سوره سینما – محمد کارت: همزمان با ۶ آذر سالروز تولد استاد جمشید مشایخی، مشروح مصاحبه سوره سینما با این هنرمند فقید پس از ۱۱ سال بازنشر میشود:
امسال و در سی و یکمین جشنواره فیلم فجر از بازیگری تقدیر میشود که چهار دهه در سینمای ایران حضور داشته و میتوان گفت یادگاری است از دوران پر فراز و نشیب هنر ایران. جمشید مشایخی هنوز برای نسلهای مختلف زنده است، این پویایی و اهمیت شاید بیشتر به دلیل سلوک و اخلاق حرفهای این استاد بازیگری است. ساعتهایی که مهمانش بودم، با صمیمیت و محبتی مثال زدنی حضورم را پذیرفت، از کودکی و سالهای دور و نزدیک گفت و یاد ایام گذشته را زنده کرد.
شما در خانواده مرفهای به دنیا آمدید؟
جمشیدمشایخی : نه. ما هفت خواهر و برادر بودیم، پدرم نظامی بود و در ارتش خدمت میکرد. به اندازه کفایت داشتیم اما مرفه نبودیم.
چطور بازیگری برای شما دغدغه شد؟
مادر پارچین زندگی میکردیم که چند فرسخی تهران است و جاده خاکی داشت که درآن زمان اتوبوس هم نبود ما با خانواده با ماشینهای ارتشی که برای حمل سربازان بود به تهران میآمدیم تا تئاتر ببینیم. من به تئاتر علاقه پیداکردم. سال پنجم ابتدایی مدیر مدرسه نمایشی را اجرا کرد به نام «مناظره شتر و موتور» من نقش شتر را بازی میکردم، خانواده بچهها به تماشای کار ما نشستند و این نمایش مورد توجه قرار گرفت. از آن به بعد نمایشنامه مینوشتم و بازی و کارگردانی میکردم. در تراس همسایه تخت چوبی میگذاشتیم با پتوی سربازی دور آن را میگرفتیم و یک چراغ از داخل آن میگذاشتیم و همسایهها را دعوت میکردیم تا به تماشا بنشینند. تا اینکه به دانشکده افسری رفتم و فرار کردم که ماجراهای زیادی داشت. بعد به خدمت وظیفه سربازی در ارومیه رفتم.
پس قرار بود نظامی بشوید؟
بله . چون پدرم نظامی بود. سال ۳۴ که تازه اداره هنرهای دراماتیک تاسیس شده بود، زندهیاد داییام در کارگزینی اداره کل هنرهای زیبای کشور آشنا داشت و من را برای کار معرفی کرد. در آنجا برای گزینش به من یک متن دادند که اجرا کنم و امتحان خط هم از من گرفتند و قبول شدم.
اگر داییتان شما را به هنرهای زیبا معرفی نمیکرد بازیگر نمیشدید؟
وقتی خدمت وظیفهام تمام شد دنبال کار میگشتم که این کار جور شد و خیلی خوشحال بودم کاری را که دوست دارم در این اداره انجام میدهم. در آنجا کارهای اداری هم در کنار تئاتر انجام میدادم. بعد بچههای دیگری که سابقه حضور در گروه هنر ملی را داشتند و کار تئاتر میکردند به ما اضافه شدند.
چه کسانی؟
آقای علی نصیریان، جمشید لایق، زندهیاد جمیله شیخی و خیلیهای دیگر.
یعنی سابقه آنها در تئاتر از شما بیشتر بود؟
بله آنها در گروه هنر ملی کارهای آماتوری انجام داده بودند. بعد آقای حمید سمندریان از آلمان آمدند که کارگردانی خوانده بودند. بعدتر آقای داود رشیدی از خارج آمدند. ما گاهی در تلویزیون تئاتر اجرا میکردیم. اما آقای سمندریان تئاتر در تلویزیون را قبول نداشت و میگفت: تئاتر باید روی صحنه اتفاق بیفتد. البته چند کار برای تلویزیون انجام داد که من هم برایش بازی میکردم، اما نمایشنامههای با ارزش را تنها برای صحنه تئاتر کار میکرد. من در دو نمایش صحنهای «مردههای بیکفن و دفن» و «آندورا» برای ایشان بازی کردم. بعدها که تالار سنگلچ درست شد با آقایان عزتالله انتظامی، محمدعلی کشاورز، اسماعیل شنگله و خانم فخری خوروش که کار حرفهای انجام داده بودند، کار کردیم. از آن زمان ما دیگر کمتر تئاتر تلویزیونی کار میکردیم. این شروع کاری من بود.
فعالیت در سینما از کی شروع شد؟
سال ۴۱ یا۴۲ بود در فیلم کوتاه «جلد مار». بعد از این فیلم کوتاه دوباره به تئاتر ادامه دادم تا سال ۴۴ که آقای ابراهیم گلستان «خشت و آینه» را ساخت.
