سوره سینما – یکی از خاطرات مشترک نوجوانان دهه ۶۰ و کودکان دهه ۷۰ از تلویزیون، مجموعه خاطرهانگیز «قصههای مجید» است. مجموعهای که جدای روایت خوب در تصویر، نوجوانان آن دهه را با داستاننویسی آشنا کرد که عمده فعالیتش در حیطه کودک و نوجوان بود. صحبت از هوشنگ مرادی کرمانی است، قصهگویی که به قدری ساده از دنیای کودکان سخن میگوید که گویی خودش هم سن و سال آنها است…
*مرادیکرمانی و قصهگویی برای کودکان
امروز شانزدهم شهریورماه، سالروز تولد مردی است که با تمام وجود دنیای ساده کودکان را با همه دغدغههایش میشناسد. کسی که در داستانهایش بدون هیچ حاشیهای به مقصد مورد نظر میرسد. ادبیات داستانهایش، ادبیات ما بوده و هست و بدون پیچش در کلام همراه با جزئینگری و پر از تصویرسازی است که فیلمسازان را برای اقتباس از آثارش ترغیب میکند.
هوشنگ مرادی کرمانی داستاننویسی است که از دل دغدغهها، دردها و خوشیهای جامعه، یک شخصیت میآفریند و با توانمندیهایش در نگارش، طنز در گفتار را با تلخیها و سیاهیها در میآمیزد و با این کار درک شخصیت را برای مخاطب ملموستر میکند. در واقع نباید این موضوع را انکار کنیم که طنز یکی از عنصرهای تأثیرگذار در آثار هوشنگ مرادی کرمانی است که به واسطه آن خواننده را به فکر وا میدارد.
*از کودکی تا چاپ اولین کتاب…
«نویسندگی من از زمانی آغاز شد که توانستم اطرافم را نگاه کنم. به نظر من نویسندگی از آن زمان شروع نمیشود که مطلبی چاپ شود؛ نویسنده حتی زمانی که از پنجره به بیرون نگاه میکند مشغول نوشتن است…» این جملات مربوط به نویسندهای است که از همان کودکی به «خواندن» علاقه زیادی داشت و این علاقه توسط عمویش که معلم بود، تشدید شد. وقتی برای تحصیل به کرمان رفت و سینما را شناخت، هنر هفتم نیز در کنار «خواندن» به علاقهمندیهایش اضافه شد. بعد از گذراندن دوره دبیرستان برای تحصیلات دانشگاهی راهی تهران شد و دوره دانشکده هنرهای دراماتیک را در این شهر گذراند و در همین مدت در رشته ترجمه زبان انگلیسی نیز مدرک کارشناسی گرفت. بااینکه از همان دورانِ زندگی در کرمان با رادیو محلی این شهر همکاری میکرد اما سالها بعد داستانهایش را در مطبوعات چاپ کرد و فعالیت فرهنگی خود را گسترش داد.
جایی از او پرسیدند از چه زمانی تصمیم گرفت تا نویسنده شود و او در پاسخی جالب، گفت: «من تصمیم نگرفتم. من از همین جنس هستم. همانطور که به من پا داده شده تا راه بروم! من کار دیگری نمیتوانستم انجام بدهم. حتی اگر راننده تاکسی هم میشدم باز هم قصه تعریف میکردم.»
چند سال پس از چاپ اولین داستان خود در مجله «خوشه»، نخستین کتاب داستانیاش را با عنوان «معصومه» که حاوی چند قصه متفاوت بود، منتشر کرد. بعد از چاپ کتابهای «معصومه» و «من غزال ترسیدهای هستم»، داستان معروف «قصههای مجید» را خلق کرد. اما اولین جایزه نویسندگیاش به خاطر «بچههای قالیبافخانه» بود که در سال ۱۳۵۹ جایزه نقدی شورای کتاب کودک و جایزه جهانی اندرسن در سال ۱۹۸۶ را به او اختصاص داد.
