سوره سینما – سیدمرتضی حسینی – عباس دانشطلب : برای آنکه با سینمای سوم آشنا شویم، ابتدا باید با چگونگی شکلگیری سینما در کشورهای آمریکای لاتین را بررسی کنیم و بعد با نحوه همراهی آنها با جنبشهای انقلابی آشنا شویم. هفته گذشته به سینما در سه کشور آرژانتین، برزیل و بولیوی پرداختیم و حالا سراغ کشورهای دیگر منطقه آمریکای لاتین رفتهایم. در این نوشته سینمای کشورهای انقلابی و جنبشهای مهم کشورهای آمریکای لاتین را مرور خواهیم کرد.
سینمای شیلی (۱)
سینمای «شیلی» در ابتدا آنچنان قابل توجه نبود. هرچند که سینما در این کشور مثل اکثر کشورهای آمریکای لاتین از همان دوران نوزادی و روزهای آغازین و با دستگاه نمایش فیلم برادران لومیر وارد شد، اما اولین فیلمهای سینمایی این کشور در دهه ۳۰ میلادی ساخته شدند. هرچند آن فیلمها هم اتفاق خاصی نبود و سینمای این کشور عملا در دهه ۶۰ میلادی و با موج انقلابی شکل گرفت.
نخستین گام مهم در جهت ایجاد سینمای تاثیرگذار شیلی در سال ۱۹۶۰ و با تأسیس «انجمن فیلم دانشگاه شیلی» برداشته شد. اولین تولیدات جدی این انجمن، مستندهای سیاسی نیمه بلند بود. در این دهه سینماگران این کشور به تولید فیلمهایی مربوط به رسوم و سنتهای بومی خود توجه ویژهای کردند و چیزی نگذشت که دانشگاه شیلی پایگاه سینماگران جوان و مستعد این کشور شد.
مسئله مهمی که میشود درباره جنبشهای سینمایی دهه ۶۰ میلادی گفت این است که عمده این حرکتها از جنبشهای سینمای نوو برزیل و سینمای انقلابی کوبا تأثیر گرفته بود و از دهه ۵۰ میلادی تا انتهای دهه ۶۰ طول کشیده بود.
از ۱۹۲۰ تا پیش از سال ۱۹۷۰ میلادی که «سالوادور آلنده» رییسجمهور شیلی شد، دولتها توسط ژنرالهای نظامی، سرمایهدارها و سرمایهگذاران آمریکایی حمایت میشدند. با شکلگیری جنبش انقلابی شیلی و حمایت مردمی از آلنده، سینمای شیلی ملی اعلام شد. با اعلام این مسئله، کمپانی «شیلی فیلمز» آغاز به کار کرد و فیلمهای خبری و کوتاه تولید شد. این کمپانی بعد از مدتی نیز به تولید انیمیشن و فیلمهای داستانی نیز روی آورد.
ایالات متحده با مشاهدهی وضعیت جدید سیاسی، اجتماعی و قوت گرفتن سینمای شیلی، این کشور را تحریم کرد. تحریمها هم شامل امور سیاسی بود و هم در سینما اعمال شد. اگرچه به دلیل عدم ورود فیلمهای هالیوودی تا مدتی این سینما از رونق افتاد، اما سینماگران انقلابی برای مقابله با بحران تلاش فراوان کرده و به موفقیتهایی هم دست پیدا کردند. برجستهترین اثر این دوران سه گانه «نبرد شیلی» ساخته «پاتریشیو گوسمان» بود.
پربارترین دورهی سینمای شیلی بین سالهای ۶۷ تا ۷۳ میلادی بود که با کودتای «پینوشه» به پایان رسید. به محض اینکه پینوشه به قدرت رسید، مقررات محدود کننده وضع شد. ۵۰ نفر از سینماگران انقلابی به کشورهای همسایه رفته و سینمای در تبعید را بهوجود آوردند. درونمایهی اصلی آثار آنها افشاگری علیه رژیم دست نشانده پینوشه بود.
