سوره سینما

پایگاه خبری-تحلیلی سینمای ایران و جهان

sourehcinema
تاریخ انتشار:۱۵ شهریور ۱۴۰۱ در ۳:۱۱ ب.ظ چاپ مطلب
قسمت ششم «مخاطب خاص»؛

پرسه‌زن چیست؟ (بخش سوم: دو مصداق اروپایی)

Midnight-in-Paris

سال‌ها از دوره‌ای که انسان پرسه‌زن وارد سینمای جهان شد می‌گذرد. انسانی با سبک زندگی خاص که خاستگاهی فرانسوی دارد. ستون مخاطب خاص در قسمت جدید خود به ویژگی‌های این شخصیت می‌پردازد و سراغ دو فیلم با محوریت پرسه‌زن می‌رود.

سوره سینمامحمدرضا نوروزبیگی : در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم بارقه‌هایی از شخصیت پرسه‌زن در سینمای ایتالیا مشاهده می‌گردد. اما نمونه‌ها و الگوهای اصلی زمانی نمایان می‌شود که فیلمسازان یا بهتر بگوییم منتقدان فرانسوی آمال و آرزوی خود را در فیلم‌های ایتالیایی مشاهده می‌کنند. زمانی که رئالیسم با رویکرد موج نو در فرانسه جان می‌گیرد.

رویکرد این منتقدان فیلمساز شده فرانسوی چه بود؟ چه محرک موج نو را تاثیرپذیری از روسلینی[۱] و سینمای ایتالیا و نوعی اراده در بازنمایی واقعیت بپنداریم و چه محرک آن را نبود امکانات و شرایط بد اقتصادی برای فیلم ساختن فیلمسازان جوان در نظر بگیریم مهم این است که در تعریف مفهوم پرسه‌زن موثر بوده است. شاید بتوان هدف آنها را از پس جمله‌ای که گدار به رائول کوتار فیلمبردار از نفس افتاده می‌گوید دریافت: ” فکر کنید که فیلمبردار در اینجا گزارشگری است که پرسوناژها را دنبال می‌کند.” گزارشگری که شخصیت را گزارش کند، شهر را گزارش کند و در گشت و گذارهای پرسه‌زن همراه او باشد. اگر مصداق پرسه‌زن در ابتدای پیدایش، افرادی از طبقه مرفه جامعه بودند، افرادی که درآمد و ثروت بیشتری نسبت به سایر مردم داشتند ، در سینما اما شاهد دو مصداق متفاوت از این مفهوم هستیم. دسته اول انسان‌های خوشگذران ثروتمندی که هدفشان از پرسه‌زنی در شهر فقط پر کردن وقت و لذت بردن از ویژگی‌ها و امکانات آن است و یا دچار یک نوع دغدغه مندی خارج از عرف هستند و دسته دوم انسان‌های افسرده و تنها که عموما وضع اقتصادی بدی دارند. در فیلم‌های بسیاری از تاریخ سینما اگر نگوییم کاملا، حداقل در بخشی از آن، شاهد حضور این شخصیت با تعدادی از ویژگی‌هایش بوده‌ایم که نام بردن از آنها لیست بلند بالایی را می‌طلبد اما فیلم الگو و نمونه برای مصداق اول از مفهوم پرسه‌زن که هم، زمان زیادی از تولید آن نگذشته باشد و هم جنبه‌های مختلف این شخصیت در درونش موجود باشد «نیمه شب در پاریس»[۲] به کارگردانی وودی آلن است.

