سوره سینما – سیدمرتضی حسینی – عباس دانشطلب : برای آنکه با سینمای سوم آشنا شویم، ابتدا باید با چگونگی شکلگیری سینما در کشورهای آمریکای لاتین را بررسی کنیم و بعد با نحوه همراهی آنها با جنبشهای انقلابی آشنا شویم. در این نوشته سینمای کشورهای انقلابی و جنبشهای مهم کشورهای آمریکای لاتین را مرور خواهیم کرد.
سینمای آرژانتین:
اگرچه یک سال بعد از پیدایش دستگاه نمایش «برادران لومیر»، صنعت سینما به آرژانتین وارد شد، اما فیلمسازی در این کشور خیلی گسترش نیافت. بنابراین باید آغاز حیات واقعی سینمای آرژانتین را از دههی ۴۰ دانست. فیلمهای این دوره مردم پسند بود و قالبی اجتماعی-سیاسی داشت. فیلمهایی که رفته رفته در کشورهای دیگر نیز پخش و بعد «کمپانی هنرمندان متحد آرژانتین» تشکیل شد.
سینمای آرژانتین در دههی ۱۹۵۰ رویکرد جدیدی را آغاز کرد که موجب ورود به جشنوارههای بینالمللی، خصوصا جشنوارههای اروپایی شد. یک دهه بعد «موج نو سینما» که از فرانسه آغاز شده بود به آرژانتین رسید و فیلمهایی که مسائل اجتماعی و سیاسی داشتند، با نگرش جدید تولید شدند.
اواخر دههی ۶۰ و اوایل دههی ۷۰ گروهی از جوانان فیلمساز ظهور کردند که علاقهی زیادی به ساخت فیلمهای سیاسی و انقلابی داشتند. این گروه جوان فیلمهای متعددی ساختند که به دخالت بیگانگان در امور کشور و یا مبارزهی طبقهی کارگر با اشراف و طبقهی متوسط میپرداخت. بعد از مدتی «اتحادیه سینمای آزادیبخش» توسط این جوانان سینماگر تشکیل شد.
شاید این سوال پیش آید که جنبش سینمای انقلابی آرژانتین از کجا آغاز شد؟ در واقع ساخت فیلم «ساعت آتشافروزی» به عنوان آغازگر این جنبش، مشوقی برای سینمای این کشور بود تا هم فضای سینمای انقلابی در این کشور و هم در سایر کشورهای آمریکای لاتین رشد کند. فیلم ساعت آتشافروزی علیه استعمار خارجی بود و تدوینی خلاق و فوقالعاده داشت؛ بهگونهای که از آن به عنوان «رزمناو پوتمکین» آمریکای لاتین یاد میکنند.
در دههی ۷۰ میلادی نیز جنبش سیاسی دیگری در سینمای آرژانتین پیدا شد که به «سینمای متوازن» معروف شد. این جنبش توسط جوانان روشنفکر ایجاد شد. بخش دیگری از سینمای این دهه را نیز کمدیهایی با مضامین جنسی تشکیل میداد.
دو سال بعد از آنکه «خوان پرون» رییسجمهور این کشور از دنیا رفت، حکومت به دست شورای نظامی افتاد. روی کار آمدن شورای نظامی تأثیر زیادی روی شکلگیری سینمای سیاسی این کشور داشت، زیرا نظامیهای دست نشانده آرژانتین با قتل و غارت مردم انقلابی موجب ارعاب ایشان شدند. این دوره در تاریخ این کشور به «جنگ کثیف» مشهور شد. دورهای که عمده فیلمهای دهه ۸۰ میلادی آرژانتین را به خود اختصاص داد.
از اواخر دههی ۸۰ دوباره سینمای آرژانتین قوت گرفت و مجددا رویکردی جشنوارهای پیدا کرد. فیلمها طوری ساخته شد که از جشنوارههای «کن»، «ونیز» و «برلین» جایزه گرفت. دههی ۹۰ میلادی نیز موج نو در سینمای این کشور آغاز شد که ویژگی آن تولید فیلمهایی مستقل و نو، با پرهیز از کلیشههای کلاسیک بود.
سینمای برزیل:
سینمای برزیل هم از همان سالهای آغاز ورود دستگاه برادران لومیر آغاز شد و در ابتدا تک حلقههای خبری تولید می کرد. چند سال بعد مستندهای کوتاه تولید شد و در سال ۱۹۰۶ میلادی اولین فیلم داستانی برزیل ساخته شد.