پس از کودتا، سینمای شیلی تا مدتها تعطیل شد. مقررات جدید، تعیین مالیاتها و عوارض متعدد برای ساختن هر فیلم، هجوم فیلمهای خارجی و تعطیلی سالنهای نمایش از دلایل آن بود.
دههی ۷۰ که به پایان رسید، اعتراضات داخلی و فشارهای خارجی کم شد. فیلمهای سینمای در تبعید توسط دولت حاکم به رسمیت شناخته شد و فیلمسازهای داخل کشور نیز توانستند جسورانهتر از چند سال اخیر فیلمهایی با تم سیاسی تولید کنند.
سینمای شیلی در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ میلادی و با بازگشت تبعیدیها رونق پیدا کرد. گوسمان کارگردان معروف این کشور دوباره فیلمهای جدیدی ساخت و مورد توجه قرار گرفت. دولت جدید نیز در سال ۹۰ به سینما توجه خاصی کرد. تأسیس مرکز تهیه و توزیع فیلم شیلی با نام «بنیاد هنر» یا «FondArt» از یک سو و وضع قوانین جدید برای شکوفایی سینما از طرف دیگر و همچنین سرمایهگذاری دولت در تولید فیلمها و دراختیار گذاشتن یارانه دولتی به سینماگران، توانست این سینما را دوباره به روزهای خوب خود بازگرداند.
تجدید حیات سینما در دههی ۲۰۰۰ میلادی با سایر دههها تفاوت عمدهای داشت و آن این بود که در این دوره، فیلمهایی تولید میشد که مورد پسند جشنوارههای خارجی و خصوصا اروپایی بود. در این دهه فیلمسازانی ظهور کردند که اولین یا دومین فیلمشان در جشنوارههای سینمایی جهان حضور پیدا میکرد و جایزه میگرفت و موجب میشد تا فیلمهای دیگری نیز با همان سبک و سیاق تولید شود. فیلمهایی که عمدتا از حول جریان انقلاب شیلی به فیلمهایی پیرامون حکومت پینوشه تبدیل شده بودند.
سینمای کوبا (۲)
تاریخ کوبا سراسر مبارزه علیه سلطه استعمار بوده است و مبارزان بسیاری در این راه جان خود را فدا کردهاند. با لغو بردهداری در قرن نوزدهم، بردهها به کارگر مبدل شدند و کوباییها در پی استقلال برآمدند. خوزه مارتی، رهبر بزرگ استقلال طلبی کوبا بود که به زندان و تبعید به اسپانیا محکوم شد. او که تقریباً با کارل مارکس هم دوره بود، با افکار وی آشنا شد و مارکسیسم را پذیرفت اما معتقد بود که کوبا ابتدا باید استقلال بیابد و پس از آن بهسوی انقلاب اجتماعی حرکت کند. مارتی به کوبا وارد، اما کشته شد و جنبشی که راه انداخته بود شکست خورد. اسپانیا در این دوره از آمریکا شکست خورد و استعمارگری جدید روی کار آمد. بهزودی کوبا تحت سلطهی کامل اقتصادی و سیاسی امریکا قرار گرفت، و حتی در ۱۹۰۲ که رسماً استقلال کوبا اعلام شد، این کشور را از هر گونه معامله با دیگر کشورها محروم کرد و به خود حق داد که هر زمان که لازم باشد برای حفظ تمامیت ارضی کوبا و حفظ منافع اقتصادی امریکا به مداخلهی نظامی دست بزند.
کوبا نیز مثل بسیاری از کشورهای این منطقه از همان سالهای نخستین با سینما همراه شد. سال ۱۸۹۶ میلادی با وجود اینکه فیلمها تک حلقهای بود، از مکانهای مختلف این کشور فیلمبرداری میشد. اما این کشور نیز عملا تا دهه ۵۰ فعالیت مهمی در سینما نداشت.
