سوره سینما – هدیه حدادیاصل: ساخت یک اثر مستند به ذات کار پیچیدهای است؛ اما تولید یک مستند علمی که بتواند از زوایای مختلف، موضوع را بدون کم و کاستی مطرح کند، حتما کار دشوارتری است. سیاوش صفاریانپور که تجربیات موفقی در تولید برنامههای علمی، نجومی و در کنار آن مجریگری دارد حالا سراغ ساخت یک مستند سینمایی با موضوع مغز و حافظه رفته است.
مستند سینمایی «کاپیتان من» به تهیهکنندگی و روایت بهرام رادان، به سفری ماجراجویانه در جهان شگفتانگیز مغز میپردازد، سفری که میتواند هر انسانی را درگیر خود کند تا بداند چه چیزی در مغز او میگذرد و قرار است حافظه او پس از مرگ چه شود؟
«کاپیتان من» در یک روایت ۷۰ دقیقهای مراحل شکلگیری، تکمیل، رشد و زوال مغز را از لحظه تولد تا لحظه مرگ انسان نشان میدهد. این مستند توانسته با کمک متخصصین حوزه مغز و اعصاب به بسیاری از سوالات ذهن انسان در مورد مغز و حافظه پاسخ دهد و در عین حال سوالات جدیدی را برای او ایجاد کند.
آنچه در ادامه میخوانید، مصاحبه سوره سینما با سیاوش صفاریانپور؛ کارگردان مستند سینمایی «کاپیتان من» است، مستندی که همچنان اکران آن در گروه سینمایی هنروتجربه ادامه دارد.
*برای هر مستندی به خصوص زمانی که با یک علم درگیر باشد، تحقیقات گستردهای لازم است، چیزی که ما از خروجی فیلم میبینیم به طور واضح به مخاطب میگوید که تحقیقات وسیعی پشت ساخت آن بوده، این تحقیقات از کجا و از چه زمانی شروع و در چه محدودهای انجام شد؟
مسیر پژوهشی این فیلم مستند یک مسیر یک مرحلهای نبود و در چندین مرحله انجام شد. مرحله اول این بود که ما متوجه شویم در سناریوی اصلی باید راجع به چه چیزی از مغز صحبت کنیم. چراکه مغز یک ماشین پیچیدهای است که جوانب گوناگونی دارد و به هزاران شکل میتوان به آن پرداخت. به نظر میآید زمان ۷۰-۸۰ دقیقهای برای صحبت از این موضوع، کافی است؛ اما در واقع خلاف آن چیزی که تصور میشود زمان بسیار کمی است، چراکه باید یک روایت یکپارچه داشته باشیم. مثل یک سریال تلویزیونی نیست که شما ده قسمتِ سی دقیقهای وقت داشته باشید که به جوانب مختلف مسایل پیرامون مغز بپردازید.
«کاپیتان من» مستندی علمی با روایتی سینمایی
آنچه گفتم مرحله اول کار ما پیش از پژوهش بود که یک موضوع متناسب با یک روایت سینمایی داشته باشیم. اگر روی واژه «روایت سینمایی» تاکید میکنم به این دلیل است که ما برای اینکه مخاطب سینما را در سالن سینما درگیر کنیم (مخاطبی که بلیت خریده و به تماشای فیلم نشسته است)، نیاز داریم چیزی شبیه به فیلم سینمایی که پیشتر آن را روی پرده سینما تجربه کرده به او ارائه دهیم؛ چراکه ما خیلی تجربه اجتماعی کافی برای تماشای فیلم مستند در سینما را نداریم. منظورم تعداد فیلمهای مستندی است که به یک موضوع علمی پرداختهاند. فکر میکنم تعداد خیلی محدود بوده و یا شاید اصلا چنین تجربهای را پیدا نکنیم! بنابراین چون این فیلم اولین تجربه برای این شکل ارائه بود، نیازمند این بود که ما خیلی بااحتیاط پیش برویم و گمان کنیم فردی که داخل سالن هست، قرار نیست به هیچ عنوان خسته شود.
