سوره سینما – مادربزرگم که فوت کرد شب اول عید بود. تعطیلاتمان به عزا کشیده شد و تمام روزهای تعطیل بعدیش را باید در خانه منتظر اقوامی مینشستیم که تسلیت گویان، فوج فوج میآمدند و میرفتند. یکی دو روزی که گذشت احساس کردم نمیشود عید را این طور سپری کرد. به سفرنامهخوانی رو آوردم. با نویسندههای مختلف به اقصی نقاط جهان رفتم و برگشتم. متنها را میخواندم و بعد به وسیله گوگل تصاویر و ویدیوهایشان را میدیدم. عید که تمام شد واقعا احساس این را داشتم که سفری چند روزه را به پایان بردهام. میدانم لذتی که در سفر هست در سفرنامه نیست اما اگر دستتان را به جلال آل احمد بدهید و با هم کوچه پس کوچههای فرنگ را متر کنید حتما خاطرات جدیدی برایتان رقم میخورد. از آن سال که مادربزرگ رفت، سفرنامهها شد بخشی از زندگی من. خصوصا در عید.
سفرنامهنویسی و سفرنامهخوانی از آن دست کارهایی است که در نوروز لطف چند برابری دارد. حالا در نوروز ۱۴۰۲ از صمیم قلب دوست دارم بخشی از این احساس را با شما به اشتراک بگذارم تا اگر مقبول نگاهتان افتاد در سال جدید هم ادامه دهیم. در اولین گام راهی اروپای دهه ۶۰ میلادی میشویم. به طور دقیق، پاییز سال ۱۳۴۱. جلال آل احمد در آن زمان سفری چهار- پنج ماهه را به فرنگ آغاز کرد. از فرانسه گذشت، به سوییس رفت و از آنجا راهی آلمان شد و دست آخر رهسپار انگلستان. کتاب «سفر فرنگ» سوغات او از این دوره است که البته متاسفانه کامل نیست. اما نکات جالبی دارد که فقط با قلم «جلالیِ» آل احمد برایمان خواندنی میشود. یکی از تفریحات او در اروپا دیدن فیلمهای سینمایی روی پرده بود. خوشبخت و خوشحالیم که جلال بعد از دیدن فیلمها دست به قلم میشده و چندخطی مینوشته. حالا ما در این عید با هم یادداشتهای سینمایی آل احمد را از سفرنامهاش خواهیم خواند. به امید آن که بعدا هم از این کارها بکنیم!
خانمها آقایان! عیدتان مبارک