برای آن فیلم چطور انتخاب شدید؟
آقای گلستان با فروغ فرخزاد به تماشای نمایش «مردههای بیکفن و دفن» که آقای سمندریان کارگردانی کرده بود آمدند. از بین بچهها من، آقای محمدعلی کشاورز، منوچهر فرید و زندهیاد پرویز فنیزاده، را انتخاب کردند. یادم است برای سکانس هشت دقیقهای آقای گلستان حدود ۳۰ جلسه با ما تمرین کرد. تا ما آن بازی اغراقآمیز تئاتر را نداشته باشیم و بازی زیر پوستی ارائه دهیم. من همانطور که در تئاتر استاد خودم را شادروان حمید سمندریان میدانم در سینما هم آقای گلستان را استاد خودم میدانم.
بعد از آن در سال ۴۸ در دو فیلم مطرح آن زمان بازی داشتید . درست است؟
بله . «گاو» و «قیصر».
در «قیصر» کاراکتر خان دایی را بازی کردید که آن زمان از سن خودتان خیلی بزرگتر بود.
بله، آن زمان ۳۵ سالم بود. یادم است آقای مازیار پرتو که فیلمبردار بسیار توانمندی است من را برای تست، گریم کرد.
در ۳۵ سالگی وارد سینما شدید و شما را شناختند. خودتان تا آن سن تلاشی برای ورود نکردید یا اینکه تلاش میکردید اما تا آن زمان اتفاق نیفتاد؟
ما کار تئاتر میکردیم . صحبت نخواستن من نبود. بعد از «خشت و آینه» کسی من را دعوت به بازی نکرد تا اینکه آقای مهرجویی برای «گاو» من را انتخاب کرد، سناریو را که خواندم گفتم نقش رنگی ندارد. آقای مهرجویی گفت دادیم به تو که رنگش بدهی. بعد همان سال آقای کیمیایی مرا به دفتر آقای شباویز برای «قیصر» دعوت کرد.
با آقای کیمیایی رفاقت قبلی داشتید؟
نه.
چطور انتخاب شدید؟
آقای کیمیایی تئاترهای من را دیده بود. با آقای کشاورز به دفتر آریانا فیلم رفتیم. قرار بود من نقش فرمان را بازی کنم و آقای کشاورز نقش خان دایی. اما از آنجا که ما هر دو عضو اداره تئاتر بودیم آقای کشاورز نیامد. بعد خواستند آقای جوانمرد بازی کند که مسئول گروه هنر ملی بود و نشد. یک روز من وارد دفتر آقای شباویز شدم تا آقای کیمیایی من را دید گفت الان فهمیدم چه کار کنیم، جمشید نقش خان دایی را بازی میکند ناصر ملک مطیعی هم فرمان را بازی میکند.
ناصرملک مطیعی آن زمان شهرت زیادی داشت؟
بله او معرف ترین هنرپیشه و پیشکسوت بازیگران سینما بود.
در زمانی، شما به علت حضور در سینما از اداره تئاتر اخراج شدید؟
بله. من استعفا دادم.
چرا ؟ حضور بچههای تئاتر در سینما ممنوع بود؟
نه آن زمان در اطراف رئیس تئاتر گروهی در شورا بودند که از من خوششان نمیآمد. یادم است وقتی آقای ناصر تقوایی من را برای فیلم «نفرین» خواست که قبل از من یکی از همین آقایان را برای آن نقش انتخاب کرده بود که به نتیجه نرسیده بودند و من را خواستند. بعد برای فیلمبرداری به آبادان و خرمشهر رفتیم . مدتی از بازی من که گذشت مادرم به هتلی که اسکان داشتیم زنگ زد گفت: میخواهند تو را اخراج کنند، باید به تهران برگردی. بعد از آن متوجه شدم همان کس که قرار بود آن نقش را برای آقای تقوایی بازی کند در اداره تئاتر به قول معروف سوسه آمده بود و چوب لای چرخ ما گذاشته بود.
آقای مشایخی شما بازیگری را امری ذاتی میدانید یا اکتسابی؟
نه تنها بازیگری بلکه هر کار دیگری از کودکی مشخص است که فرد برای آن کار ساخته شده است یا نه. شما تصور کنید وقتی برای کودکی یک ماشین اسباب بازی خریدهاید بعد از چند روز کودک آن ماشین را قطعه قطعه باز میکند تا ببیند درون آن چیست. همین بچه اگر درست هدایت شود میتواند مهندس یا مکانیک خوبی شود.