«بچههای قالیبافخانه» سرگذشت کودکانی را بیان میکند که به خاطر وضعیت نابسامان زندگی خانواده مجبور بودند در سنین کودکی به قالیبافخانهها بروند و در بدترین شرایط کار کنند. مرادی کرمانی در مورد نوشتن این داستان میگوید: «برای نوشتن این داستان ماهها به کرمان رفتم و در کنار بافندگان قالی نشستم تا احساس آنها را به خوبی درک کنم.»
*ساده اما در عین حال عمیق!
درک و لمس آنچه که مرادی کرمانی مینویسد، از خصوصیات نویسندگی او است که در تمام داستانهایش میتوان احساس کرد. مرادی کرمانی عضو پیوسته فرهنگستان ادب فارسی است و با اینکه میشد شبیه به استادان ادبیات، یا داستانهایی خشک و یا داستانهای سطحی بنویسد؛ اما آنقدر نگارش عامیانهای دارد که هر گروه سنی را میتواند با خود همراه کند. در واقع ساده اما در عین حال عمیق! همین میشود که بچههای شهری امروزی با قصههای کودکان روستایی او ارتباط برقرار میکنند.
طبق گفته او، عناصری که در قصههایش تکرار میشوند به نوعی برگرفته از زندگی شخصیاش به ویژه در دوره کودکی و نوجوانی است. مرادی کرمانی در این باره میگوید: «از عناصر داستانهای من، کودکان یتیم، مقاومت در برابر تقدیر و مشکلات زندگی است. یعنی پرداختن به زندگی بچههایی که پدر و مادر ندارند که به طور مشخص در «قصههای مجید» این موضوع اصل قرار میگیرد. دومین موضوع فقر شرافتمندانه و سپس روستا است و در کنار این سه عنصر، از عنصر طنز هم باید یاد کنم که نوشتههایم را از یک نواختی و تلخی نجات میدهد. تقریباً در تمامی قصههایم این چهار عنصر حضور دارند و خیلی کم اتفاق میافتد که یکی از آنها در قصهای غیبت داشته باشد. اینها چیزی نیست جز بازتابی از زندگی خودم.»
*نوشتن برای کودکان؛ یک دغدغه بیانتها
ادبیات کودک به نوعی عضو جداییناپذیرِ هوشنگ مرادی کرمانی در قصههایش است. نوشتن برای کودکان شاید مهمترین دغدغه این داستاننویس معاصر باشد گرچه معتقد است که خودش وارد ادبیات کودکان نشده بلکه ادبیات کودک در او شکل گرفته! مرادی کرمانی در ابن باره میگوید: «هرگز سعی نمیکنم برای کودکان بنویسم، موقع نوشتن هم؛ پایه واژگانی خوانندگان را در نظر نمیگیرم. هرچه دل تنگم میخواهد روی کاغذ میگذارم و میبینم بچهها دورم جمع شدهاند. من در نوشتن نه به پیام و نه به روانشناسی توجه نمیکنم. نوشتن برای من یک حادثه درونی است.»
اما این نویسنده ذهن خود را یک ذهن کودکانه میپندارد که هنوز در دوران کودکی سیر میکند و علت این ماجرا را کودکی نکردن خود در زمانش میداند و میگوید: «فرصت نیافتم شیطنت کنم یا کودکی جالبی داشته باشم. شاید به همین سبب در دوران کودکی ماندهام.»
*نویسندهای مورد وثوق فیلمسازان
هوشنگ مرادی کرمانی شاید اولین نویسندهای باشد که بیشترین اقتباس سینمایی از نوشتههایش شده است، شاید این نگاه سینمایی به علاقه او به دنیای هنر هفتم برمیگردد. علاقهای که در نوشتههایش نمود پیدا میکند و تا جایی پیش میرود که قابلیت آنها را برای اقتباس و تبدیلشدن به فیلم و سریال بیشتر و بیشتر میکند. او در این باره میگوید: «هنگام نوشتن داستان به جنبههای سینمایی آن فکر میکنم؛ در واقع داستان را به صورت تصویری میبینم و بههمین دلیل در رابطه با آثاری که از روی داستانهایم ساخته شدهاند، کمترین مشکل را دارم. اما وقتی مینویسم به هیچ چیز توجه نمیکنم؛ نه به چاپ شدن اثر، نه به ترجمه آن، نه به فیلم شدن و نه به چیز دیگر. حسی در من هست که میگوید باید بنویسم.»