در مواجه با موضوع مغز با یک کتابخانه بزرگ روبهرو بودیم
نکته مهم دیگر، مساله آگاهی ما در این زمینه بود که این مستند قرار است طیف مختلف مخاطب را دربرگیرد، مخاطبانی از طیفهای مختلف اجتماعی که میتوانند دانشآموز، افراد سالمند و یا یک خانواده باشند. ما در مواجه با موضوع مغز با یک کتابخانه خیلی بزرگ روبهرو بودیم؛ اما فقط میتوانستیم به اندازه بیان درباره یک جلد کتاب راجع به آن صحبت کنیم. بنابراین اینکه کدام ورقها را از کدام بخشهای کتاب برداریم و آن را به یک کتاب تبدیل کنیم بسیار کار سختی بود، اما مرحله نخست کار مطالعهای ما محسوب میشد.
در مرحله دوم، ما براساس سناریو و خط سیر اولیه، مجموعه گفتگوهایی را با متخصصان مختلف ضبط کنیم که این بخش دیگری از فرآیند پژوهشی ما میشد. همزمان گروه پژوهشگران فیلم روی محتواسازی، پیشبرداری و اطلاعاتسازی راجع به خصوصیات مختلف شروع به پژوهش کردند که این اطلاعات توسط خود من و گروه پژوهشگران فیلم که سرپرستی آن برعهده آقای دکتر رضا پناهی بود، بررسی شد. در نهایت به این مرحله رسید که ما بتوانیم متن اولیه فیلمنامه را بنویسیم. پس از نگارش متن اولیه، ضبط تعدادی از مصاحبهها (که باز آن هم به عنوان منبع پژوهشی ثانویه بود) و مشورت کردن با متخصصان مختلف، گلوله برفی ما به صورت پیوسته بزرگتر و نهایتا منجر به نگارش فیلمنامه نهایی شد.
تا آخرین لحظه، کار مطالعاتی انجام دادیم
پس از نگارش نهایی، ضبط بخشهای مختلف فیلم از جمله بخشهای آزمایشی را شروع کردیم. حدود ۹ آزمایش برای فیلم طراحی شد که به بیانِ بهترِ مفاهیمِ فیلم کمک کند. در مرحله بعد مونتاژ را شروع کردیم. طبیعتا بخشی از تکههای پازل ناقص بود که آنها را با کمک متن، نریشن و روایتگری بهرام رادان کنار هم گذاشتیم. درست مانند قطعات مختلف پازل مسیر پژوهش طی شد. تا آخرین لحظه کار مطالعاتی انجام میدادیم تا به لحاظ ویراستاری علمی دچار خطا نشویم و این فرآیند از نقطه آغاز تا آخرین مرحله مونتاژ همراه ما بود.
*برای ساخت یک مستند علمی موضوعاتی زیادی وجود دارد، اما این که مشخصا به عملکرد مغز و حافظه پرداختهاید از دغدغه شخصی شما نشات گرفته است؟
مساله بر سر ظرفیت موجود در ایران است. اینکه شما بخواهید در مورد یک موضوع علمی صحبت کنید یک بخش ماجرا است و اینکه بخواهید مساله علمی را به تصویر تبدیل کنید یک حرف دیگر است. در ایران رشتههای مختلف علمی مورد توجه دیگران است (از جمله رشته ستارهشناسی که برای شخص خودم بسیار جذاب بوده و تمام بخش جدی از عمر کاری من مربوط به نجوم و فضا بوده است) اما مساله این است که شما زمانیکه میخواهید یک موضوع علمی را به تصویر تبدیل کنید نیاز به ابزار و لوازم مخصوص آن را دارید. ابزار و لوازم یعنی جاهایی که مطالعات علمی مربوطه را انجام میدهند.
