سوره سینما – در صحنههای ابتدایی «دکتر استرنج در چندجهانی جنون»، ابرقهرمانِ طلسم-افکن (بندیکت کامبربچ) با شخصیتی از جهانی دیگر مواجه میشود که مقدمات مفهوم چندجهانی را برایش شرح میدهد. او بیاعتنا از کنارشان میگذرد: همین سال پیش در فیلم «مرد عنکبوتی» تمام اینها را مرور کردهاند.
این روزها چندجهانی همهجا هست. هردو فیلم «مرد عنکبوتی: راهی به خانه نیست» و «دکتر استرنج در چندجهانی جنون»، بهانهای برای استودیوها است تا بتوانند شخصیتهایی از مجموعه فیلمهای دیگر، نسخههای دیگر همان فیلم و حتی مجموعه فیلمهایی که هنوز ساخته نشدهاند به فیلم خودشان وارد کنند؛ اما درعینحال این موضوع تجسمی غایی از ایدهای است که محبوبیت روزافزونش در فرهنگعامه دلایل دیگری دارد. در این دوران آشفته و پرهرجومرج، احتمال وجود واقعیتهایی دیگر بحثی وسوسهکننده است. روی کاغذ، وجود چندجهانی به این معناست که هیچچیزی همیشگی نیست و هر چیزی قابلیت جایگزین شدن دارد. چه کسی دوست ندارد در زندگی خود دکمۀ ویرایش داشته باشد؟
اینقدر عجله نکنید: تبعات چندجهانی از برآورده شدن آرزوها نیز عمیقتر است. بیدلیل نیست که در زمره فیلمهای چندجهانی امسال، «همهچیز همهجا بهیکباره» نسبت به «چندجهانی جنون» تمایز پیدا کرده است: چون راهی شخصی به مفهوم چندجهانی گشوده است. در این اودیسۀ شورانگیز و مبتکرانه از دنیل کوان و دنیل شاینرت، زنی چینی-آمریکایی (میشل یو) بر سر درآمد مغازه خشکشوییاَش با حسابرس سازمان مالیات وارد بحث و جدل شده و در این بین بیاختیار به هزارتویی از جهانهای ظاهراً بینهایت کشیده میشود و در مسیر غیرمنتظرهای برای اصلاح رابطه با دختر سرکشش (استفنی سو) قرار میگیرد.
اگرچه دکتر استرنج بخاطر هدفی والاتر مجبور به اقدام میشود، اما قهرمان همهچیز همهجا بهیکباره، بیشتر از اینکه بخواهد کائنات را نجات دهد به دنبال حفظ ثبات جایگاه خودش در آن است. مخاطب برای ارتباط گرفتن و همدردی با انگیزهها و مخاطرات پیش روی قهرمان همهچیز همهجا، به یک جهان سینمایی نیاز ندارد.
حتی «چندجهانی جنون» هم در چند مقطع کلیدی به این موضوع اشارهای میکند؛ زمانی که جادوگر با خود فکر میکند چرا حتی وقتی کارش را بهخوبی به اتمام رسانده باز هم احساس خوشحالی نمیکند. پس از سُر خوردن و ورود به ملغمهای از جهانهای دیگر، انگار بیش از همیشه سرگردان است. در این خوانش، چندجهانی اصلاً مفهومی دلگرمکننده ندارد؛ یادآوری است از اینکه هیچچیز، حتی فردیت، مقدس یا بیهمتا نیست.
مفاهیمی تیرهوتار. اما کارخانه فرانشیزسازی مارول بارها و بارها ثابت کردهاند که هر پیچوخم نومیدکنندهای را میتوان با قسمت بعدی مجموعه خنثی کرد و مفهوم چندجهانیِ (واردشده از دنیای کمیکها) توجیهی ساده برای جبران اشتباهات گذشته فراهم میکند.