فیلم، داستان مرد نویسنده ی تقریبا شکست خورده‌ای است به نام گیل، که به همراه خانواده نامزدش (اینز) به پاریس مسافرت کرده است و شرح شیفتگی او نسبت به شهر پاریس ، به خصوص در بازه زمانی دهه بیست است. آلن که در فیلم‌های گذشته خود به خصوص منهتن نشان داده بود چگونگی استفاده از معماری شهر برای نزدیک شدن به شخصیت مدنظرش را می‌داند در این فیلم هم در تلاش برای این کار بر آمده است منتها این بار نه در نیویورک دهه ۷۰ بلکه پاریس سال ۲۰۱۱. فیلم با شصت نمای مختلف از شهر همانند فیلم منهتن آغاز می‌شود بدون کمترین حرکت دوربین. تفاوت این نماها با نماهای ابتدایی فیلم منهتن[۳] در نگاه آلن است. نیویورک آلن مناطق بدترکیب و محله های زیبا را در کنار همدیگر دارد اما پاریسِ آلن سراسر زیبایی است. فیلم با نمایش این تصاویر و موسیقی زمینه آغاز می‌شود. آلن در طول فیلم با دنبال کردن شخصیت اصلی با بازی اوون ویلسون[۴]، پاریس را نشان ما می‌دهد از کاخ ورسای و کلیسای سنت اتین دومند[۵] در ابتدای فیلم تا کتاب فروشی معروف شکسپیر و شرکا[۶] و پل الکساندر سوم در انتها. مشخصه بارز گیل در فیلم علاقه او به پاریس و پرسه‌زنی در آن است و یکی از نقاط عدم تفاهم او  با نامزدش اینز هم همین است. در طول فیلم چندین بار شاهد مخالفت اینز با اقامت آنها بعد از ازدواج در پاریس و پرسه زدن‌های گیل در شهر هستیم. هر چه فیلم جلوتر می‌رود شکاف میان گیل و اینز بیشتر می‌شود. در ایجاد این اختلافات، نظر مخالف پدر و مادر اینز در رابطه با ازدواج آنها که به صورت تیپیک از طبقه بورژوا هستند بی ثمر نیست. از جایی به بعد این پرسه‌زنی در مکان به پرسه‌زنی در زمان هم کشیده می‌شود. زمانیکه گیل بر روی پله های کلیسا نشسته است و ساعت نیمه شب به صدا در می‌آید، پرسه‌زنی در زمان برای او آغاز می‌شود و او وارد دهه بیست می‌شود. از اینجا به بعد با تعداد زیادی از هنرمندان و شاعران آن زمان پاریس آشنا می‌شویم از همینگوی گرفته تا گرترود استاین. حالا گیل در میان آنهاست و به آرزوی خود یعنی تجربه زندگی در دهه بیست پاریس رسیده است. در دقایق بعد شاهد رفت و برگشت‌های گیل مابین این دو زمان هستیم. نکته مهم این بخش از فیلم روشن کردن وجه دیگری از پرسه‌زن برای ما است یعنی مرز مشخصی برای پرسه‌زن میان واقعیت و خیال وجود ندارد و علاقه شخصیت‌های اصلی فیلم به زمانی دیگر برای زندگی کردن و به نوعی بهره بردن از یک حس نوستالژیک عمیق، دیگر نکته مهم فیلم است. این اتفاق زمانی به نقطه اوج خود می‌رسد که ما شاهد حضور گیل و آدریانا (زنی که گیل او را در رجعت زمانی به دهه بیست پیدا کرده است) در زمانی دیگر، یعنی اواخر قرن نوزدهم می‌شویم. و اینجاست که بحثی میان این دو صورت می‌پذیرد با محوریت پرسه‌زن بودن یا نبودن در زمان. گیل که از ازدواج با اینز منصرف شده است بعد از این بحث آدریانا را هم در تاریخ جا می‌گذارد و به زمان حال بازمی‌گردد. در انتهای فیلم هیچ اتفاق خوشایندی برای شخصیت نیافتاده است نه رابطه‌اش با اینز به سرانجام رسیده است و نه آدریانا را بدست آورده است اتفاق خوشایندی هم برای کتاب در دست نگارشش نیافتاده است اما بیننده احساس رضایت می‌کند زیرا هم گیل به هدفش یعنی زندگی و پرسه‌زنی در شهر پاریس آن هم به همراه فرد دیگری دست یافته است و هم مخاطبین در طی یک داستان فانتزی سفری در زمان داشته اند و شهر پاریس را از پی پرسه‌زنی های گیل شناخته اند.

برای مصداق دوم از مفهوم پرسه‌زن میتوان فیلم های بسیاری را نام برد اما از این میان فیلمی که مفهوم پرسه‌زن را در کنار پرداخت درست شهر توامان دارا باشد فیلم در بروژ[۷]، اولین ساخته مارتین مک دونا[۸] محصول ۲۰۰۸ است. فیلم روایتی است از زندگی دو تبهکار و قاتل به نام‌های ری و کِن. رِی در اولین ماموریتش کشیشی را به قتل رسانده است و در خلال این قتل کودکی هم کشته شده است حالا فکر و خیال این قتل دست از سر او برنمی‌دارد. حتی بعد از اینکه رئیسشان( هری ) او و دوستش، کن را بالاجبار از لندن به شهر بروژ در بلژیک می‌فرستد و یا بهتر بگوییم تبعید می‌کند. قرار بر این است هری با آنها تماس بگیرد و ماموریت بعدی را به آنها بگوید در حالی که بعدا متوجه خواهیم شد ماموریتی در کار نیست و این مسافرت اجباری به بروژ درواقع هدیه ای است از طرف هری قبل از مرگ ری به دست کن.