ساخت «کاپیتان من» به سفارش ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی بود
به نظر من یکی از بارزترین نقاط عطف در پیکره علمی ایران، توسعه علوم شناختی در ایران است. به این معنا که ما، هم به لحاظ فناوری؛ ابزار و ادوات کافی داریم و هم پژوهشگران تراز اولی داریم که روی موضوعات مرزهای دانش کار میکنند. بنابراین در علوم شناختی و موضوع مغز که به نوعی در پیرامون آن قرار میگیرد همه لوازم در دسترس بود. مغز به عنوان یک سوژه جذاب که همه ما درگیر آن هستیم، به نوعی جز دارایی و دغدغه هر انسانی است. از همان ابتدا وقتی بچهای صبحانه میخورد، والدین او در پی آن هستند که نان و پنیر را با گردو بخورد تا خنگ نشود! این توجه به مغز، ادراک، فهمیدن و هوش است. بنابراین چه بخواهیم و چه نخواهیم مغز سوژه مهم و هیجانانگیزی برای همه محسوب میشود. از طرفی ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی سفارش اصلی این فیلم را داد. با توجه به پشتیبانی ستاد علوم شناختی (به لحاظ آزمایشگاههای متعددی که در کشور دارد) این امکان برای ما فراهم میشد که به متخصصان دسترسی داشته باشیم، از ابراز و ادوات آزمایشگاهی بهره ببریم و فضای آزمایشگاهی و پژوهشی را ببینیم و مطالعاتمان را عینی کنیم. همه اینها کنار هم قرار گرفتند و منجر به این شدند که مستندی راجع به مغز تولید کنیم.
*همه این مواردی که عنوان کردید در کنار هم جذابیت خود را دارد و نمیتوان این موضوع را انکار کرد اما این جذابیت ممکن است تنها برای یک قشر خاصی وجود داشته باشد. شما این موضوع را یک مستند سینمایی کردید و در کنار آن سوپراستاری را به عنوان راوی و البته تهیهکننده فیلم قرار دادید که تصویر او در تمام فیلم وجود دارد. یعنی یک عده بسیاری از مخاطبانی که برای تماشا میآیند به خاطر تصویر و حضور بهرام رادان است! این واقعیت را نمیتوان کتمان کرد که برای آنها حضور بهرام رادان اولویت مهمتری از موضوع جذاب فیلم است. این انتخاب چگونه شکل گرفت؟ آیا حضور ایشان تنها به دلیل جذب مخاطب بیشتر بود؟
حضور آقای رادان در فیلم «کاپیتان من» یک شانس و اقبال بسیار خوش برای من بود. به این دلیل که همزمانی چند اتفاق کنار همدیگر شرایطی را فراهم کرد تا این شانس را داشته باشم که این فیلم را با آقای رادان انجام دهم. ستاد علوم شناختی این سفارش را داده بود و همزمان آقای رادان برای ساخت یکسری فیلمهای کوتاه علمی که دغدغه و کنجکاویهای شخصی خودشان بود با من مشورت میکردند. من این دو ماجرا را کنار همدیگر قرار دادم و آن را به یک پروژه مشترک تبدیل کردم، پروژه مشترکی که شاید حتی دستگرمی برای کارهایی آینده شود. کنجکاو بودن آقای رادان یک سوی ماجرا بود و در عین حال گفتگوهای ما درخصوص ساخت یک فیلم مستند و البته فیلمهای کوتاه علمی که دغدغه خود ایشان بود، سوی دیگر ماجرا بود که در نهایت همزمانی این دو موضوع در کنار هم سبب شد که این همکاری شکل بگیرد.
دلیل اصلی حضور بهرام رادان شخصیت ماجراجوی او بود
آقای رادان فقط از این جهت که یک سوپراستار است انتخاب مناسبی برای این فیلم نبود! درست است که چهره هستند، اما نسبت به سوپراستارهای دیگر شخصیت ماجراجو و کنجکاوی دارد. پس همه لوازم در کنار هم بود که یک کار مشترک جذاب و هیجانانگیز را در کنار هم داشته باشیم. در نهایت او در فیلم حضور پیدا کرد و البته نقش تهیهکننده را هم برعهده گرفت.
