سوره سینما – «آقای قاضی» محصول سال ۱۴۰۱ شبکه دو سیما است که داستان قضاوتهای یک قاضی را روایت میکند، داستان هایی که براساس ۸۴ پرونده واقعی ساخته شدهاند.
در هر قسمت از این سریال دو ماجرای کاملاً مجزا پخش میشود. هر اپیزود دو فرد یا گروه شاکی و متشاکی (شکایت کیفری) یا خواهان و خوانده (شکایت حقوقی) وارد دادگاه میشوند و بعد از بیان مطالبشان قاضی حکم را صادر میکند. موارد شکایت موضوعات مختلفی مثل سرقت، ضرب و شتم، خیانت در امانت، آزار کلامی و … است.
بازیگر ثابت این مجموعه درنقش قاضی، بهزاد خلج است که قبلاً نیز در تئاتر، سینما و تلویزیون بازیهای مختلفی از او دیدهایم و سایر بازیگران که حدود سیصد نفر و همه بازیگر تئاتر هستند، برای اولین بار در قاب تلویزیون ظاهر شدهاند.
آنچه در ادامه میخوانید گفتگو صریحی با سجاد مهرگان؛ کارگردان سریال «آقای قاضی»، از فراز و نشیب های تولید نخستین سریالش است.
*سریال «آقای قاضی» را از کجا آغاز کردهاید؟ شما از کجای روند شکل گیری به تیم تولید اضافه شدهاید؟ ایده اولیه این سریال از کجا شکل گرفت؟
این سریال سفارشی نبوده بلکه دغدغه شخصی من بوده است و طرح اولیه آن را خودِ من به سازمان صدا و سیما بردهام. ایده داستان هم از این جا آمد که حدود سه سال پیش که مستاجر بودم، متوجه شدم که در بحث آشنایی با قوانین و حداقل های قانون از جنس حقوق مدنی شدیدا در جامعه دچار مشکل هستیم.
زمانی که مستاجر بودم، تقریبا هر ماه یک بحثی با صاحبخانه ام داشتم. موضوعاتی از این دست که مشکلات برعهده موجر است یا مستاجر؟! همین مشکلات باعث شد که پیگیر شوم و بخشی از قانون موجر و مستاجر را بخوانم. بعد از آن تازه متوجه شدم نه تنها من از این قوانین چیزی نمی دانستم بلکه صاحبخانه، بنگاه معاملات ملکی و حتی ناظر صنوف املاک ها هم نمی دانسته اند. از این رو احساس کردم که خیلی وقت است با مردم در مورد حقوق خودشان صحبت نکرده ایم.
در نتیجه تمام این اتفاقاتی که برای من رخ داد، تصمیم گرفتم یک کاری را انجام دهم که در یک قالب سرگرم کننده و سریالی بتواند مردم را با حق و حقوق های مدنیشان آشنا کند. سپس طرحم را به سازمان صدا و سیما بردم و آنها هم از طرح خوششان آمد و همراه شدند. پس از طی شدن این مراحل تازه متوجه شدم یک سری مدل هایی در دنیا وجود دارد به اسم Courtroom یا Courtshow (تقریبا اولین فرمت تلویزیونی دنیا است و اکنون نزدیک به ۶۰ سال است که در این فرمت سریال تولید می شود.) که تقریبا در دنیا جا افتاده و ما می خواستیم آن را برای اولین بار در ایران جا بیاندازیم و برای اینکار نمونه های فراوان خارجی را دیدیم.
*چگونه توانستید مدل های خارجی را به فرمت ایرانی تبدیل کنید؟
مدل های خارجی را که دیدم، متوجه شدم که به هیچ عنوان قابلیت ایرانی شدن را ندارند به این دلیل که فرآیند دادرسی های ما کاملا متفاوت با آن ها است و اساسا فضای قضایی کشور ما با فضای قضایی کشور آمریکا کاملا متفاوت است. از این بابت تصمیم گرفتیم فرمت جدیدی را طراحی کنیم که به هر حال آسیب های خود را نیز به همراه داشت. همراه کردن قوه قضاییه بسیار کار دشواری بود چراکه قوه به علت سواستفاده هایی که از آن شده به رسانه بدبین بود.
زاویه دید مدیران قوه قضاییه در روز اول این بود که ما اصلا چنین چیزی را نمی خواهیم! اما ما کفش آهنین به پا کردیم و آنقدر جلسه گذاشتیم و توضیح دادیم که به هیچ عنوان قصد سیاه نمایی نداریم تا با ما همراه شدند.
