سوره سینما – کامبیز حضرتی: فیلم سینمایی «علفزار» نخستین ساختهی کاظم دانشی یک درام اجتماعی است. فیلمی که از لحاظ بازیهای روان و باورپذیرش در کنار لوکیشن محدود دادسرا جلب توجه میکند. اما شاید آنچه در این فیلم بیش از همه به چشم میآید کیفیت بصری و نماهای حساب شدهی آن باشد. به گونهای که در «علفزار» با اثری فراتر از اولین ساختهی بلند کارگردانش روبهرو میشویم. اساسا این فیلم در زمینهی اجرا -از بازی گرفته تا دوربین- موفقتر است تا در زمینهی فیلمنامه. با این مقدمه، عناصر مختلف این فیلم را کنار هم قرار میدهیم تا دلایل اشکالات داستانی و مخصوصا عدم تناسب داستانهای فرعی و اصلی را در فیلم سینمایی «علفزار» نشان دهیم.
داستانی دربارهی عدالت اجتماعی
در سینمای جهان درامهای دادگاهی فراوانی ساخته شده است که همواره مخاطب را درگیر موضوع کرده و گاه جذابیت بالای آن نفسگیر بوده است. «۱۲ مرد خشمگین»، «حکم»، «عدالت برای همه»، «فیلادلفیا»، «دادگاه شیکاگو ۷» و… چند نمونه از این گونهی سینمایی است که غالب سکانسهای آن در لوکیشنهای محدود دادگاه ساخته شده است.
تضاد و تقابل در درامهای دادگاهی نبردی است که بر سر حقیقت شکل میگیرد، حالا چه داستان دربارهی عدالت اجتماعی باشد، یا افشای توطئهها، یا بیگناهانی که به ناحق گناهکار شناخته شدهاند. هر فیلمی که دربارهی جلسات پرتنش دادگاه ساخته میشود، مسئلهاش نه تنها جستوجوی حقایق، بلکه ارائهی حقایق به نحوی است که هر شک و شبههای را از بین ببرد. از همین رو سینمای هالیوود برای تقویت ایدهی «رویای آمریکایی» بارها به این شیوهی درامپردازی متوسل شده است.
درام دادگاهی یکی از محبوبترین شیوههای فیلمسازی آمریکاست تا در طی آن و از طریق احقاق حق شخصیتها یا پایمال شدن حقوق آنان بتواند آرمان دموکراسی را در آمریکا تقویت کند. چرا که ایدهی «رویای آمریکایی» همزمان له و علیه آمریکا بودن را به نفع ایدئولوژی مسلط خود برداشت میکند و از ظلم به مردم بیگناه تا رفع ظلم را در خدمت منافع خود تلقی میکند. در این سیستم آمریکایی بودن به همان اندازه در خدمت آرمان عدالت و حفظ حقوق افراد قرار دارد که ضد آمریکایی بودن. چرا که سیستم اینطور وانمود کرده است که این جامعه برای حفظ حقوق افراد، حتی در شرایط ظالمانه پویاست تا بتواند آرمان عدالت را مجدداً به جامعه برگرداند.
اگرچه فیلم سینمایی «علفزار» در نگاه اول یک درام دادگاهی است اما شباهتی به آثار معمول در این ژانر سینمایی ندارد. تنها شباهت این فیلم به درامهای دادگاهی محدود بودن کلیت سکانسها به لوکیشن دادگاه و است وگرنه اساساً شباهت چندانی به آثار ژانریک درام دادگاهی ندارد و حقیقت در این فیلم با فساد درونی پهلو میزند. این فیلم علیرغم آن که در دادگاه میگذرد یک درام با حالوهوای اجتماعی را مد نظر قرار داده است که از قضا سوژههای آن در دادگاه گردآمدهاند.
باورپذیری و تطابق با زندگی واقعی
اساسا«علفزار» فیلمی است که مشخصات معمول درام اجتماعی سینمای ایران را در خود دارد اما بداعت آن در محدود کردن تقریبا تمام طول فیلم به لوکیشن دادسراست. فیلم تقریبا تکلوکیشن است اما نماهای آن تکراری نیست، ریتم فیلم منسجم است و داستان آن پرکشش و گیراست.
