سوره سینما – چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۳۴۱
۱۷ اکتبر ۱۹۶۲
پاریس
… بعد رفتم سینما. که عجب پناهگاهی است برای آدم غریبهای که نمیداند کجا برود و نمیتواند همینجوری توی کوچه ول برگردد. در همین محله لاتن. فیلمی بود از لهستان. مال آدمی معروف. که اسمش یادم رفته. فرهنگ سینماییم میلنگد. چیزی بود در حدود موضوع «دستهای آلوده» سارتر. شهری است از لهستان، پس از رهایی از آلمانها، و پیش از آمدن روسها. میان این دو استقرار، قضایایی بر شهر میگذرد که معمولا در خلا قدرت میگذرد. آدمکشی و باندبازی میان دو جناح از یک حزب. و بکش بکش. بدک نبود. جز این که آرتیستها با حرکات عجیب و غریبی کشته میشدند و با چه ادها. عین گداهایی که کنار کوچه، پوست دستشان را میکنند، به ایجاد ترحم عابران. اصلا این فرنگیها سادیسم پیدا کردهاند. جنگ هم که نیست، به بدترین صورتی، بر پرده سینما، زندهاش میکنند.
سفر فرنگ، جلال آل احمد، انتشارات فردوس