به گزارش سوره سینما، سایت اسکرین در یادداشت خود که نوشته «لیزا نسلسون» (LISA NESSELSON) است چنین آورده است:
بازیهای عالی در یک درام خانوادگی جذاب
لیزا نسلسون: وزن سنت و پیوندهای خانوادگی در «برادران لیلا» پاسخ قانعکنندهای پیدا میکند، یک شیرجه عمیق و دائماً شگفتانگیز در پویایی یک خانواده فقیر، خانوادهای که تلاش میکند تا سرش را بالای آب نگه دارد.
سعید روستایی؛ نویسنده و کارگردان با اطمینان کامل، دیدگاه بلندپروازانهاش را همچون مضمون حیرتانگیزی که در مورد مواد مخدر در فیلم «متری شیش و نیم» بود، به صورت حقایق، دروغها و انگیزههای متضاد در «برادران لیلا» نیز نشان میدهد.
بازیهای فوقالعاده و به شکل عجیبی دلخراش، این فیلم حاضر در بخش مسابقه کن را سرگرمکننده کرده است.
مشاجرههای مداوم و عصبانیتهای شدید در فیلم از ویژگیهای داستانی آن است.
اسماعیل (سعید پورصمیمی) پیرمرد ۸۰ساله بیسوادی که مشکل بیماری دارد، تریاک میکشد و با همسر، دختر و دو پسر از چهار پسر بالغش، در یک محله فقیرنشین زندگی میکند.
در سکانس آغازین، بیننده با یکی از برادران لیلا (ترانه علیدوستی) به نام علیرضا (نوید محمدزاده) که در خانه آنها ساکن نیست، آشنا میکند. در سکانسی دیگر وقتی لیلای چهلساله؛ خواهر مجرد و رنجکشیده، از علی درخواست کمک میکند، او با یک سال حقوقی که جمع کرده به خانه برمیگردد (در واقع، علی بیشتر از هشت سال دور از خانه بوده است).
لیلا باهوشترین عضو این خانواده پرتنش است و حقوق او که با کار در دفتر اداری یک مرکز خرید لوکس دریافت میکند، منبع اصلی درآمد خانواده است. از طرفی پسر بزرگ خانواده با نام پرویز (فرهاد اصلانی) که پدر پنج دختر دوستداشتنی و یک پسر تازه متولد شده است، خدمتکار توالتهای عمومی این مرکز خرید است.
فضای خردهفروشی در این مرکز خرید آنقدر ارزشمند است که مدیریت قصد دارد منطقه سرویس بهداشتی را نیز به یک بوتیک تبدیل کند. در این شرایط رویای لیلا این است که برادران بیکارش منابع ناچیز خود را برای خرید فضای بوتیک جمع کنند و با هم وارد تجارت شوند.
پسر سوم، فرهاد (محمدعلی محمدی) که کمترین ادعا دارد زیاد ورزش میکند و کارهای عجیبوغریب انجام میدهد. حتی اگر برادر چهارم منوچهر (پیمان معادی) آپارتمان کوچک و رقتبار خود را بفروشد، آنها برای پیش هم پول پرداخت کم میآورند.
با افزایش قدرت، فیلم به این موضوع اشاره میکند که چگونه پول ممکن است ریشه همه بدیها نباشد، اما مطمئناً میتواند مردم را وادار به رفتار شنیع، اغلب در شفافیت سنتهای محترمانه کند. حتی با وجود اینکه خانواده در زندگی مدرن لنگر انداخته است، اما ژستهای اولیه مانند عکس گرفتن مملو از سنت و خرافات است. «پدرخوانده» طایفه بزرگ خانواده مرده است و باید جانشین او مشخص شود. اسماعیل؛ پدر خانواده، بهعنوان قدیمیترین عضو طایفه میتواند «پدرخوانده/پدرسالار» شود اما با توجه به سنت ایرانی برای گرفتن این عنوان باید پول نقد پرداخت کند.
آیا یک احمق ظاهراً بیپول میتواند هزینه گرفتن افتخاری سنگینی را که هوس میکند به دست آورد؟ آیا برادران لیلا میتوانند سرمایهای را جمعآوری کنند تا راه خوداشتغالی را شروع کنند؟ و آیا لیلا میتواند به نحوی معایب پیچیده «پیرزن خدمتکار» بودن در جامعهای مرد محور را دور بزند تا غرایز عاقلانه تجاری خود را بر افراد سرسخت و خشمگینی که با آنها مرتبط است تحمیل کند؟ وقتی شکستهایی به همان اندازه که محتمل و ویرانگر هستند ظاهر میشوند، بیننده مانند قهرمانهای داستان از پهلو ضربه میخورد.