سینمای این کشور در اوایل دهه ۴۰ میلادی و با هجمه فیلمهای وارداتی که عمدتا آمریکایی بود، دچار رکود شد و کاهش محسوسی در تولیدات پیدا کرد. در اواسط آن دهه موج جدیدی به وجود آمد که اتفاقا به سینمای داخلی نیز رونق بخشید. این موج جدید که «چانچادا» نام گرفت، از سبک فیلمهای هالیوودی تقلید میکرد. با رونق چانچادا، دوباره تولیدات سینمایی قوت گرفت و به حدود ۳۰۰ فیلم در سال رسید.
مهمترین رخداد سینمای برزیل یک دهه بعد یعنی در سال ۱۹۵۵ میلادی پدید آمد. با ساخت فیلم «ریو؛ ۴۰ درجه» جرقهی جنبش سینمایی جدید برزیل زده شد. این فیلم شبه مستند، فقر و تنگدستی محلههای فقیرنشین حاشیهی شهر را نشان میداد. جنبش جدید به زودی گسترش پیدا کرد و به «سینمای نوو» معروف شد. فیلمسازان این جنبش سینمایی به سه دلیل مهم دور هم جمع شده بودند. اول اینکه با تمایلات ضدآمریکایی مردم برزیل همراه بودند، دیگر اینکه برای مقابله با سینمای هالیوود و ورود فیلمهای آمریکایی تلاش میکردند و نهایتا هدف مهمشان تشکیل سینمای ملی بود. آنها میخواستند آگاهی مردم نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی بالا رفته و ارزشهای قومی پررنگ شود. اعضای این جنبش از سینما به عنوان وسیلهای برای نمایش فقر مردم و تبعیض حکومت دست نشانده استفاده کردند.
«پریرا دوس سانتوس» با فیلم اول و البته دومین فیلمش یعنی «شال شهر ریو» که از نئورئالیسم ایتالیا متاثر بود، سینمای نوو را تبدیل به جنبشی مستقل کرد. «جنبش نوو» در برزیل با «سینمای نئورئالیسم» در ایتالیا همعصر بود و در فرم و محتوا تاثیر بسیاری از آن گرفته بود. فیلمبرداری در فضای باز، بازیگر غیر حرفهای و… و همچنین نوع پرداخت به مسئلهی فقر، گواه این مدعاست. ویژگی سینمای نوو این بود که فیلمسازان این جنبش، نقدنویس هم بودند. ویژگی خاصی که یک دههی بعد در «کایه دوسینما» و «موج نو» فرانسه نیز مشاهده شد.
جدیترین حرکت این سینما با فیلم «باراونتو» ساخته کارگردان جوانی به نام «گلوبر روشا» در سال ۱۹۶۲ آغاز شد. کارگردانی که بعدها مهمترین نظریهپرداز سینمای نوو شد. روشا جوان اعجوبهای بود که برخی او را «ژان لوک گدار» برزیل میدانستند. او معتقد بود سینماگران باید سیاسی باشند و با این رویکرد فیلم بسازند. این جنبش سینمایی از سه گروه متاثر بود:
ابتدا «لوییس بونوئل» کارگردان مشهور که به دلیل ملیت اسپانیایی و نزدیکی با فرهنگ آمریکای لاتین مورد توجه بود، سپس تحت تاثیر بزرگان سینمای شوروی، به دلیل سینمای متعهد و انقلابی که داشتند و نهایتا به دلیل نزدیکیهای فرهنگی با ایتالیا و حضور سینماگران آن کشور در سالهای آغازین سینمای برزیل، سینمای نئورئالیسم به الگوی سینمایی این کشور در این دهه تبدیل شد.
سینمای نوو، هم در شیوهی بیان و هم در نحوهی تولید فیلم انقلابی ایجاد کرد. سینماگران این جنبش تلاش کردند پایههای زیباییشناسی ادبیات و هنرهای تجسمی این کشور را ایجاد کنند. آنها مضمون فیلمها را از موضوعها و شخصیتهای برزیلی گرفته بودند. این جنبش در برزیل نیز بهمثابه نئورئالیسم در ایتالیا عمر کوتاهی داشت و تنها یک دهه فرصت فعالیت پیدا کرد. سال ۱۹۶۴ با کودتای نظامی در برزیل، عمر این جنبش نیز به پایان رسید.