در یکی از سمینارهایی که هوشنگ مرادی کرمانی درخصوص آثار خود برگزار کرده، دانشجویی از او میپرسد که چرا آثار خود را در اختیار سینماگران قرار میدهد، پول یا شهرت؟ مرادی در جواب از جمع دانشجویان میپرسد: «چند نفرتان قصههای مجید را خواندهاید؟» از حدود سیصد دانشجو، بیست نفر دستشان را بلند میکنند. دوباره میپرسد: «چند نفر «قصههای مجید» را دیدهاید؟» این بار همه دستشان را بالا میبرند. او میگوید: «ببینید، دلیلش این است.»
با همین نگرش، تاکنون چندین کارگردان از برخی کتابهای او مانند «داستان صنوبر»، «قصههای مجید»، «خمره»، «چکمه»، «مهمان مامان»، «تیک تاک»، «تنور»، «مربای شیرین» و «کیسه برنج» اقتباس کرده و آثار تصویری ساختهاند. در مورد مهمترین اقتباسها میتوان از «قصههای مجید»، «مهمان مامان» و یا «مربای شیرین» یاد کرد که هرکدام دارای خرده روایتهایی از سوی کارگردان و نویسنده اثر هستند.
*«قصههای مجید»؛ چالشهای مجید و بیبی
کتاب «قصههای مجید» در سال ۱۳۵۸ منتشر شد. این کتاب مجموعه داستانی است با قصههای به ظاهر جدا، اما پیوسته که دو شخصیت اصلی دارد، مجید و بیبی. داستان اول این مجموعه با عنوان «عاشق کتاب» چاپ شده، همین داستان است که سرنوشت مجید، پسربچه نیمهروستایی کتاب را روشن میکند. مجیدِ داستان نقطه اشتراکهای زیادی هم با خود نویسنده دارد. از شیطنتهایش بگیر تا عشقش به خواندن کتابها و فراری بودنش از مدرسه! تا جایی که به خاطر زاویه دید اول شخص گاهی فراموش میکنید که این داستان، داستان زندگی مجید است و نه هوشنگ مرادیکرمانی!
این نویسنده در خصوص شخصیت مجیدِ در این کتاب میگوید: «این شخصیت به نوعی شخصیت خودم هست و بخشهای مشترکی بین من و مجید وجود دارد. مجید تنهاست و با مادربزرگش زندگی میکند، فقیر است، تمرکز ندارد و برای همین با خواندن ریاضی مشکل دارد. عاشق شعر و شاعری و کتاب و سینماست. طنز کلامی دارد و همهچیز را از زاویهی طنز نگاه میکند و مشکلات را به شوخی میگیرد و این هوشمندی را دارد که تلخیای که بر او گذشته را به شادی بدل کند. مجید یکجور معرفی من به جامعه بود و در واقع شناسنامه کاری من است. قصههای مجید اثر متفاوتی است چون سرشار از ادبیات عامیانه و سنتهای ایرانی است که حالا فراموش شده و من آن را در قالب ادبیات آورده و کاربردیاش کردهام.»
*«مهمان مامان» و همسایههایی که به فریاد هم میرسند
کتاب «مهمان مامان» در سال ۱۳۸۰ منتشر شد. این کتاب داستان بلندی است که خواندنش مثل دیدن یک فیلم سینمایی به دل خواننده حسابی خوش مینشیند. درست مثل فیلم سینماییاش که داریوش مهرجویی آن را ساخته است. مهمان مامان، خانهای قدیمی را به تصویر میکشد با اتاقهایی که کنار هم قرار گرفتهاند و در هرکدام خانوادهای زندگی میکند و روایتگر صمیمیت بین همسایهها است، همسایههایی که در مواقع لازم به فریاد هم میرسند و به یکدیگر یاری میرسانند.