علیرغم داشتن سویه رئالیستی این فیلم از الگوی درامپردازی به شیوه اصغر فرهادی پیروی نمیکند و در واقع مطابقت با واقعیت را به عنوان یک اصل اساسی مدنظر خود قرار داده است. داستان این فیلم برگرفته از چندین رویداد واقعی است و تطابق پیدا کردن فیلم با واقعیت در دنیای خارج الزامی است که کارگردان برای فیلم خودش درنظر گرفته است. باید اشاره کرد که در سینمای رئالیستی مطابقت با واقعیت الزام ندارد و فیلمساز اگر بتواند مخاطب را متقاعد و اقناع کند که در دنیای واقعی امکان رخدادن فلان موضوع وجود دارد به موفقیت رسیده است. اما فیلم «علفزار» دو وجه باورپذیری و تطابق با زندگی واقعی را در خود دارد و فیلم از عهده این دو وظیفه برآمده است.
درکنار تکلوکیشن بودن، فراغت از سینمای واقعگرا به شیوهی فرهادی، باورپذیری و تطابق با دنیای خارج، «علفزار» از نظر گروه بازیگری نیز تازگی دارد. در این فیلم ترکیب بازیگران سرشناس، بازیگران کمتر شناخته شده و نابازیگر در هم ادغام میشود. بعلاوه فیلم از بازیگران مشهور نیز برای نقشهای متفاوت بهره گرفته است که مخاطب کمتر نقش مشابهی از آن چهرهها را در حافظه دارد.
کاظم دانشی در یک ژانرشناخته شده در سینمای ایران دست به چند بدعت زده تا فیلمی داستانگو بسازد که مخاطب را درگیر جریان روان اما بحرانی واقعیت کند و در دل دادسرا و بازپرسی سراغ سوژه ملتهب خود برود.
هجوم حاشیه به متن
اگرچه فیلم سینمایی «علفزار» در ژانر درام اجتماعی دستهبندی میشود اما سعی کرده است تفاوتهای خود با آثار مشابه را برجسته کند. در واقع پاشنهی آشیل این اثر در فیلمنامهی آن است که بین داستان فرعی و اصلی هیچ مرز مشخصی قائل نمیشود. در این فیلم پای یک پروندهی ملتهب خانوادگی به دادسرا باز میشود. اما این پرونده به دلیل وابستگی آقازادهها به افراد سرشناس رگهای سیاسی پیدا میکند. به موازات این داستان و اتفاقاتش، پای ماجرای شخصی بازپرس (با بازی خوب پژمان جمشیدی) به فیلم باز میشود. پس از آن یک داستان فرعی دیگر در فیلم نمایش داده میشود که به واسطهی جذابیت داستانی و بازی گیرای صدف اسپهدی تمام فیلم را تحتالشعاع خود قرار میدهد. به طوری که میتوان گفت در واقع داستان حاشیهای بر متن اصلی غلبه پیدا میکند.
این فیلم با یک روایت اصلی و چند خرده روایت پیش میرود. اگرچه در ظاهر ارتباطی میان این خرده روایتها با روایت اصلی شکل نمیگیرد اما با قرار گرفتنشان کنار هم، اتفاق مهمتری رقم میخورد: چالش بازپرس با زندگی و آینده چند کودک. در حالی که کارگدان همین چالش را در طول فیلم از زاویهی نگاه بازپرس پیگیری نکرده است.
اساساً فیلم فاقد راوی مشخص است و راوی آن بسیار عمومی است و معلوم نیست داستان «علفزار» متعلق به کیست. چرا که فیلم بین گروه متهمها، بازپرس و دختر درگیر اعتیاد در نوسان است و هرکدام از آنها وجهی از این مثلث سهپاره را به خود اختصاص میدهند. از این لحاظ «علفزار» فیلمی با خصلت اپیزودیک است که داستان آن در عین تعلق داشتن به همهی کاراکترها، متعلق به هیچکس نیست. آنهم در شرایطی که تمام این سهگروه شخصیتی، آنقدر جذابیت دارند که میتوان داستان را از زاویهی دید هرکدام از آنها و با سوم شخص محدود به او روایت کرد. در این فیلم با نزاع بر سر خردهداستانهای واقعی و جذابیت بصری و کارگردانی خوب مواجه هستیم اما زاویهی دید راوی به کلی از دست رفته است.