سوره سینما – کامبیز حضرتی: طبیعتاً بررسی و اظهارنظر دربارهی چرایی و چگونگی رخدادهای سیاسی و اجتماعی سالهای ابتدایی انقلاب و درگیری نظام نوپای اسلامی با گروههای گوناگون -از جمله فرقههای جداییطلب- بر عهدهی مورخان تاریخ معاصر است. اما آنچه در این موضوع خودنمایی میکند توجه به این نکته است که در سالهای اخیر پرداختن به این دوران بارها مورد تأکید نهادهای انقلابی و فیلمسازان مختلف قرار گرفته و آثار نمایشی متعددی با شدت و ضعف از این دوران ساخته شده است. در حال حاضر و در بین این آثار، پرداختن به درگیریهای کردستان بیش از همیشه در دستور کار قرار گرفته است. به طوری که در ماههای اخیر فیلم سینمایی «غریب» ساختهی محمدحسین لطیفی و سریال «سوران» ساختهی سروش محمدزاده به نمایش درآمد. این آثار نمونههایی از توجه سینمایی به درگیریهای نظام مستقر با برخی از احزاب کرد مانند کومله است که اتفاقاً در هر دوی این فیلمها زندهیاد حسام محمودی نقشآفرینی کرده است.
اگر در سالهای دورتر فیلم «چ» به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا در پسزمینهی فیلمی که به زندگی یک شخصیت شناخته شده،؛ یعنی شهید چمران اختصاص داشت به حوادث و آشوبهای سیاسی پاوه و کردستان توجه کرده است، اما در حال حاضر و در دو اثر «غریب» و «سوران» داستان مستقیماً به اصل موضوع میپردازد و به نشان دادن زمینههایی که عامل و برافروزندهی این درگیریها در کردستان شده ورود کامل کرده است. دو اثری که در ژانر درام و در میانهی التهابات سیاسی با آمیزهای از عشق، روایت خود را پیش میبرند. چراکه یکی از لوازم پیش برندهی درامهای سیاسی ملتهب ایجاد رقت قلب و توجه به امور احساسی و عواطف است.
با وجود مشابهتی که بین این دو کار در زمینهی توجه به رویدادهای تاریخی اوایل انقلاب در کردستان وجود دارد اما رویکرد این دو اثر از نظر سویههای روایتپردازی متفاوت از همدیگر است. اگر در فیلم «غریب» ماجرا از زاوایهی حضور شهید بروجردی به عنوان یک شخصیت شناخته شده، طراحی و پرداخت میشود، اما در «سوران» داستان از دید یک شخصیت واقعی اما نه چندان شناخته شده مورد کنکاش قرار میگیرد. این رویکرد در تمام جوانب سریال «سوران» رعایت شده است. در این سریال بیش از آن که با شخصیتی مشهور سروکار داشته باشیم با افرادی کمتر شناخته شده اما اثرگذار در دل یک شرایط بحرانی سروکار داریم. پرداختن به شخصیتهای ناشناس و توجه به روایت قانعکننده و باورپذیر آن یکی از نکاتی است که در این کار جلب توجه میکند. این رویکرد درست برخلاف وجه رایج درامهای سیاسی سالهای اخیر است که لابد و حتما دلمشغول پرداختن به شخصیتهای مشهور انقلابی و شهدای بنام هستند. تصمیم رادیکال سروش محمدزاده در این سریال، جدا شدن از این جریان غالب است. همین تصمیم را در مورد انتخاب بازیگران کار او میبینیم. در این سریال چندان از چهرههای شناخته شده و بازیگران مشهور خبری نیست. مخاطب از اغلب بازیگران این کار شناخت پیشینی چندانی ندارد و همین موضوع به باورپذیری بیش از پیش کار کمک کرده است تا توجه ما عمدتا به حوادث و نحوهی روایت داستانی معطوف شود.
نقطهی عطف داستان
«سوران» یک سریال داستانگو است. داستان فیلم بدون آنکه شتاب داشته باشد به سراغ یک دوره و یک خطهی جغرافیایی ملتهب رفته است. اما التهاب شرایط و جغرافیا کلیت اثر را تحتالشعاع خود قرار نمیدهد. فیلم برای پرداختن و جا انداختن نقاط عطف خود طمانینه دارد و بدون ان که سعی کند شور و هیجان کاذب به صحنهها اضافه کند داستان خود را پیش میبرد. کارگردانی سروش محمدزاده نیز در خدمت پررنگ کردن و بعد بخشیدن به زوایای داستان است. همین موضوع باعث شده است که رنگولعابهای نمایشی مرسوم چندان مورد تاکید فیلمساز قرار نگیرد. در این کار از موسیقی حماسی و اغراق شده، تدوین مقطع و پر کات، بازیگران مشهور و دیالوگهای شعاری خبر چندانی نیست. فیلم سعی میکند تا با تکیه بر واقعیت و ادبیات- کتابی که این سریال برآمده از آن است- جهان خود را وضع کرده و آن را به پیش براند.