اما اقتباس داریوش مهرجویی از «مهمان مامان» در سال ۱۳۸۹، فصل تازهای از روند اقتباسهای سینمایی از نوشتههای مرادیکرمانی بود. این فیلم گرچه خلاف دیگر اقتباسها از آثار این نویسنده، متعلق به سینمای کودک نیست اما جنس آن بهوضوح نوشتههای مرادی کرمانی را تداعی میکند. از نمایش شخصیتهای معصومش گرفته تا طنز تلخی که از تصویر فقر به همراه دارد.
*«مربای شیرین» و ۲ اقتباس
کتاب «مربای شیرین» سال ۱۳۷۷ منتشر شد. «مربای شیرین»، ماجرای درگیری کودکی دوازدهساله به نام جلال با یک شیشه مربا است. شیشه مربایی که خیلی زود تبدیل به یک بحران شهری میشود و همه مردم شهر را درگیر میکند. داستان مربای شیرین فضای امروزیتری دارد و نسبت به دیگر آثار هوشنگ مرادی کرمانی متفاوتتر است.
سال ۱۳۸۰، فرهاد توحیدی با اقتباسی از این کتاب، فیلمنامه ای را برای مرضیه برومند نوشت و برومند آن را با همین عنوان ساخت، اما این فیلم تنها اثر اقتباس شده از آثار مرادی کرمانی است که مورد پسند عامه نیست چراکه داستان واقعگرایانه مرادیکرمانی را به سمت فانتزی بودن سوق میدهد و این موضوع، یک تناقض اساسی را در این اقتباس ایجاد کرده است.
به غیر از فیلم مرضیه برومند، اردیبهشت ماه گذشته، تئاتری با نام «درِگوشی» به نویسندگی و کارگردانی نرگس اصغری از کتاب «مربای شیرین» اقتباس شد و روی صحنه رفت. هوشنگ مرادی کرمانی در یکی از اجراهای این تئاتر حضور داشت و در مورد آثار اقتباسی صحبت کرد و از راز آثار ماندگار در ادبیات جهان گفت.
مرادی کرمانی معتقد است که اثر موفق اثری است که با ریخته شدن در ظرفهای مختلف جواب بگیرد و همچنان پیام خود را به مخاطب ارائه کند. او با اشاره به سال ۱۳۷۷ به عنوان سال انتشار داستان «مربای شیرین» با ابراز خرسندی از اینکه هنوز هم از آثار او اقتباس میشود، میگوید: «خوشحالم که همچنان در طول این ۲۵ سال این داستان با مخاطبان نسلهای مختلف ارتباط برقرار کرده است.»
*خدایا من چقدر خوشبختم…
«من به دنیا آمدم که با نوشتههایم دوست پیدا کنم و دوستان خوب زیادی پیدا کردم. دوستانی در میان اهل سنت، مسیحیان، کلیمیان، زرتشتیان و طلبههای حوزه علمیه، هیچ وقت درها را به روی خودم نبستم. «تو خاطره کودکی ما هستی»، یکی از جملاتی است که خیلی به من میگویند. من با کتابهایم وارد خانه و زندگی مردم شدهام.» این جملات، از زبان هوشنگ مرادی کرمانی است، نویسندهای که هر سه سال یک بار کتاب مینویسد و همیشه سعی کرده تا به تکرار دچار نشود! رقیب اصلی نوشتههایش را خودش میداند و تلاش میکند کتاب جدیدش هیچ شباهتی با کتابهای قبلی نداشته باشد.
امروز هوشنگ مرادی کرمانی ۷۹ ساله شد، ۷۹ سالهای که احساس خوشبختی میکند و این احساس را با جمله «خدایا من چقدر خوشبختم» در انتهای کتاب «شما که غریبه نیستید» نیز بیان کرده است.