سوره سینما – کامبیز حضرتی: فیلم سینمایی «زالاوا» نخستین ساختهی ارسلان امیری نشان میدهد که سینمای ایران تا چه اندازه نیازمند تنوع ذائقه و تغییر ژانر است. تماشاگر جدی سینمای ایران بیش از هرچیز از تنوع ژانریک این فیلم بهره برده و سر ذوق میآید، به طوری که حتی اشتباهات فیلم را به خواست فیلمسازش برای ورود به عرصهی تجربیات تازه میبخشد.
در سالهای اخیر چند تجربهی پراکنده برای ورود به ژانر وحشت در سینمای ایران شده است. «پوست» برادران ارک، «آن شب» کوروش آهاری و «زالاوا» فیلمهایی برای رفتن به سراغ این ژانر قدیمی، اما مغفول در سینمای ایران است. اگرچه امروز سینمای ما در دوگانهی کمدی/درام گرفتار شده است اما نباید از یاد ببریم که دهههای قبل فیلمسازی چون ساموئل خاچیکیان در ساخت فیلم در ژانر وحشت ید طولایی داشته است. البته دیگرانی نیز چند تجربهی خوب در این زمینه ترتیب دادهاند که «شب بیستونهم» از تمام آنها شاخصتر است.
مواجه با ترسهای ناشناخته
دالانهای تودرتو ونیمهتاریک، دخمهها، سیاهچالها، هیولاهای کمین کرده در سایه، پلکانهای مارپیچی که معلوم نیست در انحنای قوس آنها چه چیزی به انتظار آدمی نشسته است، گورستانهای پوشیده از مه و عناصری از این دست زنگ خطر را برای انسان به صدا درمیآورند تا انسان بتواند بدون خواست خود، یکباره وارد این فضای نفرین شده شود.
به قول استوارت ویتبلا «سینمای وحشت از ترسهای ما بهرهبرداری میکند» و با بهرهگیری از عناصری چون پیشآگاهیدادن/ زمینهچینی، ترس، تعلیق، رازآلودگی به خیالپردازی ذهن ما دامن میزنند. وحشت موثر اما وحشتی است که از بدویترین ترسهای ما بهره برداری میکند: ناشناخته بودن، ناتوانی، بیگانگی، غیرانسانی بودن، مثله شدن و مرگ. به همین دلیل است که وقتی قهرمان داستان وارد این دنیای شوریده و پریشان میشود مخاطب به همذات پنداری با او ترغیب میشود. اگر مخاطب این جهان دلهرهآور و ترسناک را تاب بیاورد از مواجه با ترسهای خود راضی خواهد بود و یک ترس خوب را تجربه خواهد کرد.
انسان در مواجه با این ترسهای ناشناخته احساس ناتوانی میکند اما به تدریج و با همراهی قهرمان سعی میکند این موجودات ناشناخته را درک کند و بر آنها مسلط شود. به همین دلیل است که قهرمانهای بسیاری از داستانهای ترسناک با تسلط بر موجودات ناشناخته ترسهای خود را از بین میبرند.
داستان ترسناک اتفاقا محدود به مبارزه با هیولای بیرونی نمیشود. اگرچه بسیاری از خونآشامها و شیاطین به این گونهی وحشت تعلق دارند اما دستکم دو گونهی دیگر را میتوان برای ژانر وحشت نام برد. در گونهی دوم بشر با نیتی خیر، هیولایی خلق میکند که از کنترل خودش خارج میشود مثل «فرانکشتاین» و «مگس». سومین گونه این است که خود بشر هیولاست و باید با درون تاریک خودش مواجه شود مانند «سکوت برهها» یا «هالوین». اما این سه دسته فیلم ترسناک باید ما را به سویی هدایت کنند. هدفی که نشان میدهد وجود ترس عامل موفقیت این دسته از فیلمها نیست، بلکه باید این ترسها «حول محور یک کنش مرکزی سازماندهی شوند». (اسطور و سینما، استوارت ویتبلا، ص ۹۴).