در دهه دوم و سوم قرن بیستم، کوبا نیز مثل بسیاری از کشورهای این حوزه میزبان فیلمهای فرانسوی و ایتالیایی شد و مدتی بعد هم هیولای سیریناپذیر هالیوود به بازار این کشور راه پیدا کرد و جای آنها را گرفت. سینمای کوبا از آن دسته سینماهایی بود که تحت تاثیر هالیوود قرار گرفت و تا مدتی سبک فیلمهای آمریکایی را پیش گرفت.
اگرچه جنگ جهانی دوم باعث تعطیلی سینما در این کشور شد، اما بلافاصله بعد از جنگ دوباره تولید فیلمهایی شبیه به هالیوود شروع شد. فیلمهایی که عمدتا ژانر وسترن، موزیکال، کمدی و پلیسی داشتند.
اولین بارقههای پیدایش سینمای جدید کوبا با «خولیو گارسیا اسپینوزا» معروفترین سینماگر و نظریهپرداز کوبایی و اولین فیلمش یعنی «معدن زغال چوب» در سال ۱۹۵۵ میلادی آغاز شد. او در «رم» ایتالیا درس خوانده بود و بهطبع آن دوره، فیلمش را با تقلید از نئورئالیسم ایتالیا تولید کرد و البته توقیف شد! سینماگرانی که در تولید این فیلم نقش داشتند، در انقلاب سال ۵۹ میلادی کوبا به شخصیتهای مهم سینمایی انقلاب تبدیل شدند.
سال ۱۹۵۹ میلادی در کوبا آبستن حوادث مهمی بود. دیکتاتوری «باتیستا» که به آمریکا وابسته بود توسط گروهی از جوانان انقلابی با گرایش «سوسیالیسم» سقوط کرد و این کشو از استعمار اسپانیا و آمریکا بیرون آمد. امور کشور نیز به دست «فیدل کاسترو» و یاران انقلابیش افتاد.
پیروزی کاسترو زلزلهی شدیدی در جامعهی کوبا ایجاد کرد و سینمای این کشور نیز از تغییرات دور نماند. رهبران انقلابی خیلی زود به اهمیت و نفوذ سینما پی برده بودند و تصمیم گرفتند از آن به عنوان ابزار مهم آموزشی، فرهنگی و تبلیغاتی استفاده کنند.
سه ماه از انقلاب نوپای کوبا بیشتر نگذشته بود که دولت جدید سینما را به عنوان «هنر» به رسمیت شناخت و بلافاصله موسسه هنر و صنعت سینمای کوبا با نام «موسسه فیلم کوبا» یا «ICAIC» را تاسیس کرد. این انجمن به نمونه خوب و بیبدیلی از دخالت مؤثر و کنترل دولت در امور فرهنگی در تمام امریکای لاتین شد. دولت انقلابی کوبا که از محبوبیت بسیاری در میان هنرمندان و روشنفکران برخوردار بود، با تأسیس این موسسه توانست شرایط مناسبی را برای فیلمسازانی مهیا کند که تا آن روز دیده نشده بودند. چهرههای اصلی این موسسه نامهای آشنای فیلم معدن زغال چوب یعنی خولیو اسپینوزا، «سانتیاگو آلوارز» و «توماس گوتیهرث آلهآ» بودند و «آلفردو گوارا» از انقلابیهای اصلی و از یاران نزدیک فیدل کاسترو نیز به آنان پیوست و به مدیریت موسسه منصوب شد. سینماگرانی که هوادار انقلاب بودند، اعتقاد داشتند سینما مهمترین شکل هنر مدرن و بهترین رسانه برای رساندن اندیشههای انقلابی به تودهی مردم است. با تأسیس این موسسه، کلیهی امور سینمایی در اختیار سینماگران انقلاب کوبا قرار گرفت و اموال شرکتهای خارجی توزیع فیلم به نفع آن مصادره شد.