در همهچیز همهجا بهیکباره، هیچ راه فراری از لایههای ناگزیر فضا و زمان، و بیانتهاییِ وجود که در هر دور شخصیتهایش را در برگرفته وجود ندارد. اگر به دنیایی فکر کنید، وجود دارد؛ مفهومی که درآنواحد هم مسحورکننده است و هم هولناک. بخشی از سفر شخصیتهای فیلم شامل کنار آمدن با همین موضوع است که خود توصیف زیرکانۀ موضوعی باب روز است. دنیای مدرن اقتضا میکند تا مدام از میان این همه اطلاعات موجود، که از همه جهتها میآیند، بهیکباره راه خود را پیدا کنیم. از این منظر همۀ ما وقتی در تلاش هستیم تا در این همهمه صدایی واضح بیابیم، در واقع داریم در چندجهانی زندگی میکنیم.
شاید برای همین است که سریال کوتاه «توسعهدهندگان» از الکس گارلند چنین قدرت هراسانگیزی دارد. داستان پیشکسوت دیوانۀ سیلیکونولی (نیک آفرمن) و مهندس نرمافزار (سونویا میزونا) که در مورد توطئههای او تحقیق میکند. توسعهدهندگان تعمقی پیچیده در باب جبرگرایی است اما درنهایت به یک تئوری چندجهانیِ مخصوص به خودش منتهی میشود. زمانی که ضدقهرمان سریال تلاش میکند آیندههای بیپایان را پیشبینی کند، کمکم به این ایده رادیکال میرسد که قسمت پایانی خود سریال هم یکی از چندین احتمالی است که با هم مصادف شدهاند و بعضی، از بعضی دیگر تیره و تاریکتر هستند. درست مانند همهچیز همهجا بهیکباره، این سریال هم دری به روی بعضی حقههای مبتکرانه تدوین باز میکند تا چندین واقعیت را به هم ببافد؛ البته با اشاراتی بسیار تیره و تارتر: اینکه که هر پایان شادی یک پایان غمانگیز هم هست. رویکرد دکتر استرنج شاید در مقایسه با این عناوین روشنتر باشد، اما حتی او هم میتواند با این دیدگاهها ارتباط برقرار کند.
درهرحال، تمام داستانهای چندجهانی مدرن مدیون بازیگوشیهای احمقانۀ «ریک و مورتی» هستند. حتی فیلمنامهنویس چندجهانی جنون، مایکل وایلدرون، اعتراف کرده است که تجربۀ خودش در اتاق نویسندگان این سریال او را برای آخرین اثرش آماده کرده است. چون مسخرهبازیهای دانشمند دیوانۀ وقیح و نوۀ نقنقویش آغازی بر یک تردستی باظرافت و ماهرانه است. برای ریک و مورتی، چندجهانی صرفاً دروازهای است به سوی نیهیلیسم مطلق، و همینطور پادزهر آن.
ریک با سفینههای فضایی و دمودستگاههای متعددش قدرت سفر میان واقعیتهای بیپایانی را دارد؛ تا حدی که دیگر تکتکشان ارزش چندانی در نظر او ندارند. او و خانوادهاش بارها و بارها مردهاند، با خودشان مقابله کردهاند، همدیگر را کشتهاند و دوباره زندگی کردهاند؛ اما هرچقدر هم این رویاروییهای سرنوشتساز بیهوده باشند، چندجهانی آنها را همراه خود به جلو هل میدهد.
اگر واقعاً همهچیز در یک زمان، همهجا باشد، پس همه با همان چالش بنیادین به شب رساندنِ هر روزشان مواجه میشوند. بیشتر بودن واقعیتها به معنای اجتنابناپذیر بون اهداف وجودی است. وجود چندجهانی دلیلی برای تسلیم شدن نیست: بلکه انگیزهای غایی برای ادامه دادن است.
مترجم: سعیده کاظمیان
منبع: ایندیوایر