سوره سینما – رضا منتظری :«چرا گریه نمیکنی؟» ساخته علیرضا معتمدی شاید یکی از شلختهترین و بی سروشکل ترین فیلمهایی باشد که تاکنون در جشنواره چهل و یکم به نمایش درآمده است؛ فیلمی که بهرغم بهکارگیری یک لشکر سلبریتی برای جلوه و جلا دادن به فیلم از همین حالا محکوم به شکست در گیشه است چرا که قطعاً تودههای مردم نمیتوانند با فیلم عصیان گر آقای فیلمساز ارتباط برقرار کنند و انعکاس تصویر خود و جامعه را در آن ببینند.
«چرا گریه نمیکنی؟» فیلمی بیمایه است که شاید تنها ایده ابتداییاش تا حدودی قابلتأمل باشد، ایدهای که بهشدت الکن مانده و منجر به تولید فیلمی طولانی، کشدار و حوصله سر بر شده که نهایتاً و در بهترین شکل ممکن میتوانست بدل به یک فیلم کوتاه داستانی شود؛ ایده مرکزی «چرا گریه نمیکنی؟» در مورد مرد میانسالی است که بعد از فوت پدر و مادرش تنها وظیفه خود را رسیدگی به برادر کوچکترش میداند و با درگذشت ناگهانی برادرش به چنان انزوایی کشیده میشود که زندگی در نظرش پوچ و بیمعنی شده و مفهومش را از دست میدهد؛ این مرد حتی برای رهایی از این فضای سنگین و آرام کردن خودش توان گریه کردن را هم از دست داده است و حالا این اطرافیان وی هستند که میکوشند با وادار کردنش به گریه کردن او را به زندگی عادی خود برگردانند!
ازآنجاکه کاراکتر اصلی از یک افسردگی شدید و بسیار متفاوت با آنچه بهعنوان بیماری روانی میشناسیم رنج میبرد، فیلم در لحظاتی تلاش کرده وجهه روانشناختی به خود بگیرد؛ گویا کارگردان خود را همهفنحریف تصور کرده و بر این باور بوده که میتواند در هر حیطهای برای مخاطب نسخهپیچی کند!
«چرا گریه نمیکنی؟» مرتب در حال کنکاش شخصیت اصلیاش است اما در هیچ بخشی از فیلم خبری از تعلیق، نقطه عطف و ایجاد چالش جدید برای ایجاد انگیزه و هیجان در مخاطب دیده نمیشود؛ دقایق پشت سر هم میگذرند و تماشاگر بختبرگشته با کاراکترهایی مواجه شود که مصداق آنها را در جامعه زیستی خود یا به طور کل نمیشناسد و یا بهندرت به چنین انسانهای سرگشته و بیتفاوت و بیدغدغهای برخورد کرده است!
گویی شخصیتهای فیلم اصلاً متعلق به این فرهنگ و سرزمین نیستند و از سیارهای دیگر آمدهاند! آنقدر الکیخوش، بیکار و بیدغدغهاند که زمان خود را صرف بیهودهترین و پوچترین کارها میکنند؛ شخصیتها میآیند و میروند اما هرلحظه که میگذرد مخاطب خود را از آنها، رفتارها و تفکراتشان دور و دورتر میبیند؛ به عنوان مثال در کجای فرهنگ ما چنین نکتهای وجود دارد که همسر اول یک زن وقتی به خانهاش برمیگردد و متوجه ارتباط همسرش با زن دیگری میشود با خوشحالی و شادمانی با آن زن برخورد کند، او را آرایش کند و بخواهد با او دوستی داشته باشد؟
از سوی دیگر بسیاری شخصیتها در «چرا گریه نمیکنی؟» بهشدت زائد و اضافی هستند؛ مثلاً کاراکتر عمه با بازی هانیه توسلی و یا شخصیت همکار با بازی مانی حقیقی و… بود و نبودشان در فیلم چه تأثیری دارد؟ آیا حذف این شخصیتها هیچ خللی بر روند روایت یکخطی و بدون چالش فیلم ایجاد میکند؟
«چرا گریه نمیکنی؟» شاید فقط بتواند به مذاق برخی سینه فیل ها و یا مخاطبان پوچگرا و روشنفکرمآب خوش بیاید و هیچ حرفی برای عموم مردم ندارد چراکه اساساً برای آنها ساخته نشده است؛ جدیدترین ساخته معتمدی اصولاً بدل به هجونامهای شده که حضورش در چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر انقلاب اسلامی هم جای بسی شگفتی و تعجب دارد؛ جشنوارهای که شعارش «اخلاق، امید و آگاهی بخشی» است و قاعدتاً بایستی در آن فیلمهایی با این قبیل مضامین و اهداف نمایش داده شوند نه آثار پستمدرن و مقلدانهای که نه در ساختار و نه در محتوایشان هیچگونه سنخیت و قرابتی با معیارها و فرهنگ ایرانی-اسلامی به چشم نمیخورد!
بهراستی جای تعجب نیست که در این جشنواره فیلمی مانند «چرا گریه نمیکنی؟» وجود دارد که برخی شخصیتهای آن برای رهایی رفیقشان از افسردگی نشأت گرفته از سرخوشی! تجویز هروئین و تریاک و الکل میکنند؟! جای تعجب نیست فیلمی در این جشنواره حضور دارد که نمایشگر روابط خارج از عرف میان زنان و مردان است؟
درنهایت باید به این نکته نیز اشاره کرد که «چرا گریه نمیکنی؟» یک کپیبرداری دمدستی، ضعیف و کممایه از برخی فیلمهای پستمدرن تاریخ سینما است و فیلمساز بسیار تلاش کرده تا شبیه به کارگردانان جهانی به صورتی کاملاً ناشیانه و مقلدانه مبادرت به تولید اثرش کند! بیشک جای تغییر و تحریف مفاهیمی همچون زمان، واقعیت، هستی و زندگی در سینمای ایران که قرار است پرچمدار سینمای اخلاق مدار و ایرانی-اسلامی باشد نیست!