سوره سینما – علیرضا حسینمردی : مسئلهای که کمتر منتقدی در رسانههای آمریکایی مطرح کرده، این است که چطور سازنده «ای تی»، «اگه میتونی منو بگیر» و «گزارش اقلیت»، فیلم «خانواده فیبلمن» را ساخته است.
چند سالی شده است که گفتهایم، «معجزه و جادو» سرزمین دیزنی را ترک کرده است. درحالیکه بزرگترین کمپانی سرگرمکننده کودکان، ارتباط خود را با کودکان امروزی از دست داده و شکست چند انیمیشن پرخرج اخیر دیزنی و پیکسار، نشان از پایان یک دوره طلایی است، استیون اسپیلبرگ بهعنوان یکی از پولسازترین فیلمسازان تاریخ، نیز رابطه خود را با مخاطب، از دست داده است.
دو فیلم اخیر این کارگردان، صرفاً برای الیتیستها و شیفتگان مجتمع جوایز هالیوودی صنعتی ساخته شده است. هم «داستان وست ساید» (West Side Story) و هم «خانواده فیبلمن» (The Fabelmans) در گیشه شکست خوردند و مردم آمریکا، اسپیلبرگ چپگرا را دوست ندارند. کارگردان میپنداشت که فیلمی بهاصطلاح «خانوادگی» ساخته و اکران عمومی را در جشن شکرگزاری شروع کرد. سؤال اینجاست که آیا او فکر میکند که با نشان دادن شعارهای سیاسی لیبرالها، میتواند بر موج موفقیت در گیشه سوار شود؟
تفکرات هرز اسپیلبرگ، نیمه دوم فیلم را در بر گرفته و محصولی به دور از کارگردان «نجات سرباز رایان» و «ایندیانا جونز» به خوراک مخاطب داده میشود. این بحرانها از صحنهی فرویدی حرکات موزون مادر جلوی چراغ اتومبیل که گویا کارگردان قصد داشت تداعیکننده فانوس جادویی اینگمار برگمان باشد، شروع میشود.
وقتی خانواده به شمال ایالت کالیفرنیا و سرزمین سفیدپوستان قدبلند، نقل مکان میکند، فیلم به یک برنامه پروپاگاندایی ساخته تلویزیون دولتی یک کشور جهان سوم تبدیل میشود. کاراکتر نوجوانی اسپیلبرگ به مدرسهای میرود که همه این سفیدپوستان آنگلوساکسونی با یهودیهای مظلوم، مشکل دارند و معتقدند که این یهودیها بودند که حضرت عیسی را کشتند. اسپیلبرگ به صورت مضحکی در اینجا میگوید: به فرض اینکه عیسی را یهودیها کشته باشند، اولاً آنها فامیلهای من نبودند و دوماً من نباید تاوان جنایت دو هزار سال پیش را بپردازم. مسئله اینجاست که چرا باید فلسطینیها تاوان ظلمهایی که به بنی اسراییل شده را بپردازند؟
برخورد بلندقامتان مدرسه، هر روز با قهرمان قصه بدتر میشود. اما اسپیلبرگ پیشتر در «رنگ بنفش» و «آمیستاد» توانسته بود که نفرت خود از عدهای را با مهارت، بپوشاند. اما به سبک «فهرست شیندلر» او اینجا هم بچه مدرسهایها را بمانند نازیها و آریاییها ظالم جلوه داده و تنفر خود را پنهان نکرده است. گویا اسپیلبرگی که دیگر قصدی در پنهان کردن مواضع افراطی چپ خود ندارد، اینجا میخواهد با مردمی که معلوم است در انتخابات به جمهوریخواهان رأی میدهند، تصفیه حساب کند.
استفاده از نمادهایی ظلم خیالی که به او در مدرسه میشود، تداعیکننده طنابی شبیه به طناب اعدام است که در گاراژ یک اتومبیلران سیاهپوست پیدا شد. البته بعداً توسط پلیس فوق لیبرال فدرال آمریکا Woke FBI افشا شد که هیچ نیت نژادپرستانهای پشت این طناب نبوده است. به جای اینکه فیلم به داستان شخصی اسپیلبرگ تبدیل شود، بیشتر به سمت نگرانیهای پوشالی امروزی جوانان لیبرال آمریکا میرود.
دید از بالای کارگردان، ضد انسانیت و دلگرمی است که نسلهای پیشین را به تماشای آثار فیلمساز کهنهکار کشانده بود. خودشیفتگی اسپیلبرگ از خاطراتش و خودپرستی او درنهایت به داستانی غیرملموس برای مخاطب، تبدیل میشود.
اگر این متن را یک ماه پیش مینوشتیم، از «خانواده فیبلمن» به عنوان شانس اصلی اسکار بهترین فیلم و کارگردان، یاد میکردیم. این اثر در ابتدای فصل جوایز توانسته بود از رقبا پیشی بگیرد. اما «همهچیز همهجا به یکباره» محبوب الیتیستهای نیویورکی و کالیفرنیایی شده است و احتمالا اینبار هم اسپیلبرگ نه اسکاری ببرد. این اثر سودی هم که در گیشه نکرد و به مانند «داستان وست ساید» ضرر روی دست استودیو گذاشت.