سوره سینما – کامبیز حضرتی: اصطلاحی بین برخی از خبرنگاران سینمایی و فیلمبینهای ایرانی وجود دارد که در مقام دفاع از یک فیلم از آن استفاده میکنند. وقتی آنها از فیلمی خوششان میآید اما هیچ دلیل قابل دفاعی برای تائید و اثبات آن ندارند از عبارت «فیلم حال خوب کن» استفاده میکنند. این عبارت از نظر اصول نقد سینمایی و ادبی، هیچ ما به ازایی ندارد و روشن نبودن معیار آن (یعنی معیارهای فیلمی که حال آدم را خوب میکند) نشان از این دارد که بله، درست است که فلان فیلم سینمایی یا سریال مشخص، شاخصههای نمایشی و دراماتیک سطح بالایی ندارد اما حداقل این است که این اثر به خوب کردن حال مخاطب خودش کمک میکند.
آنطور که از سیاق این عبارت برمیآید فیلم حال خوب کن عناصر و المانهایی پایینتر از سینمای عامهپسند یا سرگرمیساز دارد. باید توجه داشته باشیم که سینمای عامهپسند یا سرگرمیساز اشاره به آن دسته از آثاری دارد که برمبنای مؤلفههای شناختهشده و قابلشناسایی قابل ردیابی است. مؤلفههایی که فیلم حال خوب کن به کلی فاقد آن است و فقط برای دفاع کلی و مبهم از یک اثر سینمایی یا تلویزیونی به کار برده میشود. این عبارت مانند بسیاری از ساختهها و بافتههای روزنامهنگاران و منتقدان ایرانی فاقد دقت نظری و دفاع تئوریک در تحلیل و نقد آثار نمایشی است. سریال اخیر سروش صحت «مگه تموم عمر چندتا بهاره؟» که تا امروز شش قسمت اول آن پخش شده فیلمی است که از نظر منطق دراماتیک و وجوه روایتپردازی فاقد شیرازه و دفاع از نظر نقد سینمایی است. یعنی فیلمی است که نمیتواند نگاه منتقدان را به خود جلب کند و فقط وقتی که بخواهیم تخفیفی برای آن قائل شویم و از برخی وجوه آن اعلام رضایت کنیم ناچار باید به همان عبارت موهوم فیلم حال خوب کن متوسل شویم و بگوییم درست است که این سریال از نظر روایی و شخصیتپردازی و… پادرهوا است اما از نظر کارگردانی و وجوه بصری قابل توجه است. اما مگر کارگردانی خوب و بازیها نسبتا خوب میتواند یک اثر را نجات داده یا قابل اعتنا کند؟
اینجاست که باید صادقانه بگوییم که این سریال اگرچه با همان تعبیر موهوم اثری حال خوب کن قابل اشاره است اما در بسیاری از موارد حتی فاقد مولفههای سینمای عامهپسند است. فیلم عامهپسند فرهنگ عامه را در مقیاسی وسیع مورد نظر قرار میدهد و دستکم از یک قرن پیش تا امروز یکی از ارکان بررسی زندگی اجتماعی است که با بررسی فرهنگ عامه پیوند داشته است. جامعهشناسان و منتقدان فرهنگی از خلال چنین آثاری میتوانند شیوهی ساخت دلالتهای معنایی عمومی و ادراک اجتماعی و جمعی را نشان بدهند و از سیاستهای تولید معنا سخن بگویند. اما سریال «مگه تموم عمر چندتا بهاره؟» تاب و بضاعت چنین بررسیای را ندارد و در حد همان عبارت فاقد معنای روشن، یعنی یک فیلم حال خوب کن باقی میماند که تا به اینجای کار (۶ قسمت اول) چندان قابلیت بررسی عمیق و بار کردن مفاهیم نظری نقد سینمایی به آن وجود ندارد.
التقاط یا کلاژ
کلاژ یک تکنیک هنری است که اگرچه نمونههای مشابهی از آن در دورانهای پیش (سنت هنری کلاسیک) وجود داشته است اما این تکنیک به کلی جدید و برآمده از یک فرم هنری مدرن، در اوایل قرن گذشتهی میلادی است. در این تکنیک با برخورد تصادفی و تکهچسبانی از اشیایی که به ظاهر (و در نگاه اول) هیچ ارتباطی باهم ندارند یک زمینه و بافت جدید ایجاد میکنیم. یعنی عناصر بیارتباطی را از زمینهی خود جدا کرده و در یک زمینهی معنایی تازه قرار میدهیم. در این شرایط این تکههای جدا از هم در یک وحدت تازه، هماهنگ و کلی معنایی به کلی تازه به خود میگیرند.
نقطهی مقابل کلاژ التقاط قرار دارد. به طور کلی در این شیوه عموما عقاید، سبکها و روشهای مختلف بدون توجه به سنخیت محتوایی و ارزشی آنها باهم ترکیب میشوند و عناصر ناسازوار و گاه متناقض در کنار هم به شکل گزینشی قرار میگیرند. در این شیوه دیگر از شکل ترکیبی و خلاقهی کلاژ خبری نیست بلکه ملغمهای از عناصر ناهمگون و ناهمتراز را در کنار یکدیگر داریم.