یعنی آن جوهره اولیه و ذاتی، برای بازیگری لازم است؟
بله دقیقا. پسر من نادر که در عرصه موسیقی کار میکند، در چهار سالگی با آهنگهای بتهوون ارتباط زیادی برقرار میکرد و برای ما خیلی عجیب بود. بعدها هم که دنبال موسیقی رفت در این رشته موفق شد. او از کودکی به این هنر علاقمند بود و ما مجبورش نکردیم که رشته دیگری را دنبال کند.
تنها علاقه برای بازیگرشدن کافی است؟
نه . تنها علاقه که کاری را پیش نمیبرد. مثلا الان من علاقمندم مانند پهلوان تختی شوم آیا بااین علاقه صرف شدنی است؟ هر استعدادی باید در وجود فرد باشد که بتواند آن را پرورش دهد و این مختص به بازیگری هم نیست.
خیلیهاداشتن چهره زیبا یا جذاب را برای ورود به دنیای بازیگری امری گریز ناپذیر میدانند، حتی بعضی تهیهکنندهها و برخی کارگردانان. اصولا شما چقدر فیزیک و چهره مناسب را از فاکتورهای مهم بازیگری میدانید؟
اگر در بازیگری متکی بر جسم و چهره باشیم عاقبتی نخواهیم داشت اما اگر در پی پرورش روح بازیگری باشیم این روح روز به روز تکامل خواهد یافت و زیباتر خواهد شد. به قول حضرت مولانا عشقهایی که از پی رنگی بود، عشق نبود عاقبت ننگی بود . خانم فاطمه معتمدآریا که من احترام زیادی برای او قائلم چهرهای معمولی دارد اما وقتی هنرنمایی میکند زیباترین زن دنیا میشود. هنر بازیگر است که او را زیبا میکند.
یادم است ۴۵ یا ۴۶ سال پیش با گروه «هنر ملی» به کارگردانی عباس جوانمرد برای فستیوال تئاتری به پارس رفته بودیم، بهرام بیضایی هم با دونمایش «غروب در دیارقریب» و«قصه ماه پنهان » حضور داشت. من با جمشید لایق در هتل با هم یک اتاق داشتیم. گروههای مختلفی از کشورهای مختلف آمده بودند . در تئاتری از ایتالیا خانمی بازی میکرد به نام آنامانیانی که چهره زیبایی نداشت. ما قبل از اینکه خواستیم کار را ببینیم پرسیدیم داستان این نمایش چیست؟ گفتند: داستان درباره مزرعهای است که چند جوان در آن کار میکنند ، آنا مانیانی نقش زن بیوهای دارد که یکی از آن جوانها که بسیار زیبا و خوش قدو قامت است عاشق او میشود. من به جمشید لایق گفتم کارگردان چرا این زن را برای این نقش انتخاب کرده برای مخاطب باورپذیر نیست که جوانی به او که چهره خاصی ندارد ابراز عشق کند و جمشید هم حرف مرا تایید کرد. نمایش که شروع شد ۵دقیقه از بازی آنا مانیانی که گذشت چنان با احساس و قوی بازی کرد که انگار او زیباترین زن عالم بود . او با هنرش موقعیت را برای مخاطب باورپذیر ارائه داد. این درسی شد که هنوز فراموشش نکردم. بازخاطره دیگری دارم که روزی سرتصویربرداری سریالی بودیم ، یک دختر جوان به من گفت: آقای مشایخی به اعتقاد من زیباترین مرد دنیا آقای الهی قمشهای است ، این دختر اسیر دانش، فهم و شعور این مرد شده بود.
البته چهره بازیگر باید خصیصهای داشته باشد که او را برای مخاطب جذاب کند. درست است؟
خب شما گاهی میبینید فلان بازیگر هیچ چهره خاصی ندارد اما وقتی بازی میکند برای شما جذاب است. .البته من نمیگویم هر کس که خوشگل است بازیگر نیست، چرا که اصلا این حرف غلط است. منظور این است که هر کس خوشکل است فکر نکند بازیگر است . زیبایی آن فرد هنر خداست باید ببیند هنر خودش چیست. برخی از بازیگران بزرگ جهان بودهاند که هم چهره زیبایی داشتند هم به لحاظ بازیگری شاخص بودهاند مانند جیمز دین.
شما برای ورود به سینما سعی در جلب نظر از راه های غیر حرفهای داشتید؟
ببخشید، من آدم پررویی نبودم. همیشه خجالتی بودم. یادم هست روزی میخواستم با خانوادهام برای ناهار به منزل پدرم برویم. کاری برایم پیش آمد. نزدیکهای ساعت ۲ بعد از ظهر به خانه پدرم رسیدیم. به خانمم و بچههایم گفتم اگر آنها ناهار خورده بودند شما بگویید ما رستوران بودیم. بعد از مدتی پسرم رفت در آشپزخانه به مادرم گفت مامان شمسی ما گرسنهایم. مادرم گفت مگر رستوران نبودید. گفت: نه جمشید جون گفت بگیم رستوران بودیم. مادرم آمد گوش من را گرفت و گفت در خانه پدر خودت هم تعارف میکنی؟من هیچ وقت به دفاتر سینمایی نرفتم مگر اینکه دعوتم کرده باشند. هرگز سعی در جلب توجه از راههای غیرحرفهای نداشتم.