با این مقدمه نسبتا کوتاه بد نیست نگاهی به اولین ساختهی ارسلان امیری بیاندازیم. داستان این فیلم به قبل از انقلاب برمیگردد و مردم بومی منطقهای به نام زالاوا معتقدند جنها به روستایشان رخنه کرده و به آزار و اذیت اهالی روستا میپردازد. یک سرهنگ ارتشی با بازی نوید پورفرج برای مقابله با این عقاید خرافی وارد عمل میشود و مقابل اهالی روستا میایستد. در این گیر و دار، سر و کلهی یک جنگیر نیز پیدا میشود تا با گرفتن جن آرامش را به روستا بازگرداند. با همین توضیح مختصر از ایدهی اصلی فیلم متوجه میشویم که فیلم به گونهی اول از داستان ترسناک تعلق دارد تا مخاطب بتواند به همراه قهرمان داستان وارد این دنیای شوریده و پریشان شود و به سلامت آن را دفع کند.
در یک سوم ابتدای فیلم «زالاوا» به واسطهی حضور جنگیر، ترس، تعلیق و رازآلودگی، ذهنیت خیالپرداز مخاطب درگیر سوژه و جهان فیلم میشود اما این مبارزه با هیولای بیرونی به جای آنکه به به سمت و سوی یک کنش مرکزی هدفمند سوق داده شود به کنشهای مختلف و ترسناک دیگری دامن میزند که از قضا هدفمند نیست و تنها مبنای توجیه آن ذهنیت اساطیر بومی و شگفتیسازی است.
فراموش نکنیم که بعد از چند رویداد شگفتیساز در طول فیلم، دست کارگردان برای نشان دادن شگفتیهای تازه رو شده و این تمهیدات اصطلاحا نمیگیرد. یکی از این تمهیدات این است که جنگیر، جن را داخل شیشهای میاندازد و سرهنگ شیشه را از او میگیرد و با خود به پاسگاه میبرد. تا زمانی که مخاطب متوجه شود که جن داخل شیشه هست یا نیست اتفاقات مختلفی رخ میدهد که ترس و کشش این رویداد را به ایدهای نامناسب بدل میکند. آنهم در شرایطی که کارگردانش تلاش داشته است تا از ترس و تعلیقی که مقدماتش را چیده بهرهبرداری کند. اما متاسفانه این تلاش عملا عقیم باقی میماند.
در اینجا باید یکی دیگران از عوامل ناکامی فیلم را جستجو کرد. یکی از موضوعاتی که در طول فیلم «زالاوا» مانع گسترش و تشدید ترس و تعلیق میشود کشدار کردن و کسالتآور بودن سکانسهای فیلم است. اساسا ریتم مناسب در فیلمهای ژانر وحشت موضوع بسیار مهمی است که در «زالاوا» ارزش آن به کلی نادیده گرفته شده است.
پیرنگ بیمنطق
از آنجایی که آثار ژانر وحشت با موجودات ماورایی یا هیولاوار سروکار دارند باید فیلمنامهای منسجم با منطقی درست را سرلوحهی کار خود قرار دهند. در فیلمنامهی طراحی شده و دقیق است که موجودات فرازمینی و بیگانه فرصت نمایش و ظهور پیدا میکنند. فیلم «زالاوا» اما فیلمی نیست که از پیرنگ منسجمی برخوردار باشد. فیلم به جای طراحی دقیق پیرنگ صرفا به عناصر بومی و ترسهای قومی پناه برده است.
استفاده از فولکلور و عناصر بومی وحشتآور اگرچه محمل خوبی برای ساخت و خلق داستان است اما نمیتواند پیشبرندهی منطق داستان باشند. نقطهی ضعف دیگر«زالاوا» در همین بیتوجهی به پیرنگ قابل ردیابی است. این فیلم در معرفی و جاانداختن انگیزهی شخصیت اصلی خود، در ماجرای مرگ دختر و در پایانبندی داستان الکن است و نتوانسته است ایدهی مرکزی خود را جا بیاندازد. به همین دلایل است که مخاطب از این فیلم لذت چندانی نمیبرد اما از ساخت و تجربهی ژانری آن (متفاوت از کمدی و درام اجتماعی معمول) راضی و خرسند است.
تلاش قابل ستایش ارسلان امیری در این فیلم به توجه به ژانر وحشت، بازیهای خوب و البته بازی قابل توجه نوید پورفرج، طراحی صحنه و فیلمبرداری خوب محدود میشود. هرچند که فیلم با کمتوجهی به منطق منسجم در جهان آثار وحشت و بیاعتنایی به ریتم مناسب و پرکشش در فیلمهای ژانر وحشت نتولنسته است حرف خود را شیوا و رسا بیان کند. بدین ترتیب در «زالاوا» با فیلمی در ژانر وحشت مواجه میشویم که تماما ما را همچون بیگانهای در شهر (اگزوتیسم) پیش میبرد و ناگاه دست ما را رها میکند.