در دههی ۸۰ میلادی به تبع رکود اقتصادی جامعه، سینمای برزیل نیز دچار رکود شد. اوایل دهه ۹۰ با کاهش بودجه دولتی، سینما در عمل با توقف تولید مواجه شده و «موسسه ملی فیلم» نیز با تعطیلی مواجه گشت. تا سال۱۹۹۳، تعداد فیلمهای این کشور به سه فیلم در سال رسید. سال ۱۹۹۳ با عزل رییسجمهور، قوانین تشویقی تصویب شد. از سال ۱۹۹۴ تا سال ۲۰۰۰، حدودا ۵۰ فیلمساز جدید وارد سینمای برزیل شدند و فیلمسازان جنبش نوو دوباره فعالیت خود را آغاز کردند.
سینمای بولیوی:
وقتی در سال ۱۹۰۹ دستگاه لومیرها توسط یک ایتالیایی وارد بولیوی شد، پای سینما به این کشور نیز باز شد، اما تا سال ۱۹۵۲ جز تولید چند فیلم خبری کوتاه، اتفاق خاصی در سینمای این کشور نیوفتاد. سال ۱۹۵۲ میلادی و با روی کار آمدن دولت ملیگرای «ویکتور پاز استنسورو» که رهبر جنبش انقلابی بولیوی بود، سینمای این کشور تغییرات عمدهای کرد. انقلابیها یک سال بعد «موسسه فیلم بولیوی» را تاسیس کردند و جوانهای زیادی با تکنیک سینما آشنا شدند.
یک دهه بعد تحرک اصلی سینمای این کشور با آغاز فعالیت گروه «اوکامائو» و شروع کارگردانی «خورخه سان خینس» آغاز شد. سان خینس اولین فیلمش به نام «انقلاب» را در سال ۶۳ ساخت. هرچند یک سال بعد طی کودتای نظامی دولت سقوط کرد و دولتی سرکار آمد که با گروه های انقلابی چپ آمریکای لاتین مخالفت زیادی داشت. در نتیجه فشارهای زیادی به کشور و به تبعش سینما آمد. سان خینس نیز از کار برکنار شد.
گروه اوکامائو بدون حمایتهای دولت جدید به تولید فیلم روی آورد. موضوع بیشتر فیلمهای این گروه، مسائل و مشکلات روستاییهای سرخپوست بود و بسیاری از فیلمها نیز به زبان آنها تولید میشد. فیلمها نحوه استثمار و بیعدالتی علیه سرخپوستها را نمایش میداد. دیگر مضامین فیلمها عمدتا به مسائل سیاسی و اجتماعی کشور مربوط میشد. مثلا برخی فیلمها به بازسازی رویدادهای تاریخی بولیوی در ارتباط با مبارزه و مقابله نیروهای استثمارگر امپریالیستی و دولتهای دست نشانده ربط داشت و برخی دیگر در حمایت طبقه کارگر تولید میشد.
گروه اوکامائو فیلمهای انقلابی را موجب آگاهی مردم در جهت رهایی از اسارت استعمارگران و کسب استقلال مردم میدانستند و سعی میکردند با نشان دادن ساختار استثمار، هویت واقعی دشمن را نشان دهند.
شاخصترین فیلم سینمای بولیوی در آن دهه، فیلم «کرکس» بود که واکنش سرخپوستان کچوآ را به عقیم کردن زنان قبیلهشان توسط هیئت صلح تنظیم خانواده آمریکایی نشان میداد. این فیلم آنقدر در رساندن پیامش موفق عمل کرد که دو سال بعد دولت وقت بولیوی مجبور شد این هیئت را از کشور بیرون کند.
با کودتای نظامی سال ۱۹۷۰ میلادی در بولیوی، سینماگران این کشور مهاجرت کرده و سال ۱۹۷۹ با سقوط دولت به کشور بازگشتند. با گسترش دوربین ویدیویی از دهه ۸۰ میلادی، نسل جدیدی از سینماگران ظهور کردند. دههی ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۰ به دلیل مشکلات اقتصادی سینما با بحران مواجه شد، اما از سال ۲۰۰۰ بار دیگر سینمای این کشور شکوفا شد.