این کمرویی منافاتی با ذات بازیگری ندارد؟
اتفاقا کمرو بودن باعث میشود آدم بازیگر شود.
چطور؟
چون آدم کمرو خیلی خوب حرفها و احساساتی را که در زندگی نتوانسته بروز دهد روی صحنه جاری میکند. میتواند درونیاتش را در اجرای نقش بروز دهد.
جالب است. نظر متفاوتی است. یعنی حسهایی که در وجودش سرکوب شده را روی صحنه تخلیه میکند.هر بازیگری که توانسته جذابیت در بازیاش داشته باشد یک اکت و کنش خاصی در خود داشته که او را با دیگران متفاوت و برای مخاطب جذاب کرده است. وجه تمایز جمشید مشایخی در بازیگری چه بوده است که توانسته در این سالها به بازیگری ادامه بدهد و مردم هم دوستش داشته باشند؟
من هیچ وجه تمایزی ندارم. من باور کنید هر وقت جلو دوربین میروم میترسم. درست مثل لحظه اولی که بازی کردم. وقتی کارگردان میگوید: صدا، دوربین، حرکت، ترس تمام وجودم را میگیرد. لنز دوربین مثل چشم میلیونها آدم است که نشستهاند و به تو نگاه میکنند. من کارم تئاتر بود. پس از سالها که از تئاتر دور بودم هادی مرزبان خواست که در نمایش «شب روی سنگفرش خیس» نوشته زنده یاد اکبر رادی بازی کنم. به او گفتم من سالها از تئاتر دور بودهام خواهشم این است که با من تنهایی، یک ماه تمرین کنی تا به بچهها برسم. ابایی ندارم از گفتن این حرف. تئاتر شوخی نیست. من مدتی در سینما بودم و بازی در تئاتر را از دست داده بودم پس باید تمرین میکردم تا بتوانم دوباره تواناییام را به دست بیاورم.
البته بازی در تئاتر امروز خیلی به سینما نزدیک شده و دیگر از آن بازیهای اغراقآمیز خبری نیست.
به هر حال بازی روی صحنه تئاتر با سینما و تلویزیون تفاوت زیادی دارد. شما در تئاتر با دست اشاره میکنید ولی در سینما با چشم. من الان در سینما هم گاهی خواهش میکنم تمرین بیشتری انجام دهیم. ستارهام، کاربلدم و این حرفهارا اصلا قبول ندارم.
تعریف شما از ستاره سینمایی چیست؟
ببینید ستاره و هنرمند سینما با هم متفاوتند. در سینمای آمریکا یک عده ستاره شدند اما هیچ وقت به براندو، پاچینو و دنیرو نگفتند ستاره. اغلب ستارههای سینمایی جذابیت فیزیکی دارند.
ما در ایران ستاره داریم؟
هستند…(میخندد). اما بازیگر توانمند داریم. خانم فاطمه معتمدآریا و پانتهآ بهرام واقعا هنرمند هستند.
از بازیگران مرد چه کسانی را میتوانید اسم ببرید؟
پرویز پرستویی، شهاب حسینی، فرهاد اصلانی و خیلیهای دیگر که الان ذهنم یاری نمیکند. با آل پاچینو مصاحبه میکنند میپرسند ما شنیدهایم مارلون براندو برای یک پلان ۳۰ برداشت لازم دارد. چرا؟ پاچینو جواب میدهد: او براندو است و باید این طور باشد و این میزان حساسیت را داشته باشد. این دو بازیگر خیلی به هم احترام میگذاشتند. یا از رابرت دنیرو میپرسند وقتی با براندو بازی میکردی چه حسی داشتی؟ میگوید زمانی که رو به روی او بازی میکنم گویی با خدایان رو به رو هستم. وقتی به براندو میگویند تو بزرگترین هنرپیشه هستی جواب میدهد این سگ از من بازیگرتر است نگاه کنید وقتی گرسنه است چطور دمش را تکان میدهد و ما را گول میزند تا به او غذا بدهیم. ادعا نداشتن بازیگران بزرگ همان وجه تمایز آنها با دیگران بوده است.
با کدام یک از کارگردانانی که با آنها کار کردید سلیقه مشترک داشتید؟
چند نفر از دوستان هستند که از کار کردن با آنها لذت میبرم. مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی، بهمن فرمانآرا. زندهیاد علی حاتمی. از کارگردانان تلویزیون سعید سلطانی و حسن فتحی خیلی به کارشان مسلط هستند.
