سوره سینما – کامبیز حضرتی: پس از چندین سال وقفه و کشمکش که بر سر تولید «کلاه قرمزی» وجود داشت، ایرج طهماسب با برنامهی «مهمونی» توانست در جایی خارج از صداوسیما برنامهسازی کند. این اتفاق، این کارگردان و همکارانش را دچار چالشهایی جدی کرد؛ از جمله جدایی از عروسکهای قدیمی و محبوبشان یا دعوت نشدن حمید جبلی به «مهمونی». اما همین محدودیت، مزایای مختلفی به همراه خود آورد که رنگولعاب جدیدی به کارهای عروسکی ایرج طهماسب داد تا بتواند شیوهی تازهای را در ارائهی برنامههای عروسکی و همچنین معرفی کاراکترهای عروسکی جدیدش دنبال کند. در اینجا نگاهی به ویژگیهای متفاوت و محدودیتآور این برنامه خواهیم داشت تا پس از ۱۶ قسمت بتوانیم تحلیلی از مجموعهی آن به دست دهیم.
تنوع لوکیشن
برنامهی «مهمونی» در نگاه اول چند تفاوت عمده با شیوهی برنامهسازی همیشگی ایرج طهماسب دارد. نخستین تفاوت در تنوع لوکیشنهای آن است. معمولاً کارهای عروسکی این کارگردان در یک لوکیشن محدود یا دستکم در دو لوکیشن محدود؛ اتاق نشیمن و اتاق خواب اتفاق میافتاد، اما «مهمونی» از حیث تنوع لوکیشن با کارهای تلویزیونی پیشین این کارگردان متفاوت است و آن تنوع مکان و اهمیت آن است که به این برنامه جذابیت بصری بیشتری میبخشد.
یک فلش آبی در انتهای صحنه که سالن عروسی را نشان میدهد به ما میگوید در آنسوی محل فیلمبرداری یک تالار عروسی قرار دارد. اتفاقاً همین انتخاب محل باعث میشود تا افراد جدیدی مانند سیروس، نوروز و گلنار و دستکم عروسکهایی مانند شاباش، دی جی و قیمه خانم به این کار اضافه شوند. شخصیتهایی که دلیل حضورشان صرفاً بسته به انتخاب این مکان خاص فیلمبرداری است. چرا که لوکیشن اصلی پشت یک تالار عروسی واقع شده و طبیعتاً چنین افرادی با چنین مشاغلی در آن محل حضور دارند و به همین دلیل پایشان به برنامهی «مهمونی» باز میشود.
اما موضوع انتخاب لوکیشن در این برنامه از حضور در یک یا دو لوکیشن ثابت فراتر میرود و اتاق نشیمن، سالن، آشپزخانه و پذیرایی را شامل میشود که باوجود سختیها و محدودیتهای عروسکگردانی باعث تنوع بصری و سیال شدن عروسکها میشود. به همین دلیل در «مهمونی» با جنبش و تحرک عروسکها سروکار داریم و در این اثر محدودیت در مکان مانع سیالیت آنها نمیشود.
از آقای مجری تا ایرج
در طول حدود سه دهه ساخت و تولید «کلاه قرمزی» با شخصیت ثابتی به نام آقای مجری مواجه بودیم که طی یک مسیر طولانی کلاه قرمزی توانست خودش را به او برساند و در تلویزیون ماندگار شود. بعدها با حضور شخصیتهای عروسکی جدید و ماجراهای متفاوت شخصیت «آقای مجری» ثابت ماند. آقای مجری شخصیتی بود که به شیوهی خودش با عروسکها خوشوبش میکرد، به آنها خشم میگرفت یا نکاتی را به آنها آموزش میداد اما همیشه حالتی خشک، نیمهرسمی و غالباً نفوذناپذیر داشت.
برنامهی «مهمونی» علاوه بر داشتن تنوع لوکیشن و معرفی عروسکهای تازه توانست شخصیت ثابت «آقای مجری» را به آقای طهماسب، طهماسب یا ایرج تبدیل کند که شخصیتی خودمانیتر است که راحتتر با عروسکها و مهمانهایشان معاشرت میکند. عروسکها با او خودمانیتر هستند و شاید به همین دلیل باشد که ایرج یا طهماسب به شیوهی آقای مجری، به عروسکها نصیحتهای مفصل نمیکند و بیشتر با آنها همراه و همدل است. اما درعینحال اجازه بیادبی به هیچ کدام آنها نمیدهد.