*در «کاپیتان من» به عنوان مثال هزار روز اول زندگی یک نوزاد را بررسی کردید یا مثلا راوی مستند به آزمایشگاه (TMS)1 میرود و یکسری آزمایشات روی مغز او انجام میشود، یا در بخشهایی از مستند راجع به «هیپوکامپ»۲ توضیح دادید و یا حتی به قدرت حافظه در سنین مختلف پرداختید. یعنی به هر بخشی از مغز یک نگاهی شده که بتوان در ۷۰ دقیقه موضوع را به نتیجه رساند، اما هر کدام از این بخشها به قدری وسیع هستند که میتوان در مورد تکتک آنها مستندهای جداگانهای ساخت. شاید برخی از سوالات در «کاپیتان من» برای مخاطب بیپاسخ میماند، سوال اینجاست آیا قسمتهای بعدی از این مستند را تولید خواهید کرد که به سوالات بیشتری پاسخ دهد و یا توضیحات کاملتری داشته باشد؟
در اصل ساخت این فیلم مستند به جهت پاسخدهی به سوالات مخاطب نبوده است. در واقع هدف اصلی ما ایجاد سوال در ذهن مخاطب بود! خوشبختانه در دورانی زندگی میکنیم که همه امکانات برای دریافت پاسخ سوالات ما وجود دارد. اما در عصری هستیم که در زندگی فردی دچار کمبود سوال شدهایم. شاید سیستم آموزشی که روی یک رشته و یا روی یک تخصص متمرکز شده این شانس را از ما گرفته تا ما بخواهیم سوالات متنوعی را طراحی کنیم.
هدف اصلی «کاپیتان من» طرح سوال است نه پاسخ به آن!
هدف اصلی «کاپیتان من» جواب دادن به سوالات نیست. بارها تکرار کردم و باز هم میگویم که ما در این مستند میخواهیم کاری کنیم که ذهن افراد تمایل به طراحی سوال داشته باشد و سوال را ایجاد کند. مهمتر از جواب، سوال است و کیفیت سوال باعث ایجاد کیفیت پاسخ میشود. سوی دیگر ماجرا این است که ما از هر چیزی یک لقه برنداشتیم! ما یک روایت از لحظه تولد تا لحظه مرگ ساختیم و همه آن چیزهایی که احتمالا پیرامون آن وجود دارد مانند عاشق شدن، هزار روز اول، شکلگیری مغز و توانمندیها، فراموشی، آلزایمر و نهایتا رسیدن به مرگ را در آن گنجاندیم. به این ترتیب یک روایت خیلی ساده را دنبال کردیم. طبیعی است که شاید یک جاهایی تبدیل به گفتن و صحبت کردن مختصر درباره موضوعی میشود؛ اما ظرفیت فیلم همین اندازه بوده است.
بدنه تلویزیون در ساخت مستند لاغراندام شده است
اینکه «کاپیتان من» تبدیل به سریال شود را نمیدانم! باید دید که در آینده چه اندازه اشتیاق در اینباره وجود دارد که چنین چیزی ساخته شود. اگر قرار باشد سریال شود طبیعتا به عهده تلویزیون است چراکه خاستگاه مستندسازی، تلویزیون است.
باعث اندوه است که متاسفانه بدنه ساخت فیلم مستندمان در تلویزیون بسیار لاغراندام شده و خیلی محدود به یکسری موضوعات خاص میشود، فراگیر نیست و به رشتهها و موضوعات مختلف نمیپردازد. این روند با ساختار مستندسازی در کشورهای دیگر مغایرت دارد. درست است که فضای مستقل همیشه وجود داشته اما خاستگاه ساخت بهترین فیلمهای مستند همیشه در تلویزیون بوده یعنی جاهایی مثل «نشنال جئوگرافیک»، «بی بی سی» یا «دیسکاوری» همه شبکههای تلویزیونی هستند که بهترین مستندهای تاریخ سینما به خصوص مستندهای علمی، در آنجا رخ داده و ساخته شده است.