گویا با علی حاتمی احساس نزدیکی بیشتری داشتید. درست است؟
حاتمی از من شناخت خوبی داشت. یادم هست در «هزاردستان» میگفت: جمشید تو خودت دو شخصیت داری. هم رضا تفنگچی هستی هم رضا خوشنویس. چون هم عصبانیتهای من را دیده بود هم آرامشم را.
بین بازیگرانی که با آنها همبازی بودید کدام پارتنر بهتری بوده؟
خیلیها. اما یادم هست برای فیلم «دادا» خانم فخری خوروش نقش همسر من را آنجا بازی میکرد. صحنهای که او را از دار پایین میآوردند صحنه حساسی بود. کلوزآپ من را میخواستند بگیرند. خانم خوروش بازی را که در کلوزآپ خودش کرد همان بازی را جلوی من انجام داد تا حس من درست باشد. این معرفت است.
شما هم همینطور بودید؟
باید از دوستان بپرسید. یک روز سر فیلمی از علی حاتمی بودیم. من با بازیگری در صحنهای بازی داشتم. خدا رحمت کند خود علی جای او نشست و دیالوگها را گفت و کلوزآپ من را گرفت. تمام که شد من را بوسید گفت جمشید کارت تمام شد میتوانی بروی. رفتم داخل کانتینر که لباس عوض کنم دستیار حاتمی آمد و گفت باید برگردی. حاتمی گفت: جمشید میتوانی آن بازی را برای این بازیگر تکرار کنی؟ و من با کمال میل این کار را انجام دادم. در یک کار موفق همه خوب عمل میکنند از آبدارچی گرفته تا راننده سرویس.
آن بازیگر این کار را برای شما نکرد اما شما برایش بازی کردید؟
بله. اگر هم برایم بازی میکرد قصد خراب کردن کار من را داشت.
هستند کسانی که قصد خراب کردن بازی بازیگر مقابلشان را داشته باشند؟
بله. هنرپیشههایی هستند که در نمای تو کاری میکنند که حس بازیات به هم بخورد و در بازیات ضعف ایجاد شود.
جالب است. آقای مشایخی ما چرا بازیگر بینالمللی نداریم؟
یکی از دلایل مهم زبان است و علت دیگر فضای فرامتنی که بر کلیت سینما حاکم است.
سینمای ایران پتانسیل جهانی شدن دارد؟
حتما دارد. بچههای ایرانی ثابت کردهاند که در هر رشتهای نبوغ دارند. در همه زمینهها اعم از علم، هنر، صنعت و …. حالا اینکه چرا سینما چنین نشده نمیخواهم بحث سیاسی کنم. سینمای بینالملل و آمریکا دست گروه خاصی است. اما در همان آمریکا فیلمی از ایران میرود و جایزه میگیرد. شوخی نیست.
شما «جدایی نادر از سیمین» را دیدید؟
بله.
چطور بود؟
همه چیز این فیلم کامل بود. بازیگری، فیلمنامه، کارگردانی و غیره. همه در این فیلم عالی عمل کردهاند.
تمایل دارید با اصغر فرهادی کار کنید؟
من هیچ وقت نگفتم با فلان کارگردان کار میکنم یا نه. این به تشخیص کارگردان برمیگردد.
به نظرم در بازیگری قانون انتخاب شدن اذیتکننده است. یعنی تا تو را انتخاب نکنند نمیتوانی کاری انجام بدهی.
این یک قانون است. کارگردان بر مبنای فیلمنامه نگاه میکند ببیند کدام هنرپیشه مناسب است کدام نیست.
فیلمهایی که کار کردید را آرشیو میکنید؟
نه.
یعنی فیلمهای خودتان را دوباره نگاه نمیکنید؟
نه. کم پیش آمده. درست است که به واسطه دیدن کارت میتوانی به ضعفهایت پی ببری. اما من پیشترها این کار را کردهام و بارها تصویر خود را دیدهام. گاهی فیلمم را بعد از مدتها دیدهام و به خودم گفتهام کاش دوباره این نقش را بازی میکردم.
مثلا کدام نقش؟
مثلا نقش خان دایی در «قیصر». به سن الان من میخورد و به نظرم الان میتوانستم آن را بهتر بازی کنم. برای اینکه تجربه بیشتری پیدا کردهام. مثلا در «ستایش» شخصیت به من میخورد و آن را دوست داشتم البته در عین حال کارگردان و همه عوامل را هم دوست داشتم.
