سوره سینما – حمید غفاریان: «هِناس» فیلم تازه کارگردان «مصلحت» است، فیلمی که در پرداخت و جسارت جزو فیلم های قابل قبول جشنواره سی و نهم فیلم فجر بود که اگرچه با دست خالی و بدون بازیگرهای شناخته شده ساخته شد، اما فیلم خوبی از آب درآمده بود. هرچند که هنوز فرصت تماشای آن به دلایل فرامتنی مهیا نشده و به اکران عمومی نرسیده است. به نظر میرسد حواشی وارد شده به «مصلحت» به عنوان فیلم اول حسین دارابی باعث شده او در فیلم دوم محتاط تر عمل کند و فیلم بدون دردسرتری را بسازد.
با اینکه برای فیلم سینمایی «هِناس» سوژهای برای یک تریلر جاسوسی مهیج (حداقل در اندازه فیلم سینمایی «روباه» ساخته بهروز افخمی) فراهم بود اما فیلمساز عامدانه از این ظرفیت ملتهب عبور میکند و سطح فیلم را به یک روایت الکن از عشق با تلاش خوب مریلا زارعی و ضعف بهروز شعیبی در بازیگری تنزل میدهد.
«هِناس» براساس زندگی شهید داریوش رضایینژاد و شهره پیرانی ساخته شده است و سیر داستانی آن منطبق بر واقعیت پیش میرود؛ واقعیتی که مدت زیادی هم نیست از آن میگذرد و مخاطبِ مطلع از پایان آن خبر دارد که این کار را برای فیلمساز سخت میکند؛ چراکه چالش وفادار بودن به داستان اصلی برای بکر بودن روایت داستانی دستوپا گیر میشود. اینجاست که اتمسفر درون فیلم و چگونگی اجرا و شیمی زنده آن در شخصیتها میتواند به کمک فیلم بیایند.
اینکه فیلمی براساس زندگی شهدای مظلوم ترور ساخته شود، در مواجهه اول اتفاق خوبی است و چه جایی بهتر از سینما که بتوان به این موضوع پرداخت. اما در این مدیوم ابتدا باید درام و تعلیق شکل بگیرد و سپس براساس مسیر داستان، فرم روایی «قصه» همسو شود. اتفاقی که در «هِناس» شاهد آن هستیم انتخاب اشتباهی است که در ژانر شکل گرفته و باعث شده تا فرم روایی هم که براساس ژانر پیش میرود به یک ساختار منسجم نرسد. هرچند داستان، نیاز به یک فیلم جاسوسی پر افت و خیز دارد اما مسیر فیلم به مقصد دیگری پیش میرود.
در فیلم «هِناس» با اینکه فیلمساز ادعای یک فیلم بیوگرافیک عاشقانه را دارد اما در سیر تکمیلی فیلم و در تضاد با این ادعا، شاهد سایه افکنی یک تهدید جدی بر سیطره زندگی شخصیتهای اصلی فیلم هستیم تا جایی که خلوت دو نفره داریوش و شهره هم نمی تواند به یک عاشقانه نزدیک شود. هر چند موسیقی آرام هم در فیلم جاری است اما گویی که این موسیقی هم برای فیلم دیگری است که اشتباهی به اینجا آمده است!
نکته پایانی در مورد این فیلم که میتوان در خصوص پایان بندی آن متذکر شد این است که چرا در سکانس پایانی فیلم از دادههای لپ تاپ به عنوان یک دلیل برای انگیزه ترور استفاده نمیشود؟ چرا بررسی نمی کنند که چه چیزی در آن لپ تاپ وجود دارد که می تواند به حدی حائز اهمیت باشد که بود و نبود آن به قیمت جان داریوش تمام شود؟ این اصلی ترین سوالی است که فیلم پاسخی به آن نمیدهد!