جهان «سوران» همان جهان شناخته شدهی خیر و شر مرسوم در داستان و آثار نمایشی کارهای مربوط به انقلاب است. در این آثار با دوسویه سروکار داریم: سویهی خیر که سعی میکند علیرغم مشقات زیاد و بدون آنکه چارچوبهای اخلاق و دین را خدشهدار کند، اهداف خود را پیش ببرد و سویهی شر که از هیچ شقاوتی فروگذار نمیکند. در این عرصه که در اصل بازتولید اولیا و اشقیا در سنت نمایشی تعزیه است شخصیتها معمولا باسمهای و بدون گوشت و خون درمیآیند. در این آثار، به تبع تعزیه وقت چندانی صرف درامپردازی داستانهای دراماتیک نمیشود، بلکه نمایش صدق و صحت خود را از باورها و اعتقادات مخاطبانش اخذ میکند. در سنت نمایشی تعزیه، اگر نمایش بتواند در مخاطب خود رقت قلب ایجاد کند به هدف خود رسیده و داستان مکرر خود را به شکل موفقیتآمیزی باز به صحنه آورده است.
علیرغم این که روایت «سوران» در بستر این تقابل خیر و شر قرار گرفته است اما از نوع شخصیتپردازی به شیوهی داستانپردازی مدرن وفادار است و برگ برندهی آن نیز در همین نکته است. شخصیتهای این سریال پا در روی زمین داشته و برای ورود به عرصهی کارزار انگیزههای عینی و ملموس دارند. پای کاراکتر سوران -به حضور در صحنهای که قصد پا کشیدن از آن دارد- به خاطر خونخواهی برادرش و ترور ناجوانمردانهی او در درگیریها باز میشود. همسر سوران نیز به دلیل همراهی با شوهرش در یک سفر، کمکم به فعالیتهای سوران پی میبرد و درگیر فعالیتهای انقلابی او میشود. در این جهان کاراکترها با انگیزههای خود وارد میشوند و سعی دارند خط و خطوط خود را در این تقابل دوگانه متمایز کنند و چون تاکید این اثر بر ضرورت داستانگویی و اهمیت قصهگویی در همه حال است، شخصیتها در جای درست خود قرار گرفته، نمایش و انگیزهها و خواستهای خود را بازتاب میدهند. به همین دلیل مخاطب میتواند با رویدادهای این اثر همراه شد و روند مستمر داستان را تعقیب کند.
در حالوهوای دوران انقلاب و التهاب
سریال «سوران» کاری نوستالژیک نیست. یعنی فرصت این فیلم بر سر روایت کردن از سر غم غربت تلف نمیشود، فیلم نمیخواهد زندگی آن دوران را در برابر تجملات زندگی امروزی قرار دهد اما در عین حال تصوری باورپذیر از آن سالها را مد نظر دارد. نمایش تصاویری از تفریحات آن دوران مانند مچانداختن و… نحوهی پوشش و لوازم زندگی در این فیلم نمود دارد. فیلم توانسته است تصویری قانع کننده از زیست یک دوران تاریخی نشان دهد. به طوری که هرکسی که تجربهی زیستن در آن سالها را دارد میتواند به طراحی صحنه و لباس پرجزییات و مبتنی بر واقع آن پی ببرد. چرا که زیست تیپیک دههی شصت تقریبا برای تمام نوجوانهای امروز یکسان سپری شده است. با وجود این که شرایط و اقتضائات آن دوران در صحنه صحنهی این سریال وجود دارد اما فیلم خودبسنده است و قرار نیست با دیدن آن، آه از نهاد مخاطب بربیاید که یادش بخیر، چه دورانی بود!
«سوران» داستان رویدادهای تاریخ و ملتهب در بستری از عشق است. عشق در این کار دو وجه دارد: از یکسو با عشق در بین کاراکترهایی سروکار داریم که نسبت به هم علاقه پیدا میکنند و از سوی دیگر این عشق جنبهی ملی و دیگرخواهانه دارد و محرک آدمها برای ورود به عرصههای خطرناک و پرچالش میشود.
در این تنش و برخورد انگیزهها با رویدادهای تاریخی است که فیلم داستان خود را پیش میبرد و تلاش فیلمساز صرف این شده است که غنای داستان را با تصاویر خود عمق ببخشد و بر جزییات آن تاکید کند. کارگردانی این سریال کاملا در خدمت داستان قرار دارد و فیلمساز با انتخاب زاویای گوناگون از صحنههای برخورد آدمها- بویژه تقابلهای دوگانهی آنها- با لحن بیطرفانهتری ظاهر شده است. چرا که داستان به صیغهی سوم شخص مفرد روایت میشود و انتخاب این راوی برای بیان یک وضعیت در کلیت آن انتخاب مناسبی است. بویژه اینکه اکثر بازیگرها و نابازیگرها در این سریال در جای درست خود قرار دارند و فیلم از نظر بازیها کاملا یکدست است. بازیهای قابل توجه و مقبولی که در کلیت اثر همدیگر را تقویت میکنند و اندازهی آنها در مجموع متناسب و هماهنگ است.