مؤسسه فیلم کوبا برای آنکه بتواند سیستم پخش و توزیع فیلم کشور را در دست گرفته و نظارت کاملی روی فیلمهای تولیدی و سالنهای سینمایی که بیش از ۲۰۰ عدد بود داشته باشد، سازمانی به نام «اداره پخش سینماتوگرافی» تأسیس کرد. پس از آن سالنهای جدیدی بازگشایی شد. اقدام بعدی سینماگران انقلابی کوبا، راهاندازی واحدهای سیار فیلم جهت نمایش فیلم در شهرها، روستاها، کارخانهها، مدارس و…. بود. یک مدرسهی فیلمسازی ایجاد شد تا بتواند به جوانان علاقهمند به صورت صحیح سینما را آموزش دهد، چند «سینماتک» به راه افتاد و نشریهی سینمایی «سینه کوبانو» منتشر شد و به طور کلی تمامی امور مربوط به صدور و ورود فیلم را برعهده گرفت.
سینمای انقلابی کوبا اگرچه در سالهای آغازین امکانات فنی و تکنیکی ضعیفی داشت، اما مضمون و محتوای خوبی برای تولید فیلم داشت و از همینرو تعدادی از فیلمسازان مستعد را به شوروی و چکسلواکی فرستاد و یا متخصصان سینمایی آن کشورها را به کوبا آورد تا طی دورههای آموزشی این ضعف جبران شود.
در همین دوره بود که «چزاره زاواتینی» نویسنده فیلم معروف «دزد دوچرخه» به کوبا آمد و فعالیتهای سینمایی خود در این کشور را آغاز کرد. اولین اقدام زاواتینی، نوشتن فیلمنامهی «طغیانگر جوان» اسپینوزا در سال ۱۹۶۱ بود. پس از او چهرههای دیگری چون «کریس مارکر» کارگردان چپ فرانسوی، «میخاییل کالاتازوف» و «آینس واردا» روسی نیز به کوبا آمدند و فیلمهایی در تأیید انقلاب این کشور ساختند. فیلم «کوبا تاری» ساختهی مارکر را بهترین فیلم این انقلاب میدانند.
فیلم «من کوبا هستم» که از فیلمهای خوب دههی شصت میلادی کوبا بود، به دلیل رویکرد کمونیستی که داشت در کشورهای غربی و خصوصا آمریکا تحریم شد، اما سی سال بعد به دلیل حرکات خاص دوربین، برداشتهای طولانی خیره کننده، میزانسنهای بینظیر و تکنیک منحصر به فرد توسط «مارتین اسکورسیزی» و «فرانسیس فورد کاپولا» دو کارگردان مشهور «هالیوود نوین» آمریکا ترمیم و بعد اکران شد.
تمام سینماگران موسسه فیلم کوبا کار خودشان را ابتدا با تولید خبر و فیلم مستند آغاز کرده بودند. از سال ۱۹۶۰ میلادی بهطور متوسط ۴ فیلم داستانی ساخته میشد، اما بیشتر آثار ساخته شده مستند بود که بیشتر تم سیاسی، آموزشی و ضد امپریالیستی داشت. بیشترین دلیل تولید فیلمهای مستند توسط موسسه این بود که اولا به واقعیت نزدیک بود و ثانیا اینکه شناساندن کوبای انقلابی و خط مشی دولت به مردم، زنده نگاه داشتن شور و شوق انقلابی در آنها و تشویق برای مشارکت بیشتر در امور کشور از این طریق آسانتر انجام میشد. فیلمهای مستند، مهمترین ویژگی سینمای کوبا بوده است، زیرا اهمیت ایدئولوژیک آن همواره چند برابر بیشتر از فیلمهای داستانی بود. سینما از نظر موسسه سلاحی تئوریک محسوب میشد که میتوانست مفاهیم فرهنگی انقلاب را به دورافتادهترین نقاط کشور ارسال کند.