قوه قضاییه تصویر درستی از این ماجرا نداشت و میگفت خیلی ها از ما سوژه گرفته اند اما سوژه ها را به یکسری خوراک هایی در فضای سینما و تلویزیون ایران تبدیل کرده اند که واقعی نیست و این هم دقیقا آسیبی است که رسانه برای ما ساخته است، یعنی رسانه موجود در کشور، دست ما نیست و فضایی که از آن در قالب ذهنی مردم جامعه جای گرفته است توسط سیاستمداران و حکمران ها و صدا و سیما شکل نگرفته است.
روزهای اولی که برای تحقیق و پژوهش به قضات مراجعه می کردم و از آن ها می خواستم یک پرونده معرفی کنند که جذاب باشد، پرونده هایی مثل تجاوز یا قتل را به من پیشنهاد می دادند اما من چنین پرونده هایی را مدنظر نداشتم. من پرونده هایی می خواستم که مشکلات سطحی تر و قابلیت دراماتیزه شدن دارند. از طرفی وقتی در مورد سوژه های مدنظرم با اساتید فیلمنامه نویسی صحبت می کردم، سوژه را رد می کردند اما با تمام این مشکلات من تمام تلاشم را کردم که روی موضوعات مورد نظرم تمرکز کنم و آن ها را بسازم.
*ساختار قضایی ایران مانند ساختار قضایی آمریکا نیست به این معنا که در دادگاه های آمریکا هیات ژوری رای می دهد و عمده دادگاه ها به یک رئالیتی شو تبدیل می شوند که اعضای هیات ژوری را راضی کنند تا قاضی به نفع چه کسی رای دهد، چند نمونه خوب این دادگاه ها را هم مردم دیده اند چه در قالب رئالیتی شو و چه در قالب مستند، مانند مستند او.جی. سیمپسون (O. J. Simpson) که همه می دانند که او چه کار کرده است و سال ها بعد به جرم دیگری او را گرفتند، این ماجرا در دادگاه های ایالت متحده بار درماتیکی ایجاد می کند که شما به خاطر ساختار قضایی و داستانی در ایران این دراماتیک بودن را هم نداشتید، با وجود این شرایط تصمیم گرفتید پین قصه را کجا بگذارید و چگونه قصه را روایت کنید که برای مخاطب جذاب باشد؟
بعد از یک مدت که روی پرونده هایی که از قوه قضاییه می گرفتیم تمرکز کردم و دادگاه هایی که حضور داشتم (از دادگاه های اختلافات مرسوم آپارتمان نشینی گرفته تا دادگاه های کیفری قتل) متوجه درامی که می توانست شکل بگیرد، شدم.
برای پاسخ به سوال شما مثالی را مطرح می کنم، آلن رنه دو فیلم معروف به نام های «عشق من هیروشیما» و «سال گذشته در مارینبد» دارد. در «سال گذشته در مارینبد» کاراکتر اصلی یک جمله ای می گوید که من در دادگاه هایی که حضور داشتم به وفور آن را می شنیدم. یکی از کاراکترها در این فیلم می گفت: «تو سال گذشته اینجا بودی و با من دیدار داشتی» کاراکتر مقابل جواب می داد: «نه من اینجا نبودم و اصلا با هم دیدار نداشتیم» از این دیالوگ ها به این می رسم که کاراکتر، واقعیت را آنطور که خودش فهمیده است ارائه می دهد.
من در دادگاه های معمولی چیزی که از مردم دیدم این بود که نمی خواهند دروغ بگویند فقط واقعیت را از نگاه خودشان بیان می کنند و به دنبال این هستند که خودشان را زیبا و محق جلوه دهند. در واقع دروغ گفتنشان به خاطر ذات کثیفشان نیست. این ماجرا یکی از عنصرهای درام برای من شد. بعد از یک مدتی که پرونده ها را مطالعه کردم به این نتیجه رسیدم که ما در چنین مواقعی سه پیرنگ داریم، پیرنگ اول؛ راستی، پیرنگ دوم؛ ناراستی و پیرنگ سوم؛ قاضی است که طبق اصول قانونی و قضاوت نباید با هیچکدام از دو پیرنگ دیگر ارتباط برقرار کند، باید پیرنگ خود را پیش ببرد و در نهایت حقیقت را کشف کند. در نتیجه نقطه درام و پین قصه را روی قاضی گذاشتیم که روحیه کاراگاهی دارد. در خیلی از پرونده ها می توانستیم این روحیه کاراگاهی را قوی کنیم و در بعضی پرونده ها نمی شد و مجبور بودیم نقطه ثقل را به جای اینکه روی قاضی بگذاریم، روی اصل قصه بگذاریم.