شخصیتهای تازه
از چندین سال گذشته یکی از جذابیت کارهای ایرج طهماسب در معرفی شخصیتهای تازه و جالبتوجه است که مخاطب بهخوبی با آنها ارتباط برقرار میکند و شمایل و خواستهشان را بهخوبی میفهمد. آقای همساده، فامیل دور، پشه و بچه چند نمونه از پر اقبالترین شخصیتهای معرفی شدهی این کارگردان پس از شخصیتهای اصلی پسرخاله و کلاه قرمزی باشد.
در برنامهی «مهمونی» خبری از پسرخاله و کلاه قرمزی نیست اما بچه شخصیتی است مابین کلاه قرمزی و پسرخاله. برای درک و دریافت این شخصیت چند وجهی -که اتفاقاً شبیه کاراکترهای عروسکی مشابهاش تک ساحتی و تکبعدی نیست- باید خصیصههای آن دو شخصیت را به جا بیاوریم.
کلاهقرمزی پسری است پر شروشور، بازیگوش و تنبل اما خوشقلب با دروغهایی معصومانه که در تلفظ درست کلمات مشکل دارد اما در عوض پسرخاله نقطهی مقابل کلاه قرمزی، لوطیمنش و کمحرف است و حاضر است خودش را برای کمک به دیگران به آب و آتش بزند. بچه از یکطرف مانند کلاه قرمزی بازیگوش، حاضر جواب و خارج از عرف است و از طرف دیگر مانند پسرخاله که نانوا بود مشغول گلفروشی است و انگار چندان کودکی نکرده و از شروشور کودکی بیخبر است.
اگرچه کاراکترهایی شبیه کلاه قرمزی پیش از این در برنامههای آقای مجری دیده شده بود اما هیچ شخصیتی مانند بچه آمیزهی پسرخاله و کلاه قرمزی نیست. به همین دلیل هم این شخصیت چندبعدی توانسته خلأ این دو شخصیت همیشگی را پر کند. پشه فقط میتواند نیش بزند، قیمه فقط قربان صدقه میرود، کته خانم فقط مأموریت عکس گرفتن و خواب دیدن دارد اما بچه هم با معرفت است هم از کلک زدن بدش نمیآید، هم بیادب است هم حساس و خوشقلب و به دلیل این خصوصیات پیچیده توانسته است بار مجموعه را به خوبی به دوش بکشد. کاراکتر بچه پیچیده و چندبعدی است، درست برخلاف سایر کاراکترهای «مهمونی» که یک مأموریت یا وظیفهی مشخص دارند و آن را در موقعیتهای مختلف بروز میدهند.
نمایش داریم
برنامهی «مهمونی» علاوه بر گفتگو و سروکله زدن آقای طهماسب با عروسکها دو بخش نمایش و موسیقی ملل دارد که به این دو جنبه خواهیم پرداخت. بخش نمایش اگرچه چندان مفصل نیست اما معمولاً با یک لهجهی خاص داستانی را دربارهی عشق روایت میکند. این بخش مبتنی بر نیت خوب ایرج طهماسب است که احتمالاً میخواهد عشق و مهر را یادآوری کند. اما غیر از این نیت خوب، معمولاً موقعیتهای نمایشی این بخش جذابیت ندارد و بیشتر از آنکه به یک نمایش جذاب دراماتیک از عشق و مهرورزی شبیه باشد به بازسازی حکایات قدیمی و مثلها شباهت دارد.
اصولاً یکی از نقدهایی که در این سالها به برنامههای ایرج طهماسب وارد شده است جنبه سلیقهای و غیرعلمی برخورد او با کودکان است که مبتنی بر جنبههای تربیتی و پرورشی نیست. علیرغم این انتقاد، ایرج طهماسب همیشه به شیوهی خود کوشیده است تا برای برنامههای خود جنبهی آموزشی در نظر بگیرد.
