علاقه داشت و در نشست و برخاست با هنرمندان بیان شاعرانهای داشت. اینها تاثیرگذار است و به همین علت بود که آقای لاریجانی توانست رسانه را توسعه بدهد و چند شبکه جدید ایجاد کند که شبکه ۳ و شبکه ۵ در زمان خودشان خیلی موثر بودند و تنها دنبال فعالیت سیاسی نبودند.
البته بخش زیادی از انرژی دوره آقای لاریجانی به معارضه با دولت اصلاحات گذشت که به نظرم زیادهرویها و تندرویهای بدی هم در آن ایام صورت گرفت که روی پرستیژ فرهنگی و هنری آقای لاریجانی تاثیر سوء گذاشت و خیلیها فکر کردند که ایشان هیچ نسبتی با فرهنگ و هنر ندارد. در حالی که این طور نبود و کسانی که میشناختند میدانستند او به این عرصه نزدیک است.
اما در هر صورت به نظر من آقای ضرغامی از این فرصت خیلی بهتر استفاده کرد و توانست رسانه را توسعه دهد و همان کارویژه و نهضتی که برای تولید تلهفیلمها انجام داد و سریالهای مختلفی که تولید شد و بسیاری از هنرمندانی که با رسانه قهر کرده بودند، برگشتند و مشغول به کار شدند، در این کارنامه جا دارد.
آوینی آدمی نبود که در مورد مسائل مهم اجتماعی و فرهنگی کشور، سوت بزند و دنبال زندگی خودش برود
* به نظر شما شهید آوینی مدیر سیاسی هم بود یا اصلا آگاهی سیاسی داشت و این آگاهی را در الگوی مدیریت فرهنگیاش تاثیر میداد؟
به نظر من آقامرتضی به کنشها و واکنشهای سیاسی در کشور وقوف داشت اما این قدر که من حس کردم خودش اصلا علاقهای به ورود به مسائل سیاسی به صورت مستقیم نداشت و نگاهش این بود که اگر کار فرهنگی را به شکل درست و عمیق انجام دهیم میتوانیم در خیلی از فرایندهای سیاسی هم با آگاه کردن جان و دل مردم، اثرگذار باشیم.
البته این حرفهای آقامرتضی مال دوران امام بود و چندسال بعد که باز هم توجه به ارزشها هنوز در جامعه خیلی جدی بود و نمیدانم اگر آقامرتضی در سالهای بعد مانده بود، چه واکنشی به مسائل نشان میداد. نمیدانم چه طور بود اما به نظرم حتما واکنشهای متفاوتی داشت و حتما خیلی از این برخوردها و مسائلی که در سالهای بعد پیش آمد را او با آن روحیه و آزادمنشی که داشت برنمیتابیدو آدمی نبود که در مورد مسائل مهم اجتماعی و فرهنگی کشور، سوت بزند و دنبال زندگی خودش را بگیرد.
آقایان بفهمید! خداوند برای کار خودش، معطل ما آدمهای ضعیف نیست
* نگاه خودتان چیست؟ چقدر سیاست را در فرهنگ دخیل میدانید؟
من در تمام مدت مدیریت رسانه و ۱۲ سالی که مدیر شبکهها بودم، عهدم با خودم این بود که به هیچ وجه به مردم دروغ نگویم. اگر جایی مجبور شدیم میتوانیم یک واقعیتی را نگوییم اما اگر قرار شد بگوییم حتما باید صادق باشیم. این رسالت بسیار بزرگی است هم برای مدیران فرهنگی و هم خصوصا مدیران رسانهای که دروغ را به اسم مصلحت منتشر و باب نکنند.
اسلام و خداوند و دین برای بقای خودش هیچ وقت نیازی به دروغ ما ندارد. این که کسانی فکر کنند برای حفظ نظام، نیاز به این چیزهاست. و روزی هم که امام بنا بر شرایطی در ایام جنگ به نظر من عمدتا هم خطاب به برخی علما که رعایت مسائلی را نمیکردند گفتند «حفظ نظام از اوجب واجبات است حتی از نماز بالاتر» بعد هم که باز آنها گوش ندادند و همین مردمی که جان و مالشان را برای انقلاب گذاشتند، شنیدند.
حالا از آن صحبت امام بیاییم در این سالها که دیگر آن شرایط خاص هم نیست سوءاستفاده کنیم و شبیه این آقایی که خودش هم دنبال طرح صیانت است با وقاحت بگوییم که توئیتهای فیک به اسم افراد دیگر میزدیم! آقایان بفهمید! خداوند برای کار خودش، معطل ما آدمهای ضعیف نیست! اسلام را ماها نگه نداشتهایم! خداوند خودش فرموده است «نحن نزلنا الذکر و نحن له لحافظون». این ذکر صاحب دارد و صاحبش هم قدرت مطلق عالم است. نیازی به ما آدمهای ضعیف نیست که بعد با دروغ و جعل و پروندهسازی و سوءمدیریت بخواهیم حفظش کنیم.
کسی که فرهنگ و هنر را نمیشناسد بزرگترین جنایتش این است که وقتی به او مسئولیتی در این حوزه پیشنهاد کردند، بپذیرد. نباید بپذیرد! اما میپذیرند و میگویند خدا بزرگ است! خدا خودش گفته «ان تودوا الامانات الی اهلها» کار را به اهلش بسپارید!
اولین اهلیت در زمینه مسئولیتهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، دینی و غیره تخصص و سابقه در آن است. تقوا که جزو شروط لازم اما عمومی است. در این وضعیت فوق العاده سخت اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و امنیتی بیایید کار را به مدیران بیتجربه و بیسابقه که بویی از حوزه مدیریتشان نبردهاند، بسپرید بعد هم بگویید که بچه خوبی است بالاخره یک کاریش میکند! چه کار میکند؟ گند میزند و بعد هم به پای بزرگان و اولیای نظام هم نوشته میشود!
گفتوگو از: فاطمه ترکاشوند