دعواهای خانوادگی همیشه بر اساس انگیزههای قابلباور است و اغلب از بازیگران خواسته میشود تا ریتمهای احساسی سخت را فقط با چشمان خود منتقل کنند. اندوه و اضطرار، گاهی در محیطهای صمیمی و گاهی در محیطهای بزرگ، ثابت هستند. به لطف تسلط کارگردان بر کار خود، درهم تنیدگیهایی که شاهد آن هستیم به طرز باورنکردنی چالشبرانگیز است اما در عین حال نیازی به تعلیق ناباوری (تمایل تماشاگر به باورداشت نمایش و قراردادهای آن) ندارد. این حرکت هیجانی ظریف و متقاعدکننده به اندازه زمان اجرای سخاوتمندانه آن طولانی نیست.
در یادداشت ورایتی که توسط پیتر دبروج (Peter Debruge)، نوشته شده نیز چنین آمده است:
رهبری یک حماسه خانوادگی متراکم و سخت توسط لیلا
پیتر دبروج: سعید روستایی با اولین حضور خود در کن و در رقابت با یک درام طولانی و پیچیده درباره تلاش یک خواهر و چهار برادر برای رهایی از فقر در تهران صحبت میکند.
در «برادران لیلا»، یک خانواده ایرانی که زمانی مغرور و اکنون رقتانگیز است، در آستانه نابودی قرار میگیرد اما توسط خواهری مدعی که از تکیه بر مردان برای تصمیمگیری درباره سرنوشت خود خسته شده است، دوباره این خانواده شکل میگیرد. در دست گرفتن امور به دست لیلا میتواند مخاطب را با خود همراه کند (شکی نیست که ترانه علیدوستی، بازیگر سابق «فروشنده» که نقش لیلا را بازی میکند، بالای سر این گروه مردانه قرار دارد.) اما همچنین دستورالعملی برای تراژدی بالقوه در حماسه رمانتیک سعید روستایی؛ نویسنده و کارگردان ایرانی، است که اولینبار برای جشنواره کن انتخاب شد.
برخی از مخاطبان ممکن است روستایی را از پرتره خانوادگی پرتلاطم دیگری به نام «ابد و یک روز» (۲۰۱۶) بشناسند، درحالیکه این تریلر پلیسی فوقالعاده او یعنی «متری شیش و نیم» (۲۰۱۹) بود که فرمان را به ذهن من داد.
روستایی، متولد ۱۹۸۹، نماینده نسل جدیدی از نویسندگان ایرانی است و کسی که آنقدر حیلهگر است که نقدهای اجتماعی پیچیده خود را چنان عمیق در تاروپود داستانهای مدرن جای دهد که حداقل هنوز باعث ناراحتی کسی نشده است.
سبک روستایی که پر از دیالوگهای همپوشانی، موقعیتهای اجتماعی خفقانآور و تغییر دیدگاه است، انحراف مشخصی است از فیلمهای سرراست و متمرکز ایرانی که تاکنون به دنیا راه یافتهاند. چه قصههای افسانهوار مجید مجیدی و چه درامهای صمیمی اصغر فرهادی که سادگی نسبی، آنها را بهطور منحصربهفردی برای مصرف بینالمللی مناسب میکنند، اما در مقابل فیلمی مانند «برادران لیلا» میتواند کاملاً طاقتفرسا باشد و بدون فراهم کردن زمینه مناسب، فشار جامعه ایران را بر تماشاگر وارد کند.
کشمکش اصلی فیلم به این خلاصه میشود: اسماعیل (سعید پورصمیمی) مسنترین مرد طایفه جورابلوها، تمام عمرش را سخت کار کرده است و حالا انتخاب اوست که تصمیم بگیرد با پساندازش چه کند. آیا او پساندازش را به پنج فرزند بالغ خود (که هرکدام ناسپاستر از قبل هستند) میدهد یا از این پول برای تثبیت جایگاه خود بهعنوان «پدرخوانده/پدرسالار» (عنوان افتخار و احترام در جامعه ایرانی) استفاده میکند؟ اسماعیل بهوضوح به گزینه دوم کشیده شده است که به او مزایایی مشابه «پدرخوانده» را میدهد.