فیلمهای سینمای ایران را از چه طریقی میبینید؟ به سینما میروید؟
اغلب دی وی دی آنها را میبینم. سینما نمیروم. بعضی فیلمها ارزشمندند و برخی با نگاه تجاری ساخته میشوند. من همیشه میگویم کاری که برای جنبه هنری آن تلاش شده و کیفیت داشته باشد مطمئنا مخاطب خواهد داشت و جذاب خواهد بود. من سینمای مخاطب خاص را قبول ندارم. سینمای هنری و غیره. دلیل هم دارم. شما شنیدهاید کسی از اشعار حضرت حافظ خوشش نیاید؟ ممکن است آن غزل را خوب نفهمم ولی لذت میبرم. و به اندازه فهمم برداشتی از آن خواهم داشت. دیوان حافظ بزرگترین اثر هنری است. همه آدمها نسبت به دانش و بینش خود با آن ارتباط برقرار میکنند. یک فیلم هم اگر با ارزشهای هنری ساخه شده باشد هر آدمی با هر جور تفکری با آن ارتباط برقرار میکند. اثر هنری خاص وجود ندارد. ذات هنر جذاب است.
به نظر شما مشکل اصلی سینمای ایران در شرایط فعلی چیست که دچار ریزش مخاطب شده است؟
چه کارگردانان با سابقه و چه فیلمسازان جوان درگیر سناریو هستند. به نظر من هنر قصدش این است که انسان را از واقعیت به حقیقت برساند. برای رسیدن به حقیقت باید واقعیت را دید و از آن درس گرفت و خود را اصلاح کرد. به عنوان مثال دروغ گفتن که هماکنون معضل اصلی جامعه ماست یک واقعیت است. فیلمساز باید با فراغ بال طوری این ضعف اجتماعی را نشان دهد که مخاطب از دروغ متنفر شود. وقتی که تیغ سانسور لحظه به لحظه تیزتر میشود هنرمند چطور کار کند. مسئولان به فکر موقعیت خودشان هستند نه به فکر هنر. نمیدانند که هیچ هنرمندی به مملکت و ملت خودش خیانت نمیکند. اگر انتقاد میکند در جهت پیشرفت است. نباید دروغ گفت و تصور کرد در یک مدینه فاضله زندگی میکنیم. من در روزنامه جام جم یا تهران امروز میبینم که با چند تن از اساتید دانشگاه درباره دروغگویی مصاحبه میکنند. چرا هنرمند نباید و نتواند به طور صریح به این مسئله ورود کند؟ اگر فیلمسازان خائن بودند که در این مملکت نمیماندند. آنها عاشق ملت خود هستند. دلشان میخواهد نقاط ضعف را نشان دهند تا اصلاح صورت بگیرد. دلخوری ندارد. وقتی منتقدی بازی من را در فیلمی میبیند و میگوید مشایخی به این دلیل بد بازی کرده است که من نباید ناراحت شوم. باید خودم را متوجه نقاط ضعفم کنم. فیلمساز به هر موضوعی میپردازد به یک گروهی بر میخورد. این مسئله به کلیت سینما ضربه زده است.
پس مشکل سینما این است که دست فیلمساز برای پرداختن به موضوعات مختلف باز نیست؟
بله. دقیقا. به همین دلیل بیشتر فیلمها خیلی آبکی و پیشپاافتاده هستند. بزرگان و متخصصان سینما بیکارند. بزرگان منظورم پیرها نیست. منظورم کاربلدهاست. چه جوان چه پیر. همیشه گفتهام که جوانان باید از ما جلوتر باشند. اگر نباشند بدا به حال ما. جوانی که من از او چیز یاد بگیرم معلم من است و لذت میبرم چیزی از او یاد بگیرم. وقتی او کاری میکند که تازگی دارد من را به فکر میاندازد. بنده نمیتوانم پز این را بدهم که سالها جلو دوربین بودهام. اینها حرف است. با ادعا به جایی نمیرسیم. بنده همیشه میگویم خدایا شکوه هیچ بودن را از من نگیر. وقتی بدانیم که هیچ هستیم آنوقت حرکت میکنیم و راکد نمیمانیم. الان خیلی وقتها به خودم میگویم خیلی از عمرم به بطالت گذشت کاش بیشتر یاد گرفته بودم ، جوانها باید متوجه باشند که اشتباهات ما را تکرار نکنند. حالا که پیر شدم بیشتر مطالعه میکنم اما کاش در جوانی پیش استادی رفته بودم و گفته بودم این آثار را برای من تحلیل کن.
بین فیلمهایی که کار کردید پیش آمده از حضور در فیلمی پشیمان باشید؟
بله. اما اسم نمیبرم که کسی ناراحت نشود. اما بوده که با عشق سر فیلمی رفتهام، ابتدا کارگردان ادعاهایی کرده که بعد بازدهی خاصی نداشته است.
مثلا کدام فیلم؟
بی معرفتی است که اسم ببریم. این فیلمها را از یاد بردهام و حتی اسمشان در ذهنم نمانده است.
