سوره سینما – رضا منتظری : «هفت بهارنارنج» اولین ساخته سینمایی فرشاد گلسفیدی فیلمبردار شناختهشده سینما و تلویزیون است؛ از آن جمله فیلمهایی که برخی دستاندرکاران فنی سینما به ناآگاه تب فیلمساز شدن درونشان شعلهور میشود و با تصور اینکه دیگر طی تمامی سالهای حضورشان همهفنحریف شدهاند، یکباره در مقام فیلمساز پشت دوربین میروند!
«هفت بهارنارنج» در بهترین شکل میتواند یک فیلم تلویزیونی باشد که در عصر یک روز تعطیل از یک شبکه کم مخاطب سیما پخش شود و شاید احیاناً بتواند در آن زمان اندک مخاطبانی داشته باشد که ترجیح میدهند به جای چرت نیمروزی فیلمی را تماشا کنند و ساعتی وقت خود را اینگونه بگذرانند؛ مشکل اصلی این نوع آثار بیشتر در فیلمنامههای شان است، فیلمنامههایی که اغلب بیشتر بر اساس مضمونشان انتخاب میشوند، به مسیر روایت توجهی نشان نمیدهند و سرشار از حفرهاند!
چند سالی است در سینمای ایران باب شده که برخی تلهفیلمها را به اسم فیلم سینمایی قالب کرده و حتی در جشنوارههایی نظیر جشنواره فیلم فجر که مهمترین رویداد سینمایی کشور است و قطعاً در آن باید باکیفیتترین آثار از نظر مضمون، محتوا، فرم و ساختار حضور داشته باشند، نمایش میدهند درصورتیکه از منظر ساختاری، فرم و مفهوم بین این دو مقوله تصویری تفاوتهای بزرگی وجود دارد و موتیفهای این دو مؤلفه در یک قالب و فرم قابل تعریف نیست.
اما فراتر از آن این است که محتوای «هفت بهارنارنج» نیز بهشدت تکراری و کلیشهای است و همین مسئله باعث شده تا این فیلم مقلدانه، بلاتکلیف و کمرمق باشد. مقلدانه به آن جهت که در سینمای ایران و جهان بارها به دو موضوع «عشق» و «فراموشی» و یا مهمتر از آن مسئله استیصال و «تنهایی» ورود کرده و فیلمهای قابلتأملی نیز درباره این موضوعات تولیدشدهاند؛ هرچند که این موضوعات بسیار تکراری و دستمالیشده به نظر میرسند اما قطعاً ایده پردازی و نگاه نو فیلمسازان میتواند باعث شود تا این قبیل آثار عاری از هرگونه کلیشه و تکرار تولید شوند؛ اما «هفت بهارنارنج» عملاً تلفیقی از فیلمهای «عشق» به کارگردانی میشائیل هانکه، «پدر» به کارگردانی فلوریان زلر، «آیریس» به کارگردانی ریچارد ایر و… است!
در مبحث عشق اساطیری رسماً هانکه در عشق هرآنچه باید را به تصویر کشید و جایی برای عشق اساطیری استاد و طلعت باقی نگذاشت و فلوریان زلز در «پدر» با اقتباس از نمایشنامه خودش با همین عنوان سعی کرده علاوه بر بازنمایی نشانههای بیماری آلزایمر از لحاظ ساختاری هم روایتی مناسب برای تمرکز بر زندگی یک پدر مبتلا به آلزایمر و رابطه او با دخترش انتخاب کند.
در «هفت بهارنارنج» با اتمسفر و داستانی طرفیم که از همان ابتدا، انتهایش مشخص و قابل پیشبینی است. روایتی یکخطی، بدون افتوخیز، بدون تعلیق، بدون ذرهای شکفتن احساس همذات پنداری در مخاطب که صرفاً بر اساس مجموعهای از دیالوگ پیش میرود و فیلمساز هرجا که احساس کمبود کرده از علی نصیریان خواسته آوازی بخواند! البته این آوارخوانی گاه و بی گاه علی نصیریان علیرغم دلنشین بودن نمیتواند مانع از سردی، رخوت و کرختی «هفت بهارنارنج» شود و حتی در موقعیتهایی مخاطب را دچار کلافگی بیشازحد نیز میکند و کمرمقی فیلم را بیشازپیش جلوه میدهد!
به علاوه آنکه حضور یک سری شخصیتهای زائد در فیلم مانند شخصیت دکتر با بازی فرهاد آئیش و یا هومن حاجی عبداللهی نیز بلاتکلیفی فیلم را بیشتر نمایان میکنند! گویی فیلمساز خواسته با توسل به این شخصیتهای بی کارکرد نظر مخاطب را به فیلمش جلب کند اما این شخصیتهای بیتأثیر فقط بیشتر باعث کلافگی مخاطب میشوند و بس!
برخی طنازیهای پوچ و سطحی مانند گذاشتن عینک ری بن بر چشم گوسفند و پرداختن بیمورد به نمکریزیهای حاجی عبداللهی از جمله نقاط ضعف شدید فیلمنامه این اثر است!
«هفت بهارنارنج» اگر نقطه قوتی دارد فقط به واسطه حضور علی نصیریان است و بس! بیشک علی نصیریان بازیگر بیبدیلی است و در کارنامه کاریاش بازیهای ماندگار و شاخصی دارد که ازجمله آنها میتوان به فیلمهایی نظیر «گاو»، «آقای هالو»، «کفشهای میرزا نوروز»، «جادههای سرد»، «ناخدا خورشید»، «بوی پیراهن یوسف»، «مسخره باز» و… اشاره کرد؛ او در تمامی نقشآفرینیهایش ثابت کرده که پتانسیل فوقالعادهای دارد و هر بار میتواند بر اساس نوع نقش، شخصیت تازه و غیرتکراری را خلق کند که برای مخاطب قابلباور باشد اما اینکه فیلمسازی مانند گلسفیدی بر این باور باشد که فقط اتکا به ظرفیتهای این هنرمند نامدار سینما میتواند تمامی ضعفهای فیلمش را بپوشاند برداشت اشتباهی است! درست است که علی نصیریان یکتنه بار تمام فیلم را به دوش میکشد و اگر حضور وی نبود قطعاً این فیلم کلیشهای و حوصله سر بر نمیتوانست مخاطبان را در سالن سینما نگه دارد اما بااینهمه حضور وی نمیتواند به خودی خود جذابیتی برای مخاطب ایجاد کند!
علاوه بر بازی علی نصیریان آهنگسازی پیام آزادی نیز یکی دیگر از نقاط قوت «هفت بهارنارنج» است؛ موسیقی در این فیلم بدل به یک کاراکتر قدرتمند شده و پا به پای نصیریان پیش میرود و انتخاب هوشمندانه آزادی کمک جدی به باورپذیری موسیقی بر اساس درام فیلم دارد.