دیگر هدف موسسه، آشنایی جوانان با تاریخ معاصر، شناخت هویت ملی، وضعیت کوبای پیش و پس از انقلاب و همچنین آشنایی با موقعیت سایر جنبشهای انقلابی و ضد امپریالیستی کشورهای آمریکای لاتین بود. به همین دلیل موسسه از همان ابتدا روی تولید و نمایش اخبار فرهنگی سرمایهگذاری ویژهای کرده بود. سینمای انقلابی کوبا در نمایش تاریخ انقلابی این کشور نقش ویژهای داشت.
آلوارز معتقد بود سینما اسلحهی انقلاب کوبا است و تا پایان عمر نیز از این سلاح استفادهی شایستهای کرد. سینماگران کوبایی توانستند به زبان سینمایی ویژهای دست پیدا کنند که زبان سینمای انقلاب کوبا شود. آنها شیوههای خلاقانهای در فرم بهوجود آوردند و به مضمونهای تازهای در سینمای جدید خود رسیدند. دههی نخست انقلاب کوبا را «عصر طلایی» سینمای انقلابی میدانند.
پس از آنکه مستندسازان کوبایی خود را به کشورهای دیگر ثابت کردند، کشورهای صاحب سینمای نو آن روزها به فکر همکاریهای بینالمللی افتادند و تولیدات مشترک آغاز شد. فیلمسازان این کشور تحت تأثیر نئورئالیسم ایتالیا و موج نو فرانسه قرار گرفتند و خیلی زود نگرش انقلابی را به سبک نوینی که در فیلمهای آن دهه دیده بودند، نزدیک کردند.
مهمترین رویداد سینمای کوبا در دههی هفتاد میلادی راهاندازی جشنواره فیلم «هاوانا» بود و ریاست جشنواره را آلفردو گوارا انقلابی برعهده داشت.
تأسیس مدرسهی بینالمللی فیلم و تلویزیونی «EICTV» در دهه هشتاد نیز از مسائل مهم سینمای انقلابی کوبا بود. بنیانگذاران این سینما شخصیتهای مهمی چون «گابریل گارسیا مارکز»، «فرناندو بیری» و اسپینوزا بودند. ریاست این مدرسه که هدف اصلیش آموزش جوانان علاقهمند به سینما در کشورهای آمریکای لاتین، آفریقا و آسیبا بود، تا سال ۲۰۰۷ برعهدهی مارکز بود.
دههی ۹۰ میلادی پشتیبان مالی، ایدئولوژی و اقتصادی کوبا، یعنی شوروی فروپاشید و این کشور با مشکلات زیادی مواجه شد. موسسه فیلم کوبا با کاهش بودجه مواجه شد و آنچنان رو به ضعف نهاد که سال ۱۹۹۲ با موسسه سینمایی «نیروهای مسلح» ادغام شد و عملا برای اولین بار بعد از تأسیس استقلالش را از دست داد. اسپینوزا نیز از سمت خود استعفا کرد.
دهه ۹۰ و دههی ۲۰۰۰ میلادی فیلمسازان مستقل روی کار آمدند و به تولیدات مشترک نیز روی آوردند.