در «مهمونی» غیر از نمایشهایی که به قصد یادآوری “دوست داشتن همدیگر” ساخته شده است بازیهایی توسط طهماسب طراحی شده تا حواس را، خوب دیدن را، قربان صدقه رفتن و سنتهای نیک ایرانی را یادآوری کند. هدفی که گاه به ثمر مینشیند (در گفتگوها) و گاه چندان موفق از کار درنمیآید (در بخش نمایش).
موسیقی ملل داریم
یکی دیگر از بخشهای «مهمونی» موسیقی ملل است که در آن با گروهی از سازهای غربی، موسیقی کشورهای مختلف معرفی میشود. جدا بودن این بخش از کل مجموعهی این تاکشو بسیار خودنمایی میکند. در فواصل برنامه و به صورت یک قسمت درمیان موسیقی ملل توسط نوازندگان ایرانی معرفی میشود اما این بخش به سالن عروسی، لوکیشن و کار و عروسکهای طهماسب بیارتباط است و جنبهی تنفس بین برنامه دارد اما موسیقی معرفی شدهی آن هم چندان خلاقانه نیست.
در این بخش عمدتاً قطعات موسیقی مشهور -که بعضاً موسیقی فیلمهای شناخته شده هم محسوب میشوند- نواخته میشود. اما میشد به جای جدا بودن این بخش با کلیت کار بین موسیقی و مهمانها پیوندی برقرار کرد. مثلاً موسیقی مورد علاقهی یک مهمان از یک کشور خاص در فواصل برنامه نواخته شود یا در زمانی که به عنوان مثال بابک کریمی مهمان برنامه است به موسیقی ایتالیا پرداخته شود. حتی جای آن داشت که در قسمتی که استاد علی نصیریان مهمان برنامهی «مهمونی» شد و به مثنویخوانی پرداخت موسیقی ایرانی نیز به عنوان یکی از انواع موسیقی در دنیا مورد توجه قرار بگیرد.
اساساً جای پرسش دارد که چرا پرداختن به موسیقی ایرانی و خوانندگانی چون استاد محمدرضا شجریان یا موسیقی بیکلام حسین علیزاده یا امثال آنها در این برنامه جایی ندارد؟ متوجه نخواهیم شد که چرا در جایی از این برنامه نام عبدالحلیم حافظ؛ خوانندهی مصری به میان میآید اما نامی از شجریان برده نمیشود؟
آیا ایرج طهماسب در این دوران که موسیقی نازل و کمکیفیت حافظهی شنیداری ما را پر کرده است نمیتوانست به سراغ موسیقی قابلاعتنای ایرانی برود؟ درست به همان شیوه که او در بخش نمایش به سراغ لهجهها رفت جای آن داشت که سراغی از موسیقی اقوام میگرفت. آیا نمیشد از موسیقی متناسب با کودکان نیز در این برنامه بهره گرفت؟
به جای نتیجه
برنامهسازی در دههی هفتاد دلمشغول موضوعی بود که امروز فراموش شده است. در آن دهه هم «کلاه قرمزی» و هم «خانه سبز» سعی میکردند کودک بهتر بودن و ضرورت پیوند خانواده را به ما گوشزد کنند، بی آنکه سعی کنند این پیامها را گلدرشت و برجسته نمایش دهند. اما برنامهسازی در زمان ما کمتر این رسالت را برای خود قائل است. سریالها دیگر خوب بودن و کشف آدمهای نیک را در دستور کار ندارند و “بچه” علیرغم درون صافش حتی چندان معرفت خالصانه و بیچون و چرای “پسرخاله” را ندارد.
ایرج طهماسب گرچه متعلق به دورانی است که فیلمسازی هدفی آموزشی یا پرورشی داشت اما این هدف را بیشتر در اپیزودهای نمایش و گفتگو با مهمانها دنبال میکند. اگر به بخش عروسکی و ارتباط آنها با طهماسب نگاه کنیم چندان خبری از آن الگوهای آموزشی و نقل فداکاریهای پسرخالهوار نیست. انگار این فراموشی بخشی از اوضاع و احوال روزگار امروز است.