قبلا اینگونه نبوده و گروههای مستندساز زیادی در تلویزیون فعالیت میکردند؛ اما متاسفانه طی دهه اخیر به شدت ساختار مستندسازی در تلویزیون از بین رفته است. کمااینکه پدیدهای مثل تله تئاتر هم در تلویزیون از بین رفته! این سریالی شدن هر چیزی نیازمند رغبت تلویزیون است که برای ساخت چنین آثاری دست به کار شود و اگر از من میپرسید که شدنی است یا نه؟ پاسخ میدهم که البته شدنی است اما اگر اشتیاق و میلی در تلویزیون برای این کار وجود داشته باشد.
سرنوشت حافظه بعد از مرگ چه میشود؟
*در کل مستند «کاپیتان من» یک سوال اساسی در خصوص «حافظه» مطرح میکند، اینکه چطور میشود حافظه را حتی پس از مرگ هم در یک بانک اطلاعاتی ذخیره داشت. این سوال مهمی بود که مطرح شد و تا جایی هم به آن پاسخ داده شد. شما تقریبا ۴ سال برای این مستند تحقیق کردهاید؛ اما در چهار سال پیش بحث هوش مصنوعی به شکل امروزی مطرح نبود. امروز در برههای هستیم که کارکرد هوش مصنوعی بسیار وسیعتر و دستیابی به آن بسیار راحتتر شده است. طبق تحقیقاتی که شما انجام دادید، در حال حاضر با وجود هوش مصنوعی چقدر تا مرحله ذخیره حافظه هر شخص فاصله داریم؟
من متخصص این رشته نیستم اما به عنوان یک علاقهمند میتوانم بگویم که چقدر منتظر این اتفاق هستم. همانطور که شما گفتید این یک بحث پرچالش است و اتفاقا فیلم مستند ما هم با همین بحث پرچالش تمام میشود. در واقع مستند با این سوال مهم که سرنوشت حافظه ما بعد از مرگ چه میشود؟، به اتمام میرسد. آیا تکنولوژی میتواند برای جاودانگی یا میل به جاودانگی حافظه انسان را ذخیره کند؟ یا شرایط را به گونهای پیش ببرد که شخصیت آدمها که به نوعی در حافظه آنها نشان داده میشود، ذخیره شود؟ جواب این سوالات این است که «حتما» و این نشدنی نیست کمااینکه با به دست آوردن الگوهای ذهنی و الگوهایی که در مغز ثبت میشوند خیلی دور از ذهن نیست که روزی انسان به چنین کاری دست پیدا کند. ولی به نظر من بیشتر از اینکه بحث فناوری در این موضوع دخیل باشد، بحثهای اخلاقی در میان است. چه کسی قرار است از این حافظه استفاده کند؟ چه استفادهای از آن میتوان کرد؟ آیا انسان میپذیرد و یا میتواند این اراده را در خود ایجاد کند که همه حافظه خود را ذخیره کند؟ اینها یکسری مسایل اخلاقی مهم هستند که انسان با آنها روبهرو است.
*چطور این تعداد متخصص را برای حضور در مستند قانع کردید؟
راضی کردن دکتر عبدالرحمان نجلالرحیم برای حضور در این مستند سخت بود. قسمتهایی که با دکتر گرفتیم خیلی کوتاه شدند و مجبور شدیم خیلی از آزمایشهایی که گرفته بودیم را به دلیل زمان محدود حذف کنیم.
سینما یک صنعت سرگرمی است
این یک حرف خیلی مهم است که همیشه نباید همه چیز را شبیه به خودمان ببینیم. هر کسی به یک چیزی علاقهمند است. از آقای رادان ممنونم که این مسیر فکری را ایجاد کرد. البته من معتقدم که علاقه را میتوانیم بسازیم اما تفکر آقای رادان این است که سینما یک صنعت سرگرمی است و ما از مسیر سرگرمی نباید دور شویم. پیدا کردن مخاطبی مثل شما سخت است. همه مثل شما نیستند.