(۱) سالوادور آلنده، رهبر سوسیالیست شیلی در سپتامبر ۱۹۷۰ با مخالفتها و کارشکنیهای بسیار سازمان سیا به ریاست جمهوری شیلی انتخاب شد. چند روز قبل از انتخاب آلنده به ریاست جمهوری شیلی، یک کودتای ناموفق بر علیه وی طراحی شد تا او ربوده شده و به قتل رسانده شود. تصمیمات اقتصادی آلنده با عنوان «راه شیلی به سوی سوسیالیسم» و کمک او به دهکهای پایین جامعه در اوایل دوران زمامداری او بر شیلی، تاثیرات عمیقی بر اقتصاد آن کشور گذاشت. آلنده اقداماتی از جمله تثبیت قیمتها، افزایش دستمزدها، و اصلاحات مالیاتی را انجام داد که اثر آن افزایش هزینه مصرف کننده و توزیع مجدد نزولی درآمد بود. این اقدامات تا زمانی موفق و مفید بودند که منافع یک ابرقدرت متجاوز بینالمللی را به خطر نمیانداختند. ملی شدن روز افزون شرکتهای صنعتی، بانکها و نهایتا ملی شدن صنعت مس دست آمریکا را از منابع اقتصادی عظیم شیلی کوتاه کرده بود. و باعث ایجاد تنشهای فزاینده با آمریکا شده بود. در سال ۱۹۷۴ فاش شد که آمریکا هشت میلیون دلار برای سرنگونی دولت آلنده توسط مخالفین سرمایه گذاری کرده است.
۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳، بیانگر آغاز ۱۶ سال اختناق و وحشت برای مردم شیلی و سقوط دولت سالوادور آلنده، رییس جمهور محبوب و مردمی شیلی با پشتیبانی آمریکا به دست ژنرال آگستو پینوشه بود. ساختمان ریاست جمهوری ابتدا محاصره و بعد بمباران شد. پس از بمباران و اشغال کاخ توسط کودتاچیان، جسد آلنده پیدا میشود. او در جای نامعلومی دفن شد و دیکتاتوری ۱۶ ساله پینوشه آغاز گردید.
(۲) تاریخ کوبا سراسر مبارزه علیه استعمار بوده و مبارزان بسیاری در این راه جان خود را فدا کردهاند. از اواخر قرن پانزدهم این سرزمین تحت سلطه اسپانیا بود و بعدها در قرن نوزده مستعمره ایالات متحده آمریکا شد. بهزودی کوبا تحت سلطهی کامل اقتصادی و سیاسی امریکا قرار گرفت، و حتی در ۱۹۰۲ که رسماً استقلال کوبا اعلام شد، این کشور را از هر گونه معامله با دیگر کشورها محروم کرد و به خود حق داد که هر زمان که لازم باشد برای حفظ تمامیت ارضی کوبا و حفظ منافع اقتصادی امریکا به مداخلهی نظامی دست بزند. آمریکا دولتهای دیکتاتوری دستنشاندهای را بر روی کار آورد که با فساد و سرکوب بیرحمانه دههها بر مردم کوبا حاکم بودند و منابع اقتصادی کوبا را غارت میکردند. ملیگرایان و استقلالطلبان کوبا از اقشار و طبقات مختلف حول مبارزه بر علیه سلطهی امریکا و تدارک انقلابی بزرگ بسیج میشدند.
روی کار آمدن حکومتهای وابسته به آمریکا ادامه داشت و هر بار یک حکومت لیبرال با کودتا امور را در دست میگرفت تا اینکه انقلاب کمونیستی شوروی در این کشور محبوبیت زیادی به دست آورد. سال ۱۹۲۵ میلادی تعدادی از فعالین اتحادیههای کارگری به همراه تعدادی از دانشجویان دانشگاه هاوانا حزب کمونیست کوبا را پایهگذاری کردند. حزب کمونیست به سرعت رشد کرد و در میان سیاهپوستان نیز طرفدار پیدا کرد.
مدتی بعد جوانی به نام «فیدل کاسترو» خیلی زود رشد کرد. بعد از یک دوره زندان افتادن به مکزیک رفت و با «چهگوارا» آرژانیتی آشنا شد. مبارزات آنها از اوایل دهه ۵۰ آغاز شد و در سال ۱۹۵۹ با محاصره شهر سانتیاگو توسط نیروهای کاسترو حاکم دستنشانده کشور یعنی «باتیستا» فرار کرد و حکومت انقلابی جایش را گرفت.
ادامه دارد….