سوره سینما – پنجشنبه ۳ آبان ۱۳۴۱
۲۵ اکتبر ۱۹۶۲
پاریس
Une Semaine de Paris
عجب دنیای مسخرهای است این رابطه شرق و غرب! امروز در این هفتهنامه توریستی پاریس- «هفتهای از پاریس»- دیدم که جناب مارسل کاموی فیلمبردار، همان قصه «پرنده بهشتی» را که میخواست در ایران درست کند، برداشته برده کامبوج و یک فیلم کرده. در معرفیاش نوشته بود: «افسانهای اگزوتیک. عشق یک فقیر کولی (به اشباع واو. که یعنی برنجکار. نه. یعنی باربر.) به یک دختر زیبای رقاص، که در کامبوج امروز میگذرد.»
و حالا فیلم را دارند در سینماهای درجه اول سمت راست رودخانه میدهند. یعنی در محلات اعیاننشین. با بلیت سینماهاشان گران. این یکی، پانزده فرانک. که نمیتوانم بروم. اما خیلی دلم میخواست ببینم چه دسته گلی به آب داده. تهران که آمده بود، اسم دختر رقاص، مریم بود و اسم جوان عاشق، رستم. که پهلوانی است و نقش رستم را بازی میکند. و با استفادهاکی از شاهنامه و به وساطت دوستی، سناریو را دادند دست ما که راست و ریس کنیم و رنگ محل بدهیم و دیگر قضایا. و یادم است خلاصه قصه بیژن و منیژه را برایش درآورده بودم و حالیش کرده بودم پر سیمرغ آتش بزند و از این حرفها و بهش حالی کرده بودم که دور و بر نفت نپلکد. چون قرار بود دسته نمایشدهنده سیار، سری به تخت جمشید و اصفهان بزند. با مناظر جهانگردپسند- و سری هم به آبادان و خوزستان- با چاههای نفت. و دیگر قضایا. و همین جوریها شد که یارو منصرف شد. به گمانم نسخهای از آن یادداشت را نگه داشتهام. یادم باشد، در حاشیه بیآورم. از آن سناریو، فعلا اسمش مانده. پرنده بهشتی. و اما اسم آرتیستها: ناری هم Nari Hem، Sem El و Nar Nem. و عجب قطعه خوشمزهای میشود در این باب ساخت. به اسم حسن روابط شرق و غرب. که یک بنده خدایی است و یک سناریو نوشته (یادم است قرار بود رستم از توی یک تابلوی مینیاتور دربیآید و راه بیفتد دنبال قضایای فیلم. لابد حالا عین همین کلک را آنطرفها زده و از میان جماعت تشکیلدهنده یک نقش برجسته، بر دیوار معبدی در کامبوج، یارو را بیرون کشیده.) و راه افتاده که کجا بهتر و ارزانتر و اگزوتیکتر میتوان اجراش کرد. لابد اول سری زده به مصر. که قضیه کانال سوئز پیش آمده و طرف را تحویل نگرفتهاند. بعد آمده بغداد و دنبال قضایای الف لیله [و لیله] میگشته و محیط مناسب اجرای فیلم، که کودتای قاسم رخ داده. بعد آمده تهران که گیر ما افتاده و نق و نوق بابت قضیه نفت… والخ. و بوی احتمالی استعمار. و حالا رفته کامبوج. و حالا من نمیدانم پر فرشته (که من پر سیمرغ را به جایش پیشنهاد کردم) در کجای قصه، و از کجای آسمان، خواهد افتاد؟ و رستم، جایش را به که داده؟ اما تخت جمشید را که لابد به راحتی توانسته با بقایای معابد خمرز و بودای آنطرفها پر کند.
سفر فرنگ، جلال آل احمد، انتشارات فردوس