شما به جز بازیگری شغل دیگری برای کسب درآمد داشتهاید؟
نه نداشتهام. نمیشود کنار بازیگری شغل دیگری داشت. وقتی سر فیلم یا سریالی هستیم نمیتوانیم کار دیگری انجام دهیم. بازیگر باید با فراغ بال در جستجو و کنکاش شخصیت باشد. این تمرکز و تحقیق وقت میخواهد . مثلا من وقتی نقش کمال الملک را خواستم بازی کنم تحقیقات زیادی انجام دادم. پیش شاگردان این استاد که آن موقع خودشان استاد بودند رفتم. سراغ نوههای استاد رفتم. مطالبی که درباره ایشان نوشته شده بود خواندم. سعی کردم نقاشی یاد بگیرم چند تابلو را از کارهای خودم از آن دوران به یادگار دارم.
همیشه برای نقشهایتان تحقیق میکردید؟
بعضی نقشها میطلبند و باید به دنبال آنها رفت. من نقش ناصرالدین شاه را که بازی کردم چندین کتاب درباره او مطالعه کردم تا او را بشناسم . برخی نقش ها در آنها باید وجود دارد که باید در آن قشر کنکاش کرد و آنها را شناخت، مثلا کاراکتر یک بازاری یا …
اینکه میگویند یک بازیگر خوب خیابانگرد خوبی است. شما هم خیابانگردی میکردید؟
بله . ساعتها پیاده روی و کنکاش در مردم و رفتارهای آنها کار همیشگی من بود.
ابراز احساسات مردم زمان شهرت شما، چقدر برایتان جذاب بود؟
مردم ما را شرمنده میکنند . در برابر بسیاری از این ابراز علاقه ها تنها میتوان گفت که من خاک پای شما هستم. حالا وقتی خاک پای مردم هستم عکس گرفتم و محبت کردن به آنها وظیفهام میشود. لطف این مردم را نمیشود جبران کرد.
زمانی که برای اولین بار عکس خود را بر سردر سینما ها یا پشت جلد مجلهها مشاهده میکردید چه حسی داشتید؟
طبیعی است که لذت میبردم. نمیشود به دروغ گفت اثری نداشته است. خوشحال میشدم که من را قبول کردند. اما به خودم میگفتم وقتی عکست است پس مسئولیتت بیشتر شد . آیا تو لیاقتش راخواهی داشت که این اتفاق بعدا هم رقم بخورد.
کدام شهر ایران را بیشتر بقیه دوست دارید؟
من همه شهرهای ایران را رفتهام . هرکدام یک دنیا و سلوک خاص خود را دارند. ایران عاشقترین مردم دنیا را دارد. چند سال پیش برای فیلمبرداری به روستایی نزدیک سمنان رفته بودیم . در باغی فیلمبرداری داشتیم . پیرمردی روستایی آمد و من به او سلام کردم او با خوشرویی جواب من را داد. او نمی دانست من بازیگرم . من را به خانه اش دعوت کرد. خانه او همان نزدیکی بود به آنجا رفتیم زیر کرسی در اتاقش نشستیم و برای من شعر خواند و دانه انار به من تعارف کرد . بعد همسرش که من را نمیشناخت آمد و به شوهرش گفت چرا نگفتی غذایی در شان مهمان درست کنم . بعد غذا آوردند و هر چقدر گوشت در خورشت بود جلو من گذاشتند و بی نهایت به منی که نمیشناختند احترام گذاشتند. این مهمان نوازی مختص به مردم ایران است. این خاطره کفایت میکند که متوجه شویم معرفت در تمام شهرهای ایران موج میزند. میگوید بگذار بزرگی در نگاه تو باشد نه به آن چیز که مینگری.
شما تا به حال سیمرغ بلورین دریافت نکردهاید.
در آن دوره جشنواره فجر که من برای «کمال الملک» و «گلهای داودی» جایزه بهترین بازیگر مرد را گرفتم، که سیمرغ نبود.
کدام نقشتان را بیشتر دوست دارید؟
من دو نقشم را خیلی دوست دارم یکی کمال الملک و دیگری نویسنده «یه بوس کوچولو» آن نویسنده من را یاد دو نویسنده که با آنها رفاقت داشتم میآنداخت. یکی شادروان غلامحسین ساعدی و دیگری هوشنگ گلشیری .
از شخصیت آنها برای آن نقش ایده گرفتید؟
بله. من شخصیت آنها را میشناختم . یادم میآید در صحنه ای از این فیلم من گفتم بهمن جان دوست دارم عکس گلشیری در این قفسه کتاب باشد و او به سرعت گفت که عکس را تهیه کنند. این کارگردان واقعا مرد بزرگی است که از کارکردن با او لذت بردم.