فیلم با چندین نما از شهر بروژ آغاز می‌شود در حالی که موسیقی و صدای ری را می‌شنویم. از همان ابتدای فیلم شاهد یک نوع کودک صفتی و تزلزل اخلاقی که بعدا متوجه می‌شویم از عذاب وجدان و احساس گناه بابت قتل پسربچه در ری حاصل شده است هستیم. کن برخلاف ری علاقه بسیار زیادی به دیدن مناظر مختلف بروژ دارد و از این کار خسته نمی‌شود حالا میخواهد این چشم انداز از فراز یک برج قدیمی دیده شود و یا با نشستن در قایق و حرکت در کانال‌های شهر. در واقع محرک داستان پرسه زدن‌های این دو نفر و رفتن به اماکن تاریخی بروژ است. هر چند از نظر کن، ری بدترین جهان گردی است که تا به حال دیده است اما این دلیل نمی‌شود که پرسه زدن‌های آنها در شهر ادامه پیدا نکند. نقطه عطف ابتدایی فیلم شور و اشتیاق زیاد ری در خلال یکی از همین پرسه‌زنی ها برای دیدن پشت صحنه تولید یک فیلم در خیابان های بروژ است. از این جا است که ادامه ماجرا رقم می‌خورد.

عذاب وجدان و احساس گناه ری را زمانی بهتر درک می‌کنیم که بلافاصله بعد از سکانس قتل کشیش و بعد از آن، کشته شدن اتفاقی پسربچه و خواندن اعترافات او ، شاهد نقاشی هایی قرون وسطایی با محتوای شکنجه افراد هستیم. این نقاشی ها حکایت از شکنجه درونی و عذاب وجدان بسیار زیاد ری دارد و این است تفاوت اصلی پرسه‌زن در مصداق اول و دوم. در «نیمه شب در پاریس» شخصیت پرسه‌زن ما نهایت مشکلی که دارد کتابِ در دست چاپش است که نمی‌داند خوب از کار در آمده است یا نه و از پرسه‌زنی در شهر لذت می‌برد اما در «در بروژ» با الگو برداری از آثار تارانتینو و به خصوص گای ریچی شاهد یک درهم ریختگی ذهنی و حتی شاهد یک موقعیت ابزورد هستیم. دیالوگ‌های بعضا بی‌معنی و بی سر و ته و موقعیت گروتسکی که در قتل کشیش و در انتهای فیلم در قتل هری شاهد هستیم دیگر الگوبرداری‌های مارتین مک دونا از آثار گای ریچی و تارانتینو است. ری انسان مدرنِ سرگردانی است میان نمادهایی از سنت یعنی آثار تاریخی بروژ و مدرنیته یعنی ساخته شدن یک فیلم در دل این شهر. بروژ با آن پیش زمینه تاریخی مذهبی‌اش از قرون وسطی (البته مذهب با تعریف مسیحیت قرون وسطایی) نقش اساسی در فیلم ایفا می‌کند. در واقع از زمانی که ری با کشتن کشیش و پسر بچه در کلیسا به دین و مذهبش پشت می‌کند جهنم دنیوی او یعنی زندگی در بروژ برای او آغاز می‌شود و هر چه پیش می‌رود این زندگی و پرسه‌زنی در بروژ هولناک تر می‌شود. انتخاب بروژ بسیار مهم است به طوری که اگر شهر دیگری برای روایت این فیلم انتخاب شده بود فضا سازی فیلم به این خوبی از کار در نمی‌آمد سرمای بروژ ، معماری بروژ و اماکن تاریخی آن نقش اساسی در حرکت ری دارد.

[۱] Roberto Rossellini

[۲] Midnight in Paris 2011

[۳] Manhattan1979

[۴] Owen Wilson

[۵] Saint Etienne

[۶] Shakespeare and Company

[۷] In Bruges2008

[۸] Martin McDonagh