اما این یک قمار است. این انتصاب تضمین نشده است و به برخی مانورهای سیاسی دقیق از سوی او نیاز دارد. اول اینکه او باید وانمود کند که این عنوان را نمیخواهد، درحالیکه رقیبی آشکارا برای این عنوان میجنگد. پس باید به پسر عموی دور خود؛ بایرام (مهدی حسینی نیا) اعتماد کند که از اسماعیل میخواهد که ازدواج تنها فرزندش را به میزان ۴۰ سکه طلا (که اساساً کل دارایی اسماعیل است) تضمین کند اگرچه چندین سال قبل بایرام حوصله شرکت در مراسم پسر خود اسماعیل را نداشته است. این معاملهای است که برای لیلا بوی خوبی نمیدهد و او مسئولیت مداخله را بر عهده میگیرد.
او در ۴۰ سالگی از تماشای جدال مادر و چهار برادرش خسته شده و حالا که علیرضا (نوید محمدزاده) به عنوان تنها عضو خانواده شغل آبرومندش را از دست داده، دیگر نمیتواند بنشیند و به هم ریختگی زندگی خانوادگیشان را تماشا کند. در یکی از شاید نیم دوجین صحنه طاقتفرسا، لیلا گریه میکند و به علیرضا التماس میکند که با کمک برادرانشان تجارتی راه بیندازند. پرویز (فرهاد اصلانی)؛ بزرگترین برادر است که در یک مرکز خرید مجلل در تهران توالتها را تمیز میکند و برای دسترسی به امکانات از مراجعین هزینه دریافت میکند. از طرفی فرهاد (محمدعلی محمدی)، برادر سوم لیلا غیر از یک ماشین، دارایی دیگری ندارد و منوچهر (پیمان معادی) گرفتار بدهی و سرگردان در یک شرکت هرمی است.
در این شرایط به نظر میرسد باز کردن یک فروشگاه برنامهای کاملاً محکم است، اگرچه این شخصیتهای نابالغ و غیرمسئولانه میتوانند همه چیز را خراب کنند. کدامیک از این برادران در مورد اداره یک تجارت چیزی میدانند؟ تنها کاری که انجام میدهند این است که دعوا و شکایت میکنند، به همین دلیل است که به فردی سازمانیافته مانند لیلا نیاز دارند تا به آنها دستور دهد، حتی اگر برنامههای او در نهایت قطعیتر از برنامههای دیگران نباشد.
همه در «برادران لیلا» چیزی را پنهان میکنند، نه لزوماً فریبنده، آنقدری که بتوانند اوضاع را برای خودشان راحتتر کنند. در اولین صحنه، جشنی برای بهدنیاآمدن یکی از اعضای جدید خانواده در خانه اسماعیل (پدر خانواده) گرفته میشود. به اسماعیل گفته شده که جنسیت فرزند جدید پسر است، اما دیگر باورش نمیشود چراکه این ششمین نوه اوست و هر بار پسرانش به دروغ وانمود میکردند که فرزندشان پسر است. در این جشن، پرویز که پدر نوه جدید است برای سیر کردن خانوادهاش از آشپزخانه پدرش غذا میدزدد.
کارگردان صحنههایی را با یک انرژی مستند، پر جنب و جوش میسازد و حتی در شرایطی که ممکن است به کمک ترانهها روایت جذابتر و با به هم ریختگی کمتر و یا به طور کلی سادهتر هضم شوند، اما او با دقت از ترانههای ملودراماتیک پرهیز میکند.
داستان «برادران لیلا» در شلوغی تهران معاصر و به صورت همزمان میان آپارتمانهای خانوادگی کثیف و ویران و مکانهای لوکس میگذرد. به طور مثال در یک صحنه، منوچهر؛ برادرانش را به یک دفتر لوکس میبرد، جایی که هم اتاقیاش کار کلاهبردارانه ای را برایشان توضیح میدهد که میتواند آنها را ثروتمند کند. کمی بعد از مرکز خریدی دیدن میکنند که لیلا میخواهد یک مغازه خانوادگی در آنجا را راه اندازی کند و سپس عروسی پسر بایرام است، جایی که اسماعیل لحظه شکوه خود را با پرتاب پول به هوا توسط مهمانان تجربه میکند.
اما پول میآید و میرود. در اواخر فیلم، با یک مونتاژ، قیمت طلا ده برابر میشود و مشکلات خانوادگی را به طور تصاعدی تشدید میکند. اگر آنها ۴۰ سکه طلای اسماعیل را نگه میداشتند، اوضاع جور دیگری رقم میخورد. اما خواهر و برادرها از ابتدا در حال تضعیف یکدیگر بودهاند. روستایی در پایان ما را با این سؤال رها میکند: وقتی حتی افراد خودخواه یک خانواده از یکدیگر حمایت نمیکنند، چگونه میتوان از یک جامعه انتظار عملکرد داشت؟