این روزها اوقات فراقت خود را چطور میگذرانید؟
به قول علی حاتمی همه عمر دیر رسیدیم. من سعی میکنم مطالعه کنم . کتابهای مختلف میخوانم و نشریه «بخارا» را دنبال میکنم.
اینکه قرار است در جشنواره فیلم فجر امسال بزرگداشت شما را برگزار کنند چه حسی دارید؟
هیچ حسی.
یعنی خوشحال نشدید؟ تاثیری در روحیه شما ندارد؟
نه . خوشحال نشدم . حتی تردید هم داشتم که باشم یا نه. بیشتر ترجیح میدهم به طبیعت بروم موسیقی مورد علاقهام را گوش کنم و کتاب بخوانم.
خواننده مورد علاقه شما کیست؟
بنان، شجریان، ایرج، اکبر گلپا ، من عاشق اینها هستم. با اکبر گلپایگانی همکلاس بودم. هردو به دانشکده افسری رفتیم، هردو هم فرار کردیم.
هنوز هم با او ارتباط دارید؟
متاسفانه چند سالی است که زیارتش نکردم.
با کدام یک از بازیگران و هنرمندان رفاقت و رفت و آمد دارید؟
با مرتضی احمدی، کورش تهامی، شهاب حسینی، محمد حاتمی.
برنامه «هفت» را نگاه میکنید؟
گاهی میبینم. گاهی هم برنامه «۹۰» را میبینم . وقتی نگاه میکنم که آدمها با چه رفتار و ادبیاتی با هم صحبت میکنند به خودم میگویم یعنی ما که ادعای فرهنگ و هنر را داریم هم باید مانند آنها حرف بزنیم و به هم توهین کنیم. وقتی درباره فیلمها و مسائل دیگر صحبت میشود متاسف میشوم. در نقد بنا نیست چون من از فلان کارگردان خوشم نمیآید او را نقد کنم. من باید عاشق سینما و آن کارگردان باشم تا با ادبیات مناسب نقاط ضعف و قوتش رابه او گوشزد کنم . من نقد علی معلم را قبول دارم . او بدون قصد و قرض مطلبی را ارائه میدهد . آگاهی و ادب شرط تعامل در نقد کردن و نقدپذیری است.
اگر دوباره به دنیا بیاید باز سینما را انتخاب میکنید؟
(میخندد) موسیقی را انتخاب میکردم. چرا که وقتی سازی را خوب یاد بگیری در تنهایی خود میتوانی بنوازی و از هنرت ارضا شوی. اما در بازیگری نمیتوانی برای خود بازی کنی، همیشه متکی به یک جمع دیگر هستی.
چرا تا به حال سعی نکردید سازی را خوب یاد بگیرید؟
بارها خواستم نواختن سه تار را یاد بگیرم نشده. عشق به موسیقی در ذات بشر است . ما با موسیقی و صدا به دنیا میآییم . اولین صدا تپش قلب مادر است بعد لالاییهای او. به اعتقاد من غم و شادی با موسیقی عجین شده است.
البته همان طور که موسیقی میتواند برفردسی تاثیر بگذارد فیلم و سینما هم میتواند این کار را بکند مثلا فیلم «سوته دلان» شما.
بله هر هنری جایگاه خودش را دارد اما نمیشود منکر شد که موسیقی در طبیعت وجود دارد اما سینما وجود ندارد. جنگل ، دریا، کوهستان و … موسیقی خاص خود را دارند. موسیقی با تاروپود ما ارتباط دارد.
پس به جز سینما موسیقی را انتخاب میکردید؟
بله.
اگر روزی از خواب بیدار شوید و ببینید همه زندگیتان فیلم بوده، اسم آن فیلم را چه میگذارید؟
(فکر میکند) هیچ.
«هیچ» نام یک فیلم است.
بله، درست است، می گذاشتم پوچ.
شما پوچ نبودید خودتان را در تاریخ این کشور ثبت کردید . چهره ماندگار شدید.
این لطف شماست. باورکنید وقتی فکرمیکنم در برابر این مردم با محبت هیچ کاری نکردم . در برابر خلقت و آفرینش عظیم خدا من چه ارزشی دارم؟ جمشید مشایخی کجای این کهکشان قرار دارد؟
برای سینما چه آرزویی دارید؟
آرزو دارم در سینما به استعداد ها بها داده شود و شایسته سالاری باشد. حق به حق دار برسد . تیغ ممیزی فیلمنامهها کند شود و مسئولین بدانند هنرمند خائن نیست باید به او اعتماد کرد. خیلی ها در طول تاریخ شعر گفتهاند اما چه تعداد از آنها ثبت شده اند؟ آنها که همواره مدح سلاطین را گفتهاند هم اکنون قرب و منزلتی ندارند. پس هنرمند باید چشم و وجدان بیدار جامعه خود باشد باید دست هنرمندان اصیل را باز گذاشت.