سوره سینما – جلیلوند با دومین فیلمش «بدون تاریخ، بدون امضا» (۲۰۱۷) برنده جایزه اوریزونتی بهترین کارگردانی در ونیز شد و حالا با سومین فیلم خود «شب، داخلی، دیوار» که در بخش مسابقه اصلی جشنواره ۷۹ ونیز قرار دارد، پشتکار و سرسختی خود را در تولید اثری نشان می دهد که حرفی برای گفتن دارد. این پشتکار که در عین حال می توان آن را دیوانهوار تلقی کرد، می تواند در مدار جشنواره های دیگر بین المللی شکوفا شود. همانطور که پس از ونیز، فیلم جدید او در جشنواره فیلم تورنتو (TIFF ) نیز نمایش داده می شود.
*«شب، داخلی، دیوار»؛ یک روایتی پارانوئیدی
فیلم با نمایش مردی با بازی نوید محمدزاده آغاز می شود، مردی به نام علی که زیر دوش سلولی که به نظر میرسد یک سلول زندان است، اقدام به خودکشی دلخراشی میکند. (در راستای فیلم مشخص می شود سلولی که علی در آنجا زندگی می کند، آپارتمان فرسوده او است.)
علی که تقریبا نابینا است در آپارتمان خود که آن را تبدیل به یک سلول انفرادی کرده است، زندگی غم انگیزی را سپری می کند اما بعضا مهمانانی به او سر می زنند و او نیز پذیرای آن ها می شود.
یکی از آن مهمانها، دکتر نریمان (امیر آقایی) است، پزشکی کاملا جدی اما خوشبرخورد و صمیمانه که چشمان علی را درمان میکند. دیگری که کمتر مورد استقبال علی قرار میگیرد، مدیر ساختمان (دانیال خیریخواه) است که شخصیتی فضول و کنجکاو دارد و به صورت سرزده به آپارتمان علی می آید و سعی میکند علی را متقاعد کند تا در جلسه ساکنان ساختمان شرکت کند.
در سکانسی که با یک ضربه خشمگینانه به درب همراه است، جلیلوند (کارگردان فیلم) اعلام می کند که یک زن جوان از دست مقامات امنیتی فرار کرده است. در ادامه این سکانس، با فلش بکی مشخص میشود که زن فراری شخصیتی با نام لیلا (دایانا حبیبی) است که در آپارتمان علی پناه گرفته است.
لیلا از اینکه در میان هیاهوی اعتراضاتی که در آن شرکت کرده است پسر خردسالش را گم کرده، نگران و وحشتزده است…
اما سوالاتی که در طی داستان ایجاد می شود این است که لیلا دقیقاً به چه جرمی متهم است؟ نامههای مرموزی که علی به صورت مداوم دریافت میکند چیست؟ چرا یک بازرس پلیس بداخلاق و جدی (سعید داخ) تا این حد به علی و آپارتمان او حساس شده است؟ و چرا به نظر میرسد که دوربین مداربسته دقیقاً سر در خانه علی نصب شده است؟
همه این پرسشها با نیرنگی زیرکانه در روایتی پارانوئیدی (نوعی اختلال که مخاطب را دچار بدبینی، شک و حدس و گمان میکند.) قرار میگیرند که هرگاه در طی داستان بخواهند پاسخ داده شوند بیشتر باعث گیجی مخاطب می شوند!
درست در زمانی که درام قصه در اتاق تیره و تاریک علی شکل می گیرد، اکشن ماجرا در روز روشن حرکت میکند. در کنار زندگی تاریک علی در آپارتمانش که اوج درام قصه را شکل می دهد، سکانس اکشنی را می بینیم که لیلا در تظاهراتی شرکت کرده و با آشفتگی در تلاش است تا از دست ماموران امنیتی فرار کند.
در ادامه ماجرای بیماری صرع لیلا نمایان شده و در چند سکانس به آن اشاره می شود که او چگونه در شرایط مختلف از حمله صرع رنج می برد.
پیچ و تاب در روایت قصه با وجود فیلمبرداری گیج کننده و حتی لوکیشن هایی که بیشتر مخاطب را گنگ و گیج می کنند مکررا در فیلم دیده می شوند. طراحی صحنه ای که شاید گمان شود بی فایده است اما در نهایت قرار است گره ای را از داستان باز کند. این پیچ و تاب بسیار خلاقانه در فیلم نمود پیدا می کند و کافی است بگوییم این فیلم به همان اندازه که متافیزیکی، سیاسی و یک معمای اگزیستانسیالیستی است، یک تریلر جاسوسی-اطلاعاتی نیز محسوب می شود.
اما حیف است که این فیلم دراماتیک بیش از حد طول میکشد تا به نقطه اصلی برسد و اساساً به محض ایجاد موقعیت پر تعلیق اولیه اش، تنش روایی خود را هدر میدهد.
بازیگری همیشه در خدمت درام نیست! در بیشتر مواقع، نوید محمدزاده حالت یکنواخت غمانگیزی را حفظ میکند در حالی که دایانا حبیبی به شدت عصبانی بازی می کند و مقداری اغراق در او وجود دارد. برای نشان دادن این عصبانیت بیش از حد و بالا بردن سطح اضطراب، از جلوههای صوتی تکراری نیز استفاده شده است.
در مقابل، برخی از سکانس ها جلوه های ویژه بصری خوبی دارند مانند صحنه تظاهرات و درگیری های پلیس با اعتراض کنندگان که به صورت دقیق بازسازی شده و برای یک فیلم ایرانی کاملا شگفت انگیز است.
از تصاویر بصری فیلم نیز میتوان به اقدام خودکشی اولیه علی در سکانس ابتدایی و یا علاقه ای که میان زن و مرد قصه ایجاد میشود، اشاره کرد اگرچه اغلب آنها در یک شات دیده نمیشوند اما با جلوههای بصری درست و فیلمبرداری ادیب سبحانی که آپارتمان را در روز با رنگهای خاکستری سنگی و در شب به رنگ سبز تیره زیرآبی میپوشاند، به خوبی تصویر شده اند.
پلان پایانی حیرتآور است اما نمی تواند به صورت واضح توضیح دهد که در نهایت فیلم درباره چه چیزی بوده است! ای کاش جلیلوند اندکی از روشهای مختصر و مستقیم تری بهره می گرفت تا درام خود را با روایت شاعرانهتری بیان کند!