آدمها زود خسته میشوند و در روزگاری هستیم که همه مدام در حال اسکرولکردن هستند! به عنوان مثال مدت زمان یک ویدیو در ذهن و مغز افراد اول به سهتا؛ یکدقیقههای اینستاگرام تبدیل شده بود اما اکنون به یک دقیقههایی که در ریلز میبینند، تبدیل شده است یا توییتهایی با کاراکترهای کم! گرفتاری اساسی در سینمای مستند این است که آدمها محتواهایی شبیه به محتواهای مستند را خیلی کوتاهتر میتوانند دریافت کنند. حالا سوال اصلی اینجاست که من چگونه ۷۰ دقیقه مخاطب را در سالن سینما نگهدارم؟! و به همین دلیل ما مجبور شدیم فیلمی که حدودا ۹۰ دقیقه بود را به ۷۰ دقیقه برسانیم که بتواند مشتری و مخاطب را نگهدارد.
*دشواریهای ساخت «کاپیتان من» به عنوان یک مستند علمی چه بود؟
واقعیت این است که شما وقتی به صحنه این فیلد کاری میروید اعتماد به نفس کمی دارید. چون ما به ازایی نیست که از طرف سوال بپرسید، از چه دوربینی باید استفاده کنم یا از چه تدوینگری باید استفاده کنم. همه در این پروژه چهارساله خیلی چیزها یاد گرفتیم که مثلا فیلمبردار، مغزی را که در حال کالبدشکافی است چگونه باید فیلبمرداری کند. از چه لنز و نوری باید استفاده کند که تصویر رقتانگیز نشود. ما برای این مستند از همه امکانات سینمایی استفاده کردیم که برایمان بسیار هزینهبر بود، اما میخواستیم که فیلم با کیفیت مناسب روی پرده پخش شود. سعی کردم کاری کنم که اگر قرار است «کاپیتان من» شروع یک ژانری باشد به یک شروع موفقی تبدیل شود. به همین خاطر، هم من و هم آقای رادان سعی کردیم تحمل کنیم تا این کار شکست نخورد.
*در مقایسه با زحمتی که برای تولید کشیدید و هزینهای که صرف این مستند کردید، بازتابها راضیکننده بود؟
همه در مورد خروجی مستند به من لطف دارند و من هم از این ماجرا خیلی خوشحالم اما خودم میدانم که یک جاهایی میتوانست خیلی بهتر باشد. من حتی سراغ تصاویر فیلمهای مستند خارجی نرفتم تا از آرشیو آنها استفاده کنم، به همین خاطر ساخت مستند خیلی سخت و زمانبر شد تا تک تک پلانها جمعآوری و ساخته شود.
به عنوان مثال پیدا کردن سنگ چخماق برای پلانی که دستی میآید و سنگ چخماق را به هم میزند (که پلانی در حدود ۴ ثانیه است) یک ماه زمان صرف شد. به نظر خیلی عجیب است اما من سنگ چخماق پیدا نمیکردم! چیزی که وقتی بچه بودیم همیشه کنار دریا میدیدیم اما من یک ماه دنبال آن میگشتم! وقتی آن را پیدا کردم باید یک آدمی را در تاریکی شبیه به انسان های اولیه میکردیم تا سنگ را بر هم زند. این پلان برای این بود که بگوید انسان با آتش از خامخواری به پختهخواری رسید که برای همین ۴ ثانیه یک روز کامل فیلمبرداری کردیم و یک ماه صبر کردم که یک نفری از یک معدنی سنگ چخماق پیدا کند که شبیه به سنگهای کروی مصنوعی نباشد. این تجربه برای من قابل احترام است.
- آزمایشگاه (TMS): آزمایشگاه تحریک مغناطیسی فراجمجمه ای مغز
- هیپوکامپ: هیپوکامپ ساختمان عصبی خمیدهای در مغز است که در کف شاخ میانی بطنهای طرفی مغز قرار دارد و مسئول ذخیره حافظه نزدیک است. حافظه افرادی که هیپوکامپ آنان آسیب دیده یا با جراحی برداشته شده دچار اختلال جدی میشود.