در سریال «مگه تموم عمر چندتا بهاره؟» به جای کلاژ با التقاط روبهرو هستیم. در این اثر بدون توجه به زمینههای فرهنگ عامهپسند و فرهنگی به آثار سینمایی مختلفی ارجاع داده میشود؛ به عنوان نمونه به «امیلی» یا «ماتریکس» و… اما این کنار همگذاشتن آثار مختلف و ارجاعات داستانی و سینمایی بدون هیچ سنخیتی کنار هم قرار میگیرند. به طوری که در این سریال، ناگهان از زندگی یک هنرمند ذهنی که ترومایی در زندگی خود دارد (شخصیت علی مصفا) از طریق یک حفرهی جادویی و امیلیوار به فضایی شبهماتریکس میرسیم. اما این سیر عجیبوغریب و گذشتن شخصیت از این سفر التقاطی برای چه انجام میشود؟ برای آن که در آنجا به روانشناسی بازاری و مشکلات ذهنی آن فرد پی ببریم. اما این التقاط معنایی و گذر این کاراکتر از جهانهای بیگانه -بدون توجه به سطوح معنایی آنها- چه ارزش روایی مشخصی دارد؟
ما فقط از یک سطح زندگی روزمره در تهران امروز به یک جهان کلیشهای (کلیشههایی که برای فیلمبینهای آثار عامهپسند قابل درک است) دیگر انتقال داده میشویم. اما در اینجا هیچ سنخیت محتوایی بین این دو فرهنگ در نظر گرفته نشده است و بیشتر از آن هیچ تمهید دراماتیکی به کار برده نشده است. فقط روایت داستانی سعی کرده است با بهرهگیری از آگاهی مخاطبان فیلمبین کلیشههایی را در ذهن آنها بیدار کند و از این طریق بدون ایجاد تمهیدات داستانی ما را از جهانی به جهانی دیگر پرتاب کند.
همین برخورد التقاطی را در مفاهیمی مثل سنت و روزگار کنونی میبینیم. در این سریال مدام از مکانهای قدیمی و اشکال زیست سنتی به زندگی امروز و وجوه کاملا امروزی آن پرتاب میشویم. مقصود از این کار این نیست که سنت در برابر مظاهر مادی امروزی قرار بگیرد بلکه فیلم بدون هیچ قاعدهای از یک دنیا به دنیای دیگر میرود و یک التقاط پدید میآورد.
دورهمی یا دوری
در سال ۹۷ سروش صحت اولین فیلم سینمایی خود «جهان با من برقص» را در جشنوارهی جهانی فیلم فجر به نمایش گذاشت که اتفاقا مورد تحسین هم قرار گرفت. در همین زمان بود که بیش از همیشه گوش من به عبارت فیلم حال خوب کن آشنا یا حساس شد. این فیلم وجوه و مولفههایی داشت که از منظرهای مختلف قابل بررسی بودند اما عدهای دوست داشتند که همین عبارت حال خوب کن را مدام در دفاع از آن کار به زبان بیاورند. حتی احتمال دارد همین عبارت به گوش خود سروش صحت رسیده باشد و او با چنین هدفی دوباره در کنار ایمان صفایی به عنوان نویسنده و محمدرضا تختکشیان در مقام تهیهکننده قرار گرفته است تا بتواند حال مردم را خوب کند. شاید به همین منظور هم تعداد زیادی از عوامل پشت و جلوی دوربین هر دو فیلم مشترک است. اما این سریال اخیر، بر خلاف آن اثر سینمایی پیشین، کاری قابل توجه نیست. فقط در این سریال با ترکیبهای رنگی، التقاط جهانها و فانتری و کمدی مواجه هستیم که لابد از عناصر تشکیل دهندهی آثار حال خوب کن است!
داستان فیلم مدام رها میشود. روایت آن بین پیشروی پلات (شرح و بسط پیرنگ) و توقف ماجراها به خاطر معرفی و بازمعرفی کاراکترها در نوسان است. مدام صحنههایی در طول آن تکرار میشود و این تکرارها بیش از آنکه جذابیت فرمی ایجاد کند و مایهی انبساط خاطر شود، موجب درجازدن فیلم میشود. انگار در این فیلم سروش صحت خواسته است با بهرهبرداری از یک اثر موفق خود یک اثر خلاقانهی دیگر تولید کند و در ضمن تنوع دادن به داستان از عوامل آن فیلم قبلی استفاده کند. اما اگرچه این ترکیب در فیلم سینمایی «جهان با من برقص» جواب داد اما همین عوامل در سریال «مگه تموم عمر چندتا بهاره؟» نه تنها نسبت به قبل جلو نرفتند بلکه تا اینجای این سریال در یک لوپ سرگردان درجا زدهاند. این سرگردانی در طول روایت فیلم بیش از همه جا به چشم میخورد. در روایتی که گویی که داستان متعلق به هیچکس (داستان، داستان هیچ کاراکتری) نیست. مدام داستانها و خرده داستانهای آن نیمهکاره رها میشود و بیربطترین بخشهای روایت (آنهم با تکیه بر کلیشههای سینمایی در سایر فیلمها) ماجراها را پیش میبرد و به طرز افراطی از گروه موسیقی بهره میبرد.