سوره سینما – پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۴۱
۱۱ اکتبر ۱۹۶۲
پاریس
ملک با داداشپور و زنش (که برادرزاده ملک باشد) مینا خانم، یک جا زندگی میکنند. در دو طبقه از یک هتل. نمره (؟)، کوچه دولامبر. شام دیشب مهمانشان بودم. بعد گفتم برویم سینما. با امکاناتی که من دارم تنها چیزی از پاریس که برایم دیدنی است و در تهران بهم نمیرسد، فیلمهای خوب است. و رفتیم «هیروشیما معشوق من!» از الن رنه. و از چهار نفری که بودیم، سه نفر اصلا سر در نیاوردند که قضیه از چه قرار بود. با این که فرانسه را بهتر از من میدانند. و اصلا من نمیدانم این جوانها، غیر از تخصصشان به چه چیز دیگر میپردازند! ناچار یک ربع ساعت برایشان رفتهام منبر که زنک عشق آمیخته به زجر و طرد خود را با آن سرباز جوان آلمانی چهطور در عشق با یک ژاپنی از هیروشیما فراموش میکند. یا جبران. و چهطور هر آدمی سمبل شهری است یا اقلیمی یا ولایتی. و چهطور در حوزه عشق، فاصلهها برمیخیزد و تشخصها و کینهها و ملاکها و تمایزها. و دیگر قضایا.
سفر فرنگ، جلال آل احمد، انتشارات فردوس