در سریال هر کدام از طرفین قصه خود را روایت می کنند و من فقط به جای مخاطب، کاراکتر قاضی را قرار دادم. قاضی فراتر از مخاطب و کسی بود که حکم نهایی را صادر می کرد. شاید مخاطب برای هر پرونده حکم دیگری می داد که همه این چالش ها میان قاضی و مخاطب درام هایی است که کار ایجاد می کند. یعنی مخاطب رو در روی قاضی قرار می گیرد. شاید مخاطب با یکی همزادپنداری کند که قاضی حق را به او نمی دهد اما قاضی روند قضایی خود را طی می کند و من به این پایبند بودم که نهایتا قاضی رویه حقوقی را پیش ببرد.
*مدل سریال «آقای قاضی» از یک لحاظ خیلی آمریکایی است. از این جهت که یک تیم نویسندگان عریض و طویل دارد، سرپرست نویسندگان دارد و…، نترسیدید از این سبک و سیاق؟ چرا که در ایران سابقه زیادی نداشته ایم که این تعداد نویسنده با شخصیت پردازی های متنوع و متفاوت بخواهد بنویسند؟
همیشه از روز اول ترس این را داشتم که کار مورد اقبال مخاطب قرار نگیرد. برای این که به ایده آل هایم برسم خیلی تلاش کردم به عنوان مثال ما ۶۰۰ بازیگر دیدیم تا ۳۰۰ بازیگر انتخاب کردیم. ۱۲ نویسنده آوردیم که هیچکدام سابقه نگارش حرفه ای نداشتند. بازیگران ما بازی حرفه ای مقابل دوربین نکرده بودند. همینطور برای فیلمبرداری هم ما یک گروه بزرگ متشکل از ۷ فیلمبردار داشتیم که این هفت فیلمبردار هم برای اولین بار چنین پروژه ای را کار می کردند و خود من هم یک کارگردان سریال اولی بودم. یعنی همه چیز دست به دست هم میداد که این کار نشود و ترس ها را زیاد می کرد.
حتی روزهای ابتدایی من با خیلی از اساتیدی که صحبت می کردم، سوالم این بود که اساسا دوربین این کار چیست؟ باید الکسا باشد؟ FS7 باشد؟ ۵D باشد؟ واقعا نظری نداشتم و نمی دانستم چه باید کنم! هیچ سوادی برای این سبک سریال ها در کشور وجود نداشت. شما دقت کنید ما سریال ساختیم، رئالیتی شو ساختیم، مسابقه ساختیم اما این سبک و سیاق کار تولید نکرده ایم. نکته ای که وجود داشت این بود که تیم ما خیلی بزرگ تر از تیم یک سریال بود وقتی که به پشت صحنه ما نگاه می کنید، می بینید ۷۰ نفر عوامل جدای از هنرورها دارد که این جریان تولید را پیچیده می کند. ما سه نسخه صفر گرفتیم و تازه در نسخه سوم کار درآمد و به آن چه که دلمان می خواست نزدیک شدیم. نسخه های صفر را در پلاتو بودیم، هیچ دکوری نداشتیم و با سه دوربین فضاهای مختلف را فیلمبرداری کردیم.
*به عنوان کارگردان چگونه این پیچیدگی ها را هموار کردید؟
یکی از کارهای کارگردان، مدیریت است و هیچکس به غیر از کارگردان نمی تواند همه تیم ها را با هم مدیریت کند. کارگردان باید گروه انتخاب بازیگر را با گروه نویسندگان همراه کند، گروه نویسندگان را با گروه فیلمبردار هماهنگ کند و … از طرفی از نظر محتوایی بداند که در هر اپیزود چه حرفی برای گفتن دارد، چه پیرنگ ها و خرده پیرنگ هایی را می خواهد باز کند. مدیریت کردن تمام این گزینه ها با هم فرآیند خیلی سختی است. من ۱۶ ماه روی این پروژه کار کردم که ماه های پراسترسی بود. هر روز که از سر ضبط برمیگشتم سناریوهای قسمت های بعدی را با توجه به اتفاقات روز قبل بازنویسی می کردم. بسیاری از دکوپاژها از قسمت ۱۵ به بعد خیلی نرم تغییر کردند. یک جاهایی خیلی سخت بود و تاثیر منفی خود را در کار نشان می داد که شخصا حس می کنم حجم زیادی از این مشکلات در فصل دوم حل خواهند شد. اما باید تاکید کنم که در فصل دوم با همان گروه قبلی کار می کنیم چرا که یک تیم موفق همیشه موفق است.
*در خصوص نویسندگان گفتید که هیچکدام از آن ها تجربه نویسندگی حرفه ای نداشته اند، آیا در حوزه قضاوت و حقوق تحصیلاتی داشته اند؟
روزهای ابتدای نشستیم و با یکسری از نویسنده های قضایی صحبت کردیم، نویسنده هایی که علم حقوق داشتند، اما وقتی جلوتر رفتیم همان مزیتی که داشتند سد راهشان بود. شما وقتی شروع می کنید و با ملاحظات صد در صد حقوقی یک درامی را می نویسید آن درام خیلی بی خاصیت می شود، پر از جملات سنگین و سخت می شود که مردم آن را متوجه نخواهند شد. در ابتدا کار را با چند حقوقدانی که فیلمنامه نویس بودند امتحان کردیم و دیدیم واقعا شدنی نیست و آنقدر حقوق برایشان مقدس است که نمی توانند درام را پیش ببرند، از این بابت به سراغ نویسنده هایی رفتیم که به آن ها آموزش های حقوقی بدهیم، دعوتشان کردیم و برایشان جلسات متمادی آموزش حقوق گذاشتیم و در کنار آن ها ۵ مشاور حقوقی قرار دادیم.
تمام فیلمنامه ها از نظر ۵ مشاور حقوقی متخصص گذشته است. مثلا متخصص حوزه کودک و نوجوان یا متخصص حوزه خانواده! در پروسه کاری فیلمنامه، نویسنده؛ فیلمنامه اش را برای حقوقدان می فرستاد و حقوقدان از منظر کارشناسی آن را تصحیح می کرد و بعد نویسنده ادیت های حقوقدان را دراماتیک می کرد. بعد از این که چند بار توسط متخصصان نوشته هایشان ادیت می شد در نهایت به دست یک قاضی مشاور به نام مهدی رنجگری می رسید که خود قوه قضاییه به ما معرفی کرده بود که او همه نوشته ها را یکبار دیگر از منظر قضایی ویرایش می کرد. خیلی جاها به خاطر اینکه حقوق را رعایت کنیم درام را تخفیف داده ایم به عنوان مثال اگر دزدی به خانه ای بیاد اگر گرفته شود یک پرونده حقوقی است اما اگر مورد ضرب و شتم قرار گیرد، پرونده کیفری می شود. هیچوقت نمی توان دو پرونده حقوقی و کیفری را با هم یکی و قضاوت کرد و قاعده دادگاه این اجازه را نمی دهد. پس ما مجبور بودیم در این نقطه دست به انتخاب بزنیم. از اصل پرونده ها خیلی دور نمی شدیم اما با توجه به آیین دادرسی برای هر پرونده ترفند حقوقی پیدا می کردیم.
این حساسیت من بود که می گفتم اگر کار از لحاظ حقوقی بد باشد و به مردم آموزش اشتباه بدهد ما خیلی عقب می افتیم. چراکه قسمت اعظم جامعه تا به حال دادگاه را ندیده اند.
*برای آشنا کردن ذهن مخاطب با فضای دادگاه چه اقداماتی انجام دادید؟
یک کار پژوهشی انجام دادیم و یک جامعه آماری را مشخص کردیم تا ببینیم ذهنیت مردم ایران از دادگاه چگونه است. به چند گروه رسیدیم، گروهی که اساسا هیچ ارتباطی با تلویزیون ایران ندارند و فیلم های هالیوودی می بینند و نگاهشان به دادگاه های ایران نگاه به دادگاه های هالیوودی بود یعنی خیلی ها فکر می کردند ما در دادگاه هیات منصفه داریم. یک گروه دیگر بودند که ذهنیتشان از دادگاه، دادگاه های کرباسچی و ناصر محمدخانی و دادگاه های جرایم اقتصادی بود که در اخبار دیده بودند و گروهی هم ذهنیت دادگاه «جدایی نادر از سیمین» و یا «متری شش و نیم» را داشتند که اتفاقا دادگاه های واقعی ما خیلی شبیه به این گروه هستند. من باز می خواستم این را هم بر هم بزنم و برایم مهم بود که قوه قضاییه بعد از اینکار یک پله جلوتر بایستد. برای این ها هم کار مطالعاتی کردیم در مورد این که مثلا یک قاضی ایده آل باید چه شکلی باشد؟ و یا فضا سازی ایده آل برای یک دادگاه باید چگونه باشد؟ در نهایت تا حد زیادی هم سعی کردیم به آن نزدیک شویم.
*پرونده هایی که دادگاه آن را در سریال تشکیل می دادید، در فضای واقعی خودشان نتیجه گیری شده بودند؟ یا شما حکم را از خودتان براساس درام صادر می کردید؟
ما خیلی وقت ها پرونده ها را که می خواندیم احساس می کردیم که حکمشان درست نیست و در سریال حکم آن ها را تغییر می دادیم و آنچه که درست بود را اجرا می کردیم. در واقع به سمت حکمی که مشاور حقوقی و قاضی مشاور میدادند، می رفتیم. خیلی وقت ها جریان داستان را تغییر می دادیم برای اینکه حکم را سنگین تر کنیم. در واقع اصل داستان عوض نمی شد بلکه شاخ و برگ های آن تغییر می کرد.
*شما فیلمنامه را از مراحل مختلفی رد می کردید تا به ساخت برسانید، چقدر محدودیت ها حقوقی و چقدر محدودیت های خاص قوه قضاییه بود؟ سانسور یا حذف داشت؟
صادقانه باید بگویم که قوه قضاییه سانسور نداشت و از زمانی که به ما و به پروژه اعتماد کردند، دستمان را باز گذاشتند. قوه قضاییه چارچوب فنی برای ما داشت چون اولین باری بود که اینکار انجام می شد، همیشه برایش جای سوال بود که چطور ممکن است فرآیند دادرسی که یکسال طول می کشد در عرض یک ربع دراماتیزه شده و نشان داده شود! از این بابت جلوی یک سری پرونده ها را برای ساخت گرفت که مثلا فلان پرونده یک قاضی نمی خواهد و باید زیر نظر سه قاضی باشد، اما الان که سریال ساخته شده خود قوه قضاییه برای فصل دوم همراه ما شده است.
در فصل دوم موضوعات ما کاراگاهی تر، جنایی تر و حتی امنیتی تر می شود و ممکن است زمان سریال به ۶۰ دقیقه برسد و هر قسمت به یک پرونده بپردازد. ما روز اولی که کار را شروع کردیم ۳۰۰ مورد پرونده داشتیم از این تعداد با مشورتی که با قضات کردیم به ۱۲۵ پرونده رسیدیم و باز از این تعداد تقریبا ۲۵ پرونده را قوه قضایی حذف کرد و ۲۵ پرونده دیگر را به دلیل مسایل فنی نتوانستیم، بسازیم در نهایت ۸۵ پرونده را در ۸۵ اپیزود ساختیم.
*درام های دادگاهی خیلی پررنگ هستند و کارهای جذابی هم از آن ها ساخته شده است، در نمونه های خارجی چه کارهایی را دیدید که تصمیم گرفتید شبیه به آن ها باشید؟
در Courtshowها، آثاری که دیدیم در فیلمنامه نویسی برایمان الگودهنده بودند اما در فرم کار، خیلی به ما کمک نمی کردند، مثلا سریال «قاضی جودی» (Judge Judy) که به نظرم یکی از پیشروترین ها در این زمینه است. با اینکه کاراکتر قاضی جودی خیلی خوب درآمده بود اما ما نمی توانستیم از آن الهام بگیریم. یکی از پیشنهادها این بود که بعضی از پرونده های سریال «قاضی جودی» را ترجمه کنیم و از آن استفاده کنیم اما اساسا امکان پذیر نبود چرا که موضوعاتی که در غرب به آن می پردازند موضوعاتی نیست که حتی ما ذره ای به آن ها فکر کنیم. آن ها خیلی درام را به سمت موضوعات اخلاقی برده اند. بیشترین چیزی که از سینمای هالیوود به ما کمک کرد، فضاسازی بود چه در درام سازی، چه در بازیگردانی و چه در کاشت دوربین. برای این فضاسازی ها از «دوازده مرد خشمگین» گرفته تا «بهتره با ساول تماس بگیری» (Better call Saul) را بازبینی کردیم و از آن ها الهام گرفتیم.
*به سینمای مورد علاقه خودتان ادای دین کرده اید؟
در خصوص بازیگری بله، من مرحوم عباس کیارستمی را دوست دارم و خیلی تلاش کردم جنس رئال در کارم شبیه به کارهای آقای کیارستمی باشد.
*نمره قبولی به خودتان می دهید؟
سیدنی لومنت یک جمله معروف در کتاب «فیلم ساختن» دارد که می گوید: «کارگردان این حق را دارد که قبل از ساخت یک اثر روشنفکر باشد و بعد از ساخت یک اثر هم روشنفکر باشد اما حق این را ندارد حین ساخت یک اثر روشنفکر باشد.» من خیلی تلاش کردم که حین ساخت اثر روشنفکر نباشم و خودم را پشت مانیتور در جایگاه مخاطب قرار می دادم تا واکنش های او را در کارم انعکاس دهم. مثلا با تدوینگر قرارداد کردم و گفتم با اینکه همه ایران علاقه به تماشای بازی اکت دارند و ما در بازیگری اکت محور هستیم اما من می خواهم به جای کات روی اکت، کات روی ری اکت را داشته باشم.
روز اول تدوینگر معتقد بود که این کار خیلی ریسک بالایی دارد اما من حسم مدیریت خاصه مخاطب است نه مدیریت خاصه خودم! احساس می کنم مخاطب در لحظه دوست دارد چنین چه چیزی را تماشا کند.
اتفاق خوبی که در این کار داشتیم حضور تماشاچی در صحنه بود، تماشاچیان قصه ها را گوش می دادند و من نسبت به واکنش آن ها قصه، بازی گرفتن و حتی کاشت دوربین ها را عوض می کردم.
*اما این خروجی که شما از آن صحبت می کنید در مخاطب بیرونی ایجاد نشده است!
با نظر شما مخالف هستم چراکه آمار چیز دیگری به ما نشان می دهد و واکنش هایی که از سمت مخاطب داریم این است که ما حسی را که می خواستیم گرفته ایم.
«آقای قاضی» در تلوبیون حدود شش میلیون بیننده داشته است و جزو سریال هایی است که در تلوبیون رشد خوبی داشته، ما در یوتیوب بیش از یک میلیون دیده شده ایم و من از کامنت هایی که می گیرم این حس خوب را از مخاطب گرفته ام. البته در همان ها هم هستند کامنت هایی که ابراز ناخشنودی کرده باشند ولی در حدود ۷۰ درصد زاویه دیدشان خوب است.
*ما دو دسته مخاطب داریم، مخاطبی که می بیند و مخاطبی که تماشا می کند، مخاطبی که می بیند به صورت گذری در حین کارهای روزانه نگاهی هم به برنامه های تلویزیون می اندازد اما مخاطبی که تماشا می کند به طور خاص یا به سینما می رود و یا برنامه مورد علاقه خود را در اینترنت سرچ می کند اما سریال هایی که در تلویزیون پخش می شوند عموما برای بیننده هستند نه تماشاگر، آماری که شما ارائه می دهید آماری از تماشاگران محسوب می شود، آماری که به عنوان یک برنامه تلویزیونی نمی توان به آن استناد کرد. شما می گویید کار به خوبی برای مخاطب درآمده در صورتی که طبق آمار بیننده این حرف سندیت پیدا نمی کند، شاید از دلایل آن هم بتوان به حضور بازیگران غیر مشهور اشاره کرد، چرا از بازیگر چهره استفاده نکردید؟
یک نکته ای در انتخاب بازیگران وجود داشت این بود که من دوست نداشتم مخاطب نسبت به بازیگرها پیش زمینه ذهنی داشته باشد، دلم می خواست مخاطب باور کند که بازیگر واقعا به آن معضل دچار شده است، قاعدتا استفاده از بازیگران چهره در این فضا بخاطر پیش زمینه مخاطب باورپذیر نمی شد و رئالیزم کار را خدشه دار می کند. دوم اینکه به نظر من، ما چارچوب محدودی از بازیگران را در فضای سینما و تلویزیون ساخته ایم و مدام از آن ها استفاده می کنیم در صورتی که تئاتر ما یک گنجینه است و به محض ورود به این گنجینه با آدم هایی رو به رو می شویم که خیلی جلوتر هستند و می توان از آن ها در تصویر هم استفاده کرد. هدف من این بود که ۳۰۰ بازیگر جدید معرفی کنم اما اینکه درآمده یا نیامده را مخاطب باید بررسی کند. من به عنوان کارگردان حس می کنم ۷۰ درصد درآمده است. شاید عده ای از مخاطبین حرفه ای تر باشند و نگاه جلوتری از من داشته باشند و نگاهشان این باشد که درنیامده است. اما معتقدم که یک جاهایی باید سلیقه بصری مخاطب را تغییر داد.
*ما برای سریال «آقای قاضی» دو نوع مخاطب داریم یک مخاطبی که فضای سریال هایی مانند «بازی تاج و تخت» را دارد و اصلا پای سریالی مثل «آقای قاضی» نمی نشیند و در مقابل مخاطبی که این سریال را با هدف آموزش دیدن تماشا می کند، قبول دارم که سریال، سریال مخاطب عام نیست اما یک محدوده مخاطبی را برای خودش می سازد، مخاطب چقدر با کاراکتر قاضی همزادپنداری کرده است؟ ضمن اینکه خیلی ها این اتهام را به شما می زنند که در مورد قاضی ها سفیدنمایی می کنید. چه کار کردید که آن همه سیاه نمایی که برای قوه قضاییه اتفاق افتاده است روی سریال شما تاثیر نگذارد؟
اینکه بگوییم سریال مخاطب عام ندارد، صحیح نیست. به نظر من سال ها رسانه دست ما نبوده و حسم این است که برای مردم تولید محتوای کمی داشته ایم. سال هاست که از آن سریال سازی پرقدرت دهه ۸۰ و ۷۰ فاصله گرفته ایم و تقریبا از دهه ۹۰ سریال قابل تاملی برای مردم نساخته ایم. من مطمئنم که اگر «آقای قاضی» و کارهای شبیه به آن به مرور ساخته شوند سلیقه شکل می گیرد و مخاطب عموم را هم جذب می کند. من نه می خواستم فقط آموزش دهم و نه فقط سرگرم کنم بلکه می خواستم میان این دو بایستم.
ما امروز به ۳۴ درصد مخاطب رسیدیم آن هم در شرایطی که هیچ بازیگر چهره ای نداریم و ساعات پربیننده پخش را نداریم و حتی در یک شبکه سریال محور هم نیستیم، در کنار اینکه بودجه تولید ما یک هشتم بودجه مرسوم سریال های دیگر است. تبلیغات آنچنانی هم نداریم اما هم رده یک سریالی که همه این ویژگی ها را دارد مخاطب را همراه کرده ایم.
*چالشی اصلی سریال این است که شما در بازیگردانی، قصه گویی و حتی در متن به سمت رئالیزم رفته اید! اما تمام کار را در دکور تصویربرداری کردید، این به رئالیزم ضربه نمی زند؟
شما وقتی انتخاب می کنید که شبیه سازی کنید باید دست به انتخاب بزنید. شبیه سازی برای من یعنی مماس با واقعیت! وقتی با واقعیت مماس می شویم یک سری نکته ها را از واقعیت انتخاب می کنیم ولی یکسری بخش ها را ایده آل می کنیم و از واقعیت دور می شویم و آن را به جلوتر پرتاب می کنیم. برآیند فعالیت های رسانه ای هم باید همه چیز را به سمت جلو و آینده ببرد. هنری که در گذشته و یا حال باقی مانده، باخته است. من خیلی دوست داشتم فضا را به سمت فضایی ببرم که باید باشد و این رئالیست را شکسته ام.
*به عنوان سوال آخر، کاراکتر قاضی مابه ازای بیرونی در میان قضات دارد؟
قاضی ما ترکیبی از قاضی های خوب است. نمونه ایده آل هر قاضی را برداشتم و در قاضی سریال جای داده ام که نشان دهم اصولا قاضی ایده آل چه کسی است و چگونه رفتار می کند. قاضی تصمیم گیرنده نهایی است. من به قاضی ایده آل نزدیک شدم اما